بحران تجدد درایران وشکست آن، به رغم کوشش های صد وپنجاه ساله گذشته، بحرانی دربنیادهای عقلانیت است وبه همین دلیل گفتیم که روش ما فلسفی است ونه تاریخی، به مناسبت این جا، اضافه می کنیم که روش ما جامعه شناختی نیز نیست. جامعه شناسی، به طورخاص وعلوم اجتماعی به طورعام، ازاسباب ولوازم تجدد است وبا امکان پذیرشدن تجدد، امکان تاسیس یافته است. اما دروضعیت امتناع اندیشه وبراثرتصلب سنت، که سدی استواردربرابرهرگونه تجدید نظردرمبانی برافراشته است، کاربرد روش جامعه شناختی نیز، به نوبه خود، نه تنها نخواهد توانست گرهی بازکند، بلکه خود مشکل آفرین نیزخواهد بود. به کارگیری روش جامعه شناختی درشرایطی که مشکل مبانی مطرح است وافزون براین، به دنبال تصلب سنت، مبانی علوم اجتماعی برما معلوم نیست، خود بن بستی بربن بست کنونی خواهد افزود، زیرا توهم راه برون رفتی را به ما القا خواهد کرد که درواقع، تحقق خارجی نمی تواند داشته باشد، این توهم را ما درنیم سده گذشته تجربه کرده ایم، هرچند که البته، این تجربه را به اندیشه درنیافته ایم.
ازپیوند علوم اجتماعی جدید وسنت، ترکیب نامیمونی به دست خواهد آمد که پیش ازاین، ازآن به «ایدئولوژی های جامعه شناسانه» تعبیرکرده ایم.
دنباله متن …