Welcome to Delicate template
Header
Just another WordPress site
Header

درباره ایدئولوژی و «ایدئولوژی های جامعه شناسانه» – 4

February 25th, 2016 | فرستنده admin در دسته بندی نشده
image_print

موضوع حدود 22 قرن ازتاریخ اندیشه پیش ازمارکس، مناسبات سیاسی بود که دولت تبلورآن است. ازارسطوبه این طرف همه اندیشمندان اعتقاد داشتند که جامعه به دولت نیازدارد، زیرا درحوزه دولت مناسبات مهمی شکل می گیرد که دریونان به آن ها مناسبات شهروندی گفته می شد وبراساس آن مناسبات، افراد با آزادی های شهروندانه به اداره امور«شهر» یا پولیس می پرداختند.
اندشمندان دوران جدید هم به شیوه های دیگر دولت را توضیح دادند، برخی مانند هابزبا توجه به خباثت سرشت انسان، نبود دولت را بزرگ ترین شرممکن می دانستند وبرخی مانند لاک که انسان را گرگ انسان نمی دانستند، براین باوربودند که گاهی مناسبات دوستانه وشهروندانه به هم می خورد، ووجود دولت برای تنظیم مناسبات شهروندی ضروری است. علاوه براستدلال ها یی که درباره ضرورت دولت گفته شده این ادعا هم وجود دارد که دولت حوزه آزادی افراد است واگردولت نباشد آزادی هم وجود نخواهد داشت.

مارکس این استدلال ها را مورد نقد قرارداد وگفت برعکس، مناسبات آزاد درحوزه اجتماع ایجاد می گردد، دولت امری اعتباری وفاقد اصالت است، چون دولت جزاداره بحران ها برای تحکیم مناسبات اجتماعی وظیفه ای ندارد. درنظر مارکس دولت دستگاهی است که درخدمت طبقات حاکم برای تامین منافع طبقاتی آنان قراردارد. مارکس گفت دولت امری اعتباری وفاقد اصالت است، با تغییرمناسبات اجتماعی دچارتغییرمی گردد واگرمناسبات طوری تنظیم شود که دوطبقه متخاصم روی درروی هم قرارنگیرند، نیازبه دولت نیست وضرورت آن ازبین می رود.
مارکس میراث هگلی درباره تمایزدولت وجامعه مدنی را گرفت وجامعه مدنی درمعنای هگلی را مورد انتقاد قرارداد وگفت جامعه مدنی چیزی جزمناسبات تولیدی نیست. مارکس اعتقاد دارد که دولت چیزی است که برروی جامعه سوارمی شود ومناسبات قدرتی را برای اعمال سلطه بربخشی ازجامعه ایجاد می کند، جامعه دارای طبقات وبه تبع آن تنش هایی است ودرمناسبات قدرتی که درمیان آن ها ایجاد می شود یکی ازاین طبقات دولت را دراختیار می گیرد ودرواقع دولت ابزاربهره کشی یک طبقه ازطبقات دیگراست وچون اساس برجامعه است ونه بردولت، پس دولت به عنوان یک زائده ای که جامعه برای تداوم بهره کشی ایجاد می کند باید ازمیان برداشته شود.
مارکس پس ازآن درنقد برنامه گوتا که پس ازتشکیل وارائه برنامه حزب کمونیست آلمان تحریرشده است، به لزوم شکستن ماشین دولت وساختارهای نظام بورژوایی وتشکیل اجتماعی برآمده ازمنافع مشترک کارگرانی که سرمایه ای جزکارشان ندارند، تمرکزکرده است وبرای اولین بارسوسیالیزم را به صورت رسمی وارد کرده است. وازتصرف دولت توسط پرولتاریا ولزوم دیکتاتوری پرولتاریا سخن می گوید.
اشکال بزرگ مارکس این بود که مارکس استقلال امرسیاسی را ازبین برد وبه تعبیردیگربرای امرسیاسی استقلالی قائل نشد. مارکس قدم اول دراین اشکال را درنقد هگل برداشت، آن جا که گفت امرسیاسی یا شان ونشئه سیاسی جامعه، چیزی جزمناسبات آن نیست، به عبارت دیگر، مناسباتی که ما درجامعه ایجاد می کنیم مناسبات اجتماعی است وازاین مناسبات قدرت بیرون نمی آید، ازنظرمارکس قدرت آن جایی است که مالکیت وبهره کشی وارد می شود. مارکس تصورمی کرد سیاست ساخته کسانی است که جریان بهره کشی به نفع آن هاست وفکرمی کرد اگربتوانیم مناسباتی که منجربه بهره کشی می گردد را برهم بزنیم وما لکیت را ازمیان برداریم، تمام مناسبات دیگری که دریک جامعه ایجاد می گردد ازجمله مناسبات سیاسی ازمیان خواهد رفت. واشتباه بزرگ مارکس این جا بود.
ماکیاوللی قبل ازمارکس نشان داده بود که یکی ازویژگی های اساسی جامعه انسانی ایجاد مناسبات قدرت است واین مناسبات بدیهی است که خاستگاه های خود را دارد هرچند شاید نتوان یک خاستگاه خاص را به عنوان خاستگاه قدرت معرفی کرد یعنی این گونه نیست که بگوییم خاستگاه قدرت ودولت فقط مالکیت است واگرمالکیت ایجاد نمی شد دولت هم به وجود نمی آمد. انگلس هم بعدا درکتاب معروف خود منشا خانواده با توجه به داده های علمی زمان خود بویژه بررسی های مورگان نشان داد که اتفاقا درجوامع ابتدایی که مناسبات مالکیت وجود نداشت، قدرت وجود داشت.
ماکیاوللی نشان داد که مناسبات قدرت غیرقابل تقلیل به چیزدیگراست وباید مناسبات قدرت را دراستقلال خود مورد توجه وتحلیل قراردهیم واگراین مناسبات با توجه به واقعیت دیگری فهمیده شوند قابل مهارشدن نیستند، همان طورکه درتاریخ اروپای قرون وسطا می بینید، وقتی شما قدرت را دردین حل می کنید اتفاقی که می افتد این است که اولا قدرت ودولت را نمی توانید بفهمید ودوم، باابزارهای الهیات مسیحی، قدرت ومناسبات مستقل آن غیرقابل مهاربود.
خود مارکس دربحث ایدئولوژی ودرتوضیح سده های میانه که هزارسال طول کشید گفته بود الهیات کلیسایی آن چنان استقلال وقدرتی نسبت به زیربنای خودش پیدا کرده بود که اجازه تحول نمی داد واین یکی ازدلایل طولانی شدن قرون وسطا است. ازنظرمارکس فئودالیسم اروپایی به عنوان یک امرتعیین کننده، الهیات مسیحی را متعین کرد، اما الهیات کلیسایی آن چنان استقلال وقدرت یافت که به عنوان عامل مسلط، برخاستگاه خودش که فئودالیسم بود سلطه پیدا کرد.
مارکس این ظرافت ها را دیده بود ولی آن نظریه ای که برای کنار زدن پرده پندار ایدئولوژی ازمناسبات مطرح کرده بود تا مکانیزم ها را ببیند ونام آن را «علم تاریخ» گذاشته بود، اتفاقا خودش دربرخی جاها این مکانیزم ها را ندیده است. ایراد بزرگ مارکس این بود که فکرمی کرد که مناسبات قدرت ازمیان رفتنی هستند، مناسبات اقتصادی هرچند درجای خود مهم هستند اما مناسبات سیاسی وهژمونی قدرت هم مهم وازمیان نرفتنی هستند.
دولت خوب دولتی است که نسبت به پایه واساس خود بیشترین استقلال را داشته باشد، یعنی به جای این که محل حل وفصل خشونت آمیزمبارزات طبقاتی برای سرکوب یک طبقه دیگرباشد، باید محل مصالحه و نمایندگی منافع عام ومصلحت عمومی باشد. اما مارکس به دلیل موانع ایدئولوژیک نتوانست ازآن بهره برداری کند وازکنارآن رد شد.
چندین باربه این گفتگوی گوته وناپلئون که هگل نیزآن را نقل کرده است اشاره کردم : سیاست دردوران جدید همان جایگاهی را دارد که تقدیردرجهان باستان داشت.
سیاست ناچارتقدیرماست، ونمی توانیم ندانیم که سیاست چیست؟ مهمترین تلقی ازسیاست درفرهنگ سنتی ما، درسیاست (تنبیه وتادیب) کردن خلاصه می شود. زمان آن رسیده است که دراین باره به تاملی جدی بپردازیم وپیش ازهرچیزباید بدانیم که تمایزاساسی مناسبات قدرت با دیگرشئون حیات اجتماعی انسان چیست؟ مناسبات سیاسی دردوران جدید به استقلالی رسیده است که نمی توان به آن بی توجه ماند.
روشنفکری ایران، بویژه اگرعمل ونظراورا درسه – چهاردهه اخیرملاک ارزیابی بدانیم، کمابیش ازسرشت چنین سیاستی بیگانه بوده وبیگانه است. بخش عمده ای ازروشنفکری ایران دربرزخی میان ادبیات وایدئولوژی قراردارد وجای شگفتی نیست که آن جا که وارد سیاست می شود جزبی ربط نمی گوید وعرض خود می برد وزحمت مردم می دارد.
آن چه که درنهایت اجمال درچهارقسمت درباره برخی ازوجوه وتحولات معنای ایدئولوژی وصرفا به قصد معرفی بحث آورده شد یک سره از دو درسگفتارمهم جواد طباطبایی با عنوان های «تفسیرپدیدارشناسی روح هگل» و«اندیشه های سیاسی اجتماعی کارل مارکس» می باشد که درحال حاضرکه هنوزنسخه کامل و چاپی آن ها انتشارنیافته «لینک پی دی اف» آن “تقریر: مصطفی نصیری” درسایت «جدال قدیم وجدید» و ازطریق سایت «گفتار-برلین» دردسترس است

قسمت اول:

[audio:https://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2016/03/2016-02-20_a.mp3]

[audio:https://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2016/03/2016-02-20_b.mp3]
قسمت دوم:

[audio:https://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2016/03/2016-02-20_c.mp3]

.

شما می توانید دیدکاه ها را از طریق RSS 2.0 پیگیری نمایید. Both comments and pings are currently closed.