دولت وحاکمیت دراندیشه سیاسی هابز – 15
January 4th, 2022 | فرستنده در دسته بندی نشدهاشاره های هابز به سازگاری قدرت دولت و آزادی فرد درتبعیت از قدرت مطلق حاکم ناظر بر نقادی از دیدگاه جمهوری خواهان انگلیسی است
اشاره های هابز به سازگاری قدرت دولت و آزادی فرد درتبعیت از قدرت مطلق حاکم ناظر بر نقادی از دیدگاه جمهوری خواهان انگلیسی است که با ارجاع به نظام آزادی در یونان و رم باستان از نظام سلطنتی در انگلستان انتقاد می کردند. یکی از مفسران (اسکینر) با نقل فقره ای از هابز در این باره و توضیح آن می نویسد : «حاصل سخن هابز در حمله به نظریه پردازان آزادی جمهوری خواهانه این است که اینان با قبول این فرض که تنها در دولتی آزاد می توان به عنوان فردی آزاد زیست، به طور کلی به خطا رفته اند. برعکس، ما حتی در مستقل ترین صورت های نظام های سلطنتی که بتوان به تصور آورد، همه آزادی طبیعی خود را حفظ می کنیم … در لویاتان هابز این نکته را برجسته می کند که نظریه آزادی جمهوری خواهانه بیشتر از آن که ناظر بر آزادی اجتماعات باشد، به افراد مربوط می شود : “آن آزادی که در نوشته های تاریخ و فلسفه یونانیان و رمیان باستان در باره آن سخن رانده و آن را ستوده اند، و نیز در نوشته ها و سخنان کسانی که همه دانش خود را از نویسندگان سیاسی اخذ کرده اند، همانا آزادی افراد خصوصی است نه آزادی دولت”. برابر این دریافت، آزادی فرد در فقدان کشور و قانون های اجتماع سیاسی تحقق پیدا می کند و این جز به معنای بازگشت به وضع طبیعی و جنگ همه علیه همه نمی تواند باشد که در آن هیچ کس از خطر تجاوز دیگری در امان نیست، مالکیتی وجود ندارد، و ارث پدر به فرزند انتقال پیدا نمی کند. در این وضع، «تنها آزادی کامل و مطلق هر فردی وجود دارد»، مانند مناسبات میان دولت های مستقل، «که هر یک از آن ها – و نه هر فرد – آزادی مطلق انجام هر کاری را به نفع خود تشخیص بدهد، دارد. منظور از این گفته، که آتنیان و رمیان مردمانی آزاد بوده اند،، این است که «آنان کشورهایی آزاد تشکیل داده بودند». هابز می نویسد: «امروزه نیز واژه آزادی (Libertas) را با حروف درشت بر دروازه کوچک شهر “لوککا” نوشته اند؛ با این همه، هیچ کس نمی تواند چنین نتیجه بگیرد که هر فرد خصوصی در آن جا از آزادی بیشتری یا معافیت بیشتری از وظیفه نسبت به دولت، از آن چه در قسطنطنیه وجود دارد، برخوردار است.» دلیل این امر آن است که، به نظر هابز، آزادی تبعه یک کشور ربطی به آزادی نظام آن ندارد؛ از زمانی که از طریق پیمان قدرت حاکمی ایجاد می شود، با نظام قانون ها آزادی نیز وجود پیدا می کند، زیرا «آزادی درکشور، اعم از این که سلطنتی یا جمهوری (popular) باشد، یکسان می ماند». برای این که بتوان سرشت آزادی راستین تبعه یک کشور را در یافت، یعنی این که آنان می توانند چه کارهایی را بدون این که خلافی مرتکب شده باشد، انجام ندهند، حتی اگر قدرت حاکم دستور داده باشد، باید دانست که «چه حقوقی را هنگام تشکیل کشور انتقال داده ایم؟» زیرا «بنیاد تکالیف و آزادی ما عملی است که با آن ما خود را به تبعیت» قدرت حاکم در می آوریم. از آن جا که هیچ فردی نمی تواند به تکلیفی گردن بگذارد که آن عمل از خود او ناشی نشده باشد، اساس تکالیف و آزادی در همین تبعیت قرار دارد. بدیهی است که «هر تبعه ای (subject) می تواند از همه چیز هایی که حق به آن ها را نمی توان از طریق پیمان انتقال داد، بهره مند شود.» چنان که اگر حاکمی به فردی دستور دهد که خود را بکشد، مجروح یا قطع عضو کند، در برابر حمله دیگری پایداری نکند … حتی اگر آن فرد محکوم به اعدام باشد، «این شخص آزاد است که اطاعت نکند». هر پیمانی که فرد با قدرت حاکم بسته باشد، «آزادی طبیعی او را که در گذشته از آن بهره مند بود، محدود نمی کند». هابز می نویسد : «اگرچه حاکمیت در نظر کسانی که آن را بنیاد گذاشته اند، نامیراست، اما نه تنها در طبع خود بر اثر جنگ با بیگانه دستخوش مرگ فجیع می شود، بلکه از زمان تاسیس آن، بر اثر جهل و هوس های آدمیان نیز که تنش های درونی را به دنبال می آورد، بسیاری از نطفه های مرگ طبیعی نیز در آن قرار دارد». پیشتر نیز گفتیم که اگرچه بر روی زمین قدرت هیچ موجودی با قدرت «لویاتان» قابل مقایسه نیست، اما به رغم قدرتی که دارد، «خدایی میرا»ست و از آن جا که میراست، مانند همه موجودات زمینی، «بیماری هایی» دارد و وجود او دستخوش تباهی است. به نقل از«تاریخ اندیشه سیاسی جدید دراروپا» دفترسوم: نظام های نوآیین دراندیشه سیاسی – جواد طباطبایی
قسمت اول:
قسمت دوم:شما می توانید دیدکاه ها را از طریق RSS 2.0 پیگیری نمایید. Both comments and pings are currently closed.