Welcome to Delicate template
Header
Just another WordPress site
Header

ملت، دولت و حکومت قانون جستار 4 – 2

June 28th, 2022 | فرستنده admin در دسته بندی نشده
image_print
آریان پور بیشتر از آنکه سخنگوی حزب توده باشد ، نظریه پرداز نوعی ” آشوب گرایی ” بود که وظیفه بی ثبات کردن را بر عهده داشت و آن را بخوبی به انجام رساند.

با انتشار درسنامه امیر حسین آریان پور ، در نخستین سالهای دهه چهل خورشیدی ، و با درس های نویسنده آن کتاب ، که کانونی برای گرد آمدن همه مارکسیست های در حال استتار بود ، و از آن پس اعضای صفوف فشرده حزب توده و سازمان های چریکی را فراهم آوردند ، جامعه شناسی به رشته ای تبدیل شد که همه ایدئولوژی های ” مترقی ” را درخود جمع کرده و پوشش داده بود. پیش از آنکه علی شریعتی ، در ادامه نظر غربزدگی آل احمد ، روایت ایدئولوژیکی از دیانت را با نظری به همین جامعه شناسی ” مترقی ” ، که اینک در کشورهایی مانند فرانسه آرایه ضد استعماری دهه های شصت سده گذشته را نیز برآن بسته بودند ، عرضه کند ، او انحصار کرسی درس جامعه شناسی را داشت. در دانشگاهی که ، به تدریج ، با بسته شدن در های حزب های سیاسی ، به خانه احزاب تبدیل می شد ، جریان هایی که بی شباهت به ” سلفی های ” آتی نبودند ، مارکسیسم استتار کرده آل احمد راهی به سوی نوعی از ایدئولوژی پیکار باز کرده بود که از مهم ترین مفردات آن مخالفت با فلسفه سیاسی مشروطیت و تلقی ایرانی از ملیت بود . از دیدگاه تکوین امر ” ملی ” و فهم ملی از مواد تاریخ و اندیشه در ایران ، می توان گفت که دو دهه چهل و پنجاه نقطه اوج تصفیه حساب با وجدان ملی ایران نیز بود. در این دوره ، سلطنت با مشروطیت و امر ملی یکی انگاشته شد و ، از آن جا که مخالفت با سلطنت اصل در فعالیت سیاسی به شمار می آمد، امر ملی سلطنت طلبانه ، و نیز مشروطیتی که عین سلطنت بود ، آماج تیر های پیکار همه سازمان های مخالف سلطنت قرار گرفت . البته ، همه حاضران درس های آریانپور اعضای زیر زمینی و بالقوه حزب توده و گروه های چریکی در حال تکوین نبودند ، او بیشتر از آنکه سخنگوی حزب توده باشد ، نظریه پرداز نوعی ” آشوب گرایی ” -اصطلاحی که خود به عنوان معادلی برای آنارشیست جعل کرد – بود که وظیفه بی ثبات کردن را بر عهده داشت و آن را به خوبی به انجام رساند. با اندکی اغراق می توان گفت که ، از نیمه دوم دهه چهل تا انقلاب اسلامی ، وحتی پس از آن جامعه شناسی نام عام همه نظریه های ضد استعماری بود. آن چه می توان به اجمال گفت این است که روی دیگر سکه ناتوانی دانشگاه ایران برای انتقال علوم اجتماعی ، به عنوان علم ، ایجاد شدن یک حوزه ” علمی ” در پیرامون دانشگاه بود که مذهب مختار آن نوعی از مارکسیسم ، به عنوان نظام واحد علم وحدت جهانی علیه استبداد ،استعمار و ” کفر ” بود. اساس این نظام علم واحد صورتی از مارکسیسم مبتذل روسی – چینی بود که آرایه ایدئولوژی های جهان سومی را نیز بر آن بسته بودند. این جامعه شناسی در زی علم عام تببین تاریخ مارکسیسم استتار کرده بود که می توانست همه اجتماعات و همه دوره های تاریخی را توضیح دهد و به یکسان قابل اطلاق بر همه آن ها بود. این ” جامعه شناسی ” ، به عنوان علم ” تکامل تاریخی ” ، که مارکس بنیاد گذاشته بود ، در تحول آتی آن ، به علم تاریخی تبدیل شد که در افق آن ” میهن سوسیالیسم ” قرار داشت وهدف ” قانونمندی های ” آن نیز هموار کردن راه به سوی پیوستن همه کشورها به آن میهن بود. در یک سو ، یک میهن وجود داشت ، که ” بالنده ” ودر حال گذار به کمونیسم بود ، و ، درسوی دیگر ، جبهه واحد نظام های خودکامه و بهره کشی که ، برابر تفسیری که از انگلس تا لنین و مائو از نظریه مارکس داده بودند ، نظام ” میرنده ” و در حال زوال به شمار می آمدند. بدیهی است که برابر این ایدئولوژی ، که برای تحقق اهداف ” میهن سوسیالیسم ” فراهم آمده بود ، هر ملی گرایی از انواع ایدئولوژی های خرده بورژوایی به شمار می آمد و می بایست با آن مبارزه می شد. وجه دیگر این تحول در روشنفکری ایدئولوژیکی شدن دیانت ، به عنوان نقیض ملیت وامر ملی ، بود ************************************ روشنفکری دینی ، از این حیث که استقلالی و اصالتی به امر دینی می داد ، یعنی امر دینی را یکی از شئون فرهنگ یک ملت نمی دانست ، هرگز نتوانست التفاتی به امر ملی نشان دهد. اگر آغاز این گرایش به تبدیل دیانت به ایدئولوژی را آل احمد بدانیم ، به آسانی می توان ملاحظه کرد که استفاده او از دیانت جایی برای امر ملی باقی نمی گذارد و ، از آن جا که او نیز به عنوان میراث خوار مارکسیسم مبتذل امر ملی را عین سلطنت ووجه دیگر آن می داند ، از هر حربه ای که بتواند سلطنت را تضعیف کند ، مانند برجسته کردن حقوق اقوام ، بهره می گیرد. آل احمد در ” خدمت وخیانت روشنفکران ” در توضیح چیستی ” روشنفکر ایرانی ” می نویسد : ” بهتر بود به جای روشنفکر ایرانی می گذاشتم روشنفکر فارسی زبان ، چون دو مشخصه اصلی روشنفکران ، که انسان دوستی باشد و آزاد اندیشی ، اجازه نمی دهد روشنفکر را در هرکجای عالم که باشد محدود به مرز و سامانی کرد یا به تبعیت از هر ملت پرستی غالی و در بسته ای واداشت ، که مشخصات یک شهر نشینی تازه به دوران رسیده است !” از بحث زبان که بگذریم ، در این فقره ، آل احمد دو نکته را برجسته کرده است. نخست اینکه هرگونه محدود بودن روشنفکر به مرز و سامانی مساوی با ” ملت پرستی غالی ” است. و این از شئون شهر نشینی تازه به دوران رسیده است. چنین نظری با تاریخ ایران وحس ” ملی ” که پیوسته ایرانیان به صورت های مختلف ، اما همیشه غیر ” غالی ” داشته اند سازگار نیست . آیا فردوسی در روستای باژ ، خاقانی در شروان ، نظامی در گنجه و ….ملت پرستان غالی و شهر نشینان تازه به دوران رسیده بودند که هریک به نوعی حس ” ملی ” خود وهم میهنان خود را باز گفته اند ؟ نظریه پرداز ” غرب زدگی ” ، مانند موارد بسیار دیگر ، این بخش از نظریه خود را از نویسندگان غربی گرفته و ناشیانه در نظریه خود جاسازی کرده. نکته دوم اینکه روشنفکر گویا باید ” آزاد اندیش ” باشد ، اما آیا آل احمد ، به عنوان ” خسی در میقات ” ، معنای این ترکیب فارسی را که ترجمه ای از فرانسه و به معنای شخصی است که به هیچ دینی التزام ندارد می دانست ؟ و اگر می دانست آیا به واقع منظورش از روشنفکری ” آزاد اندیشی ” بود ؟ آل احمد در ادامه همان مطلب ، می نویسد : ” و روشنفکر ایرانی از آذربایجان هم هست ، با زبان مادری ترکی ، از کردستان هم هست ، با زبان مادری کردی ، از خوزستان هم هست ، با زبان مادری عربی ! اما چون سیاست دولت ها و حکومت های ایرانی از صدر مشروطه را نوعی به وجود آورنده مفاهیم ملت و ملیت دانسته اند – در تمام این مدت چه کوشش ها شده است برای یک دست کردن زبان و آداب مردم نواحی مختلف .” آل احمد ، به عنوان مخالف خوان سیاسی ابدی ، تنها به سه زبانی از میان زبان های بسیار در ایران اشاره کرده که زبان های ” سیاسی ” به شمار می آمدند ، با سابقه تجزیه طلبی در مناطقی که به آن زبان ها سخن گفته می شد . شرحی که آل احمد از کوشش دولت ها و حکومت ها برای یکدست کردن زبان و آداب مردم نواحی مختلف به دست می دهد پایه ای در واقعیت تاریخ معاصر ایران ندارد. تغیر زبان و آداب ملیون ها نفر انسان و بویژه تحمیل این ها به آنان امری آسان نیست ، به طور تاریخی نیز در ایران چنین اتفاقی نیفتاده است. این اتفاق ، به طور تاریخی ، در کشور های دیگری ، مانند فرانسه ، که در دوره ای دولت ملی تشکیل داده و اقوامی را که در محدوده سرزمینی آن زندگی می کردند و به زبان های گوناگون سخن می گفتند ، افتاده و بسیاری از آن زبان ها کمابیش از میان رفته اند ، یا سخنگویان بسیار اندکی در گستره بسیار محدودی دارند. در ایران ، زبان ها ، به طور طبیعی ، به حیات خود ادامه داده اند و هریک از آن ها تحول خاص خود را پیدا کرده است، سرنوشتی که سخنگویان آن زبان ها برای خود رقم زده اند. زبان مردم آذربایجان را دولت و حکومت ” از حوزه مدرسه و فرهنگ ” بیرون نکردند . از زمانی که زبان آذری کنونی در آذربایجان رواج پیدا کرده ، آن زبان ، به انتخاب آزادانه مردم آن ایالت ، زبان محلی غیر علمی باقی مانده است ، و البته هرگز زبان مدرسه وفرهنگ نبود که کسی آن را از این ها بیرون کند. مردم آذربایجان در هیچ دوره ای – به جز دوره یکساله ای که فرقه دمکرات آن ایالت رابه اشغال خود در آورد -زبان تحمیلی را نپذیرفته اند. زبان فارسی به طور طبیعی زبان مشترک مردم آذربایجان با ملت ایران بوده و باقی مانده ، هم چنان که زبان آذری نیز زبان محلی باقی مانده و در هیچ دوره ای نیز کوششی برای از میان بردن آن نشده. در مناطقی از ایران که اینک کردستان نامیده می شود ، در همه دوره های تاریخ ایران ، افزون بر نویسندگان وشاعران کردی زبان ، نویسندگان و مترجمان فارسی زبان بزرگی بالیده اند. اگر امروز ” اغتشاش فکری ” در میان کردان دیده می شود اختصاص به گروه های تجزیه طلب آنان دارد که کوشش می کنند فکری مغشوش را بیان کنند. ایران نویسندگان و شاعران بزرگی دارد که گروه هایی از آنان فارسی زبان نبوده اند. یکی از مهم ترین ویژگی های زبان فارسی بهره مندی یکسان همه سخنگویان آن زبان در طول تاریخ بوده است. در ایران ، نویسنده بد وخوب داشته ایم ، آنان با ” اغتشاش فکری ” و اینان با اندیشه ای منسجم و زبانی روشن ! تردیدی نیست که آل احمد ، مانند علی شریعتی ، به گروه نخست تعلق دارد. سیاست بازی ابتدایی آن هردو نیز به درجات بر ” اغتشاش فکری ” آنان افزوده است. قسمت دوم:

شما می توانید دیدکاه ها را از طریق RSS 2.0 پیگیری نمایید. Both comments and pings are currently closed.