Welcome to Delicate template
Header
Just another WordPress site
Header

ملت، دولت وحکومت قانون جستار 4-1

June 14th, 2022 | فرستنده admin در دسته بندی نشده
image_print
روشنفکری ایران ،به رغم توجهی که به اهمیت نظام نو آیئن برای فهم دوران جدید پیدا کرده بود ، توان آن را نداشت که چنان دستگاه مفاهیمی را تدوین کند که تاریخ نویسی جدید ایرانی بتواند از آن بهره ببرد

نخستین نسل روشنفکران ، ملکم خان ، آخوند زاده ، مستشارالدوله ، میرزا آقا خان و بسیاری دیگر ، به اهمیت تدوین نظام مفاهیم برای فهم مواد تاریخ و تاریخ اندیشیدن ایرانی التفاتی پیدا کرده بودند .همه آنان ، به درجات مختلف ، چنان توانی نداشتند که بتوانند بار بیش از سه سده تعطیل اندیشیدن نظری را بر دوش بکشند.

به استثنا میرزا ملکم ، وشاید میرزا یوسف خان مستشار الدوله ، که با یک زبان اروپایی آشنایی داشتند و با سفر به برخی کشور های اروپایی ، دست کم ، تصوری از ظاهر نهاد های آن کشورها پیدا کرده بودند ، وضع گرجستان ، محل اقامت میرزا فتح علی آخوند زاده ، واستانبول ، که میرزا آقا خان در آن سکونت داشت ، برای آشنایی کمابیش دقیق با اوضاع و نهادهای دوران جدید اعتبار چندانی نداشتند.

بنا براین ، از آنان انتظار چندانی نمی رفت که بتوانند گامی مهم برای تدوین نظریه ای برای فهم مواد تاریخ و تاریخ اندیشیدن ایرانی بردارند. با این همه توجه آنان به نظام مفاهیم ، به رغم تمایز هایی که در رویکرد آنان وجود داشت ، کوشش مهمی بود تا بتوانند بحث های نظری را از تخته بند مفاهیم قرون وسطایی رها کنند. آنها به این نکته بنیادین التفات کرده بودند که بدون نظام مفاهیم نوآیئن فهم شئون و اطوار دنیای جدید ممکن نیست ، اما ، به رغم این التفات ابتدایی ، بحث های آنان تخته بندی ایدئولوژی های سیاسی اروپایی ماند و آنان نتوانستند راهی به سوی اندیشیدن اروپایی باز کنند.

روشنفکری ایران ، به رغم توجهی که به اهمیت نظام نو آیئن برای فهم دوران جدید پیدا کرده بود ، توان آن را نداشت که چنان دستگاه مفاهیمی را تدوین کند که تاریخ نویسی جدید ایرانی بتواند از آن بهره ببرد. تاریخ نویسی جدید ایرانی ، نمی توانست پشتوانه ای از اندیشیدن جدید فلسفی داشته باشد. آن چه روشنفکران می توانستند از اندیشیدن جدید اروپایی وام بگیرند مفردات ایدئولوژی های سیاسی بود.

ناسیونالیسم یکی از همین مفردات بود که به آسانی می توانست به عنوان مفهومی در تاریخ نویسی جدید مورد استفاده قرار گیرد. اگر چه ” اولین کاروان معرفت ” از دارالسلطنه تبریز به انگلستان رفت ،اما سامان سیاسی و نهادهای حقوقی انگلستان پیچیده تر از آن بود که بتواند نظر روشنفکران ایرانی را جلب کند.

بخشی از نخستسین تصوراتی که روشنفکران ایران از اروپا پیدا کردند از طریق زبان فرانسه و نوشته های فرانسوی ممکن شد. در آغاز سده نوزدهم ، فرانسه نخستین انقلاب بزرگ دوران جدید را از سر گذرانده بودو شالوده وحدت ملی و سرزمینی خود را استوار کرده بود. نخستین مکتب تاریخ نویسی مهم فرانسوی از اندیشه ناسیونالیسم تاثیر بسیاری پذیرفته بود و از زمانی که روشنفکران ایران آشنایی هایی با تاریخ و فرهنگ فرانسوی پیدا کردند ، همین اندیشه ناسیونالیستی ، به دو دلیل ، برای آنان جالب توجه بسیار بود :

– عناصری که امکان داشت تفسیر ناسیونالیستی از آن عرضه کرد در ادب و فرهنگ ایران اندک نبود. رجوع کنید به فریدون آدمیت ، اندیشه های میرزا فتح علی آخوند زاده ، تهران خوارزمی 1349 ، ص113 و بعد و فریدون آدمیت ، ادیشه های میرزا آقا خان کرمانی ، تهران ، انتشارات پیام ، 1357 ، ص 264 وبعد.

– از آغاز عصر قاجاران ، ایران در ” محاصره ” دو قدرت بزرگ انگلستان وروسیه ، بویژه پس از شکست ایران در جنگ های ایران وروس ، و ” آن وهن بزرگ که برای ملت ایران حاصل شد ” ، به لعبتی در دست لعبت بازان قدرت های بزرگ تبدیل و نوعی حس وطن خواهانه در میان نخبگان ایرانی نیز پدیدار شده بود. ازاین حیث ، تحول تاریخی فرانسه ، و اندیشه ناسیونالیستی آن ، سازگاری بیشتری با مذاق نخبگان ایرانی داشت.

این موج نخست ناسیونالیسم روشنفکری ، در آغاز دوران جدید ایران ، که از پی آمدهای دگرگونی های عصر ناصری بود ، با پیروزی مشروطیت و تحولات آتی ، که به انتقال سلطنت از قاجاران  به پهلوی منجر شد ، و نیز در دوره رضا شاه که مرده ریگ ایران ویرانی را تحویل گرفت که در هریک از ولایت های ممالک محروسه یکی از متنفذین محلی جداسری آغاز کرده بود ، موج دومی را در پی داشت که در معنای دقیق تری نوعی از ناسیونالیسم ، به عنوان ایدئولوژی سیاسی جدید بود.

دوره رضا شاه ، که برحسب معمول از آن به عنوان اوج ناسیونالیسم ایرانی داستان زده می شود ، هر نظری که در باره آن داشته باشیم ، دوره ای پیچیده تر از آن است که بتوان تفسیر ایدئولوژیکی ساده ویکسویه ای از آن عرضه کرد .دوره رضا شاه را به دو دلیل اوج ناسیونالیسم ایرانی خوانده اند :

– نخست اینکه ، با گسترش پژوهش های ایران شناسی به دوره معاصر تاریخ ایران ، پیروزی مشروطیت و ایجاد نظام نهادهای آن ، که درتاریخ اروپا دوره تکوین ناسیونالیسم بود ، جز در دستگاه مفاهیم اندیشه تجدد فهمیده وتوضیح داده نمی شد . نخست ایران شناسان بودند که از سر ناگزیری از ناسیونالیسم ایرانی سخن گفتند ، زیرا مواد تاریخ ایران ، در زبان های اروپایی ، جز با ارجاع به ملت و ملی فهمیده نمی شد.

به عنوان مثال ، والتر هینتس آلمانی برآمدن صفویان را ” ظهور دولت ملی ” ایران وتئودور نلدکه شاهنامه را” حماسه ملی ایران ” خوانده بودند. سبب اینکه ، تا زمانی که ایران شناسان اصطلاحی مانند ناسیونالیسم یا ” ملی گرایی ” را به مورد تاریخ وتاریخ اندیشه در ایران اطلاق کردند، اصطلاح ملی وملی گرایی هرگز رواج چندانی در ایرا ن پیدا نکرد این بود که ایرانیان از کهن ترین ایام شهودی از وضع ملی خود پیدا کرده بودند و ، از آن جا که تا آغاز دوران جدید هنوز آشنایی دقیقی با مفاهیم جدید علوم اجتماعی نداشتند ، نمی توانستند وضع خود را در قالب مفاهیمی بفهمند که مضمون آن ها برای اینان کمابیش ناشناخته مانده بود.

–  دومین دلیل اینکه عصر رضا شاه را اوج دوره ناسیونالیسم ایرانی خوانده اند ، واکنش به ایجاد سامان جدید سیاسی ، به عنوان دستاورد مشروطیت ، و تاسیس نهاد های آن ، که می بایست زمینه حکومت قانون را فراهم آورد ، پدیدار شدن افراد و سازمان های اسلام خواهی بود که به تدریج گسترش پیدا کردند. همین واکنش ، دهه هایی پس از آن ، بویژه در دهه های چهل و پنجاه خورشیدی ، به جریانی تنومند تبدیل شد و ، افزون بر آن ، با آل احمد و شریعتی ، شالوده ای ” نظری ” نیز پیدا کرد.

در شرایطی که  ” موضوع ” دانشگاه ایران ” ایران ” نبود ، یعنی دانشگاه ایران نمی توانست نظام علمی ایجاد کند که بتواند ایران به عنوان ” موضوع ” علم دانشگاه را توضیح دهد ، ایران به عنوان ” مضمون ” نظام مفاهیمی فهمیده وتوضیح داده شد که سنخیتی با مواد تاریخ وتاریخ اندیشیدن ایرانی نداشت.

این باز سازی فکر دینی ، در تحول تاریخی نزدیک به یک سده ، بیش از پیش ، در صورت ایدئولوژیکی شدن فهم دینی ممکن شد. اگر از سازمان ها و محافل ” سیاسی ” -دینی  دهه بیست و بعد صرف نظر کنیم می توان گفت که گام نخست این ایدئولوژیکی شدن فهم دینی با آل احمد بر داشته شد که کوشش می کرد دیانت را به عنوان ابزاری در خدمت سیاست قرار دهد ،

اما با علی شریعتی دیانت در قالب نوعی از ایدئولوژی مترقی – ” مارکسیستی ” ریخته شد که زیر ردای ” جامعه شناسی ” استتار کرده و جز ظاهر دیانت چیزی از آن باقی نمانده بود. این ” جامعه شناسی ” ، مانند جامعه شناسی هایی از سنخ آن چه امیر حسین آریانپور در دهه چهل تدارک دید ، به طور عمده مارکسیسمی بود که به عنوان ایدئولوژی پیکار طبقاتی فراهم آمده بود.

بدیهی است که این دیانت ایدئولوژیکی ، جز به مثابه نقیض ” ناسیونالیسم ” ، که گمان می شد ایدئولوژی سلطنت است ، نمی توانست تدوین شود. به این اعتبار ، آل احمد وشریعتی ، به درجات متفاوتی ، تصوری از امر ملی پیدا نکردند و کوشش کردند دیانت ایدئولوژیکی – یا ایدئولوژی دینی – خود را جانشین ناسیونالیسمی کنند که به غلط گمان می کردند ایدئولوژی حکومتی است .

در واقع ، آن چه در بحث های طرفداران ایدئولوژیکی کردن دیانت مغفول ماند و ضع پیچیده پدیدار شدن ملیت ایرانی و ایران به عنوان ملت بود .

قسمت دوم:

شما می توانید دیدکاه ها را از طریق RSS 2.0 پیگیری نمایید. Both comments and pings are currently closed.