تجدید مطلعی در مفهوم سنت 12
December 10th, 2018 | فرستنده در دسته بندی نشدهطرحی از یک نظریه مشروطیت و حکومت قانون در ایران
از تامل در تجربه روشنفکری دین اندیش نیم سده گذشته ، که از دهه ای پیش روشنفکری دینی خوانده می شود ، آشکارا می توان دریافت که هیچ یک از نمایندگان این جریان نتوانسته بود خود را از وسوسه اتخاذ موضعی در مناسبات قدرت دور نگاه دارندو، از این رو، نه تنها تاریخی ندارند، بلکه جایی در تاریخ اندیشه نیز نمی توانند داشته باشند.
در نخستین صفحات ابن خلدون و علوم اجتماعی ، به اشاره گفته ایم که تاریخ اندیشه، در دوران جدید ایران ، تاریخی عدمی است. پیشتر نیز گفتیم که ایدئو لوژی فاقد تاریخ است. این جا این نکته را نیز می افزاییم که وجوه متنوع بازگشت به نظام سنت قدمایی، و کوشش برای گزینش عناصری از آن، حتی آن جا که با داعیه های ” سیاسی ” انجام نمی گرفت ، یا حتی در جهل به نتایج سیاسی چنین اقدامی انجام می گرفت ، سیاسی بود، یا، در نهایت ، نتایج سیاسی داشت. وانگهی، بدیهی است که هدف هایی که روشنفکران دوره ای که موضوع بحث ماست، دنبال می کردند ، یکسان نبود و نا همسانی های بنیادینی نیز در شیوه های بحث، مقدمات و نتایجی که آنان می گرفتند وجود داشت، اما از دیدگاه تاریخ اندیشه همه آنان را می توان مندرج در تحت مقوله اهل ایدئولوژی قرار داد. تمایزی که میان آنان وجود داشت، علم یا جهل به نتایج و پی آمدهای گزینش عناصری از سنت و تجدید آن بود. اگرچه تفاوت هایی میان کسانی از اهل ایدئولوژی ، مانند جلال آل احمد و علی شریعتی وجود دارد، اما به آسانی می توان آن دورا در تحت یک مقوله قرار داد: بازگشت به عناصری از نظام سنت قدمایی که موجب شده است آنان را در شمار اهل دیانت بیاورند، ناشی از خطای باصره ای است که از جانشین کردن تاریخ روشنفکری به تاریخ اندیشه ایجاد شده است. از دیدگاه تاریخ اندیشه، بازگشت اهل ایدئولوژی به سنت جز اتخاذ موضعی در مناسبات قدرت و ابزارقرار دادن عناصری از سنت برای بر هم زدن آرایش مناسبات قدرت نیست. از این رو ، می توان گفت که آن چه در بیانیه های سیاسی این نویسندگان ” سنتی ” می نماید، آگاهانه ، جز برای بر هم زدن مناسبات قدرت ” سنتی ” تعبیه نشده است. بنابراین، آن چه در این بیانیه های ایدئولوژیکی ، در ظاهر، به قلمرو سنت تعلق دارد ، وجه ایدئولوژیکی شده عناصری از ” سنت ” است که به هیچ وجه مطابق احکام منطق نظام سنت قدمایی عمل نمی کند. عناصری از سنت ، که به جزیی از ایدئولوژی های قدرت تبدیل شده باشند، سنت نیست، بلکه عناصری از بت عیار ایدئولوژی است که می تواند هر لحظه به شکلی در آید. به عبارت دیگر، در دوران جدید، اگر نظام سنت قدمایی را نتوان از درون با الزامات اندیشه و منطق مناسبات جدید ساز گار کرد ، هر صورتی که بتوان به نسبت میان دو مبنای متفاوت داد، گزینش عناصری از نظام سنت و تجدید آن عناصر، جز در درون منطق ایدئولوژی قابل باز یافت و دریافت نخواهد بود. از تامل در تجربه روشنفکری دین اندیش نیم سده گذشته، که از دهه ای پیش روشنفکری دینی خوانده می شود، آشکارا می توان دریافت که هیچ یک از نمایندگان این جریان نتوانسته اند خود را از وسوسه اتخاذ موضعی در مناسبات قدرت دور نگاه دارندو، از این رو، نه تنها تاریخی ندارند بلکه جایی در تاریخ اندیشه نیز نمی توانند داشته باشند. در نیم سده گذشته ، افزون بر اهل ایدئولوژی ، که به آن ها اشاره کردیم ، گروه دیگری نیز در افق بحث های نظری در ایران ظاهر شدند که به درجات مختلف می توان آنان را نما یندگان سنت مداری نامید. البته همه افراد این گروه را نمی توان به معنای دقیق کلمه، که در نخستین فصل از مکتب تبریز و مبانی تجدد خواهی توضیح داده ایم ، سنت مدار نامید، اما به هر حال، در تمایز با اهل ایدئولوژی ، این گروه رااز این حیث سنت مدار می نامیم که اینان، کمابیش وبه درجات مختلف، توجهی به منطق ایدئولوژی و دو مبنای متفاوت قدیم وجدید داشته اند. این گروه طیفی از افرادی بودند که سنت مداری را ابزاری برای اتخاذ موضعی در آرایش نیرو های سیاسی قرار می دادند، هم چنان که به عنوان مثال ” آن چه خود داشت…. ” احسان نرقی ابزاری برای توجیه وضع موجود ، اما توام با تجدد ستیزی واپسین دهه های پهلوی دوم بود. به اعتبار خلط مبانی و بی توجهی به مبنای نظری قدیم و جدید، احسان نراقی آل احمد وارونه ای در خدمت نظام سلطنت بود. جای شگفتی است که آن دو از مقدمات واحدی- البته به غایت ، نادرست، پریشان و خلاف تاریخ – نتایج واحدی می گرفتند. در این طیف ، کسانی مانند داریوش شایگان و سید حسین نصر نیز قرار داشتند که در سنت مداری از احسان نراقی جدی تر بودند ، اما سنت مداری آنان نیز مشوب به وسوسه اتخاذ موضعی در مناسبات قدرت بود. تجدد ستیزی سنت مدار آنان ، که صبغه ای دینی نیز داشت و کوشش می کرد با گزینش عناصری از نظام سنت مبنای آن را تجدید کند، صورت دیگری از ایران مداری تجدد خواه عصر رضا شاهی بود و منطق آن را با تمایزی اساسی تکرار می کرد. ایران مداری رضا شاهی و تجدد خواهی آگاهانه روشنفکری آن دوره نسبتی با سرشت حکومت زمان داشت، اما آن چه در سنت مداری دهه های پس از آن شگفت می نماید، بی اعتنایی نمایندگان آن به تعارض های سنت مداری با سرشت قدرتی است که همه آنان نمایندگان آن به شمار می آمدند. اگر چه رویکرد این نمایندگان سنت مداری ” سیاسی ” بود، اما سنت مداری آنان عین بی اعتنایی به سرشت و الزامات دوران جدید و نیز به سیاست بودو، بدین سان سنت مداری آنان، که می خواست سبب ساز توجیه نظام سلطنتی باشد، که سرچشمه مشروعیت خود را از دست داده بود، سبب سوز آن شد. این توضیح اجمالی و گذرا را به عنوان فقرات معترضه از این حیث می آوریم که فضای حاکم بر مشروطیت را نباید از نیم سده گذشته ، که اهل ایدئولوژی اسیر در چنبر سنت و سنت مداران مشوب به ایدئولوژی های تجدد ستیز که به ” متفکران قوم تبدیل شدند ” ، قیاس گرفت ، زیرا این نیم سده عصر ” گریز از آزادی ” بود و عصر مشروطیت دوره آزادیخواهی ، و جای شگفتی نیست که با ظهور چهره های تجدد خواهی در میان طرفداران نظام سنت قدمایی شکافی بی سابقه در درون اینان ایجاد شد. از این رو کوشش برای تبیین مشروطیت ایران نیازمند کوشش نظری نو آیین و بی سابقه ای است تا بتوان پرتوی بر زوایای پیچیده آن افکند. در نخستین صفحات مکتب تبریز، به نقل از تاریخ نویس ایتالیایی ، بندتو کروچه ، گفته بودیم که هر تاریخی تاریخ معاصر است، این بحث معترضه را از این حیث آوردیم که اگر بتوان تلقی درستی از دگرگونی های نیم سده اخیر پیدا کرد، می توان از طریق مفهوم مخالف اهمیت تحولی را که مشروطیت ایران ایجاد کرد، دریافت. نیم سده اخیر دوره سیطره ایدئولوژی بودو، از آن جا که سطح نازل سنت مداری تجدد ستیز ابزار های مفهومی لازم برای تبیین سیطره نظام های ایدئولوژیکی را در اختیار نداشت ، نتوانست خود را از میدان جاذبه آن رها کند. برعکس ، آن گاه که با دستاورد های اجمالی و موقتی نیم سده اخیر در مشروطیت ایران نظر می کنیم، این نکته شگفت می نماید که گروه هایی از طرفداران نظام سنت قدمایی این جرات و توانایی نظری را پیدا کردند که در رویارویی با مبنای متاخرین مبنای خود را به محک منطق دوران جدید بزنند. در حالی که در نیم سده اخیر، سنت مداران و اهل ایدئولوژی ، به یکسان، تسلیم منطق تجدد ستیزی شدند. به نظر ما این تمایز میان دو رویکرد را سببی جز این نیست که مشروطه خواهان طرفدار نظام سنت قدمایی با اجتهاد در مبانی قدیم وجدید نظر می کردند، در حالی که سنت مداران و اهل ایدئولوژی ، به یکسان، اهل تقلیدند. نظریه حکومت قانون در ایران فصل خاتمه نوشته جواد طباطبایی
قسمت اول:
قسمت دوم:
شما می توانید دیدکاه ها را از طریق RSS 2.0 پیگیری نمایید. Both comments and pings are currently closed.