موضوع مجلدات “تاملی در باره ایران”
May 17th, 2017 | فرستنده در دسته بندی نشدهمجلدات “تاملی در باره ایران” اگر چه دفترهایی در تاریخ مفاهیم و تحول آنها هستند،اما صرف تاریخ و تاریخ مفاهیم در معنای رایج چنین تاریخی نیستند.
اینک باید روشن شده باشد که معنای این که این دفترها رساله هایی در تاریخ ایران نیستند کدام است،زیرا مجلدات “تاملی در باره ایران” اگر چه دفترهایی در تاریخ مفاهیم و تحول آنها هستند،اما صرف تاریخ و تاریخ مفاهیم در معنای رایج چنین تاریخی نیستند.البته من نخست کوشش کرده ام دریافتی از تاریخ مفاهیم و تحول آن ها در ایران پنج سده گذشته به خوانندگان عرضه کنم،زیرا تاکنون چنین کوششی برای تدوین تاریخ مفاهیم انجام نشده است و نوشته هایی نیز که از این دیدگاه در باره تاریخ نوشته شده باشد در دسترس نیست،اما،این دفترها،چنان که به اشاره آورده ام،واز دیدگاه دیگری،درآمدی بر روشی در تاریخ نویسی است که من آن را استراتژیکی می نامم و منظور من آن است که با سود جستن از دستاورد های تاریخ مفاهیم پرتوی بر منطق بسط آگاهی “ملی” ایران در رویارویی با نیروهای گریز از مرکز ونیز جایگاه ایران در جهان بیفکنم.بنا براین،نکته اصلی در این دفتر آن نیست که من مفا هیمی را از فلسفه و علوم اجتماعی جدید وام گرفته و مواد تاریخ ایران را به عنوان مضمون آن مفاهیم جدید مورد بررسی قرار داده ام.در چنین مورد هایی،چنان که گذشت،نخست،باید به تصرفی که در مضمون هر مفهومی صورت گرفته توجه داشت.از این حیث ،آن چه در روش من اهمیت دارد،در نهایت،این دیدگاه استراتژیکی است که ناظر بر پیوند های درونی ساختار نظام گفتاری جنگ وسیاست است که من با توجه به تفسیر خود از نظریه پردازان استراتژی،از ماکیاوللی تا کلاوزویتس،در توضیح خود وارد کرده ام.من بر آنم که از مجرای چنین تببینی از تحول تاریخی ایران می توان تاریخ اندیشه و تحول مفاهیم را در محور مختصات تاریخ سیاسی ایران قرار داد وپرتوی بر منطق آن تحول انداخت.نیازی به گفتن نیست که این شیوه نوشتن،از همان آغاز،ناظر بر ژرفای گسلی است که “تاریخ بیداری” و “تاریخ آگاهی” را از تاریخ نویسی روشنفکری جدا می کند، زیرا هر نوشتنی،به اعتباری،اعم از این که نویسنده آگاه باشد یا نا آگاه، به نوعی استراتژیکی است،اما شیوه نوشتن استراتژیکی آگاهانه در گسستی از نوشتن روشنفکری امکان پذیر می شود. از این حیث، من کوشش کرده ام مبنای نظری این نخستین جلد را در نسخه دوم دفتر دیگری، با عنوان زوال اندیشه سیاسی،که نخستین بار با این جلد انتشار می یابد، توضیح دهم.نسخه نخست این دفتر اخیر، در دو ویراست جدا گانه ، نزدیک به دو دهه پیش انتشار یافته و به چاپ های چندی رسیده بود، اما با پیشرفتی که در بررسی های من صورت گرفته،در این نسخه دوم،کوشش کرده ام مباحث آن دفتر را در پیوند با نظریه انحطاط ایران توضیح دهم و نتایج زوال اندیشیدن عقلی در ایران را مبنایی برای تببین نظریه انحطاط ایران قرار دهم..دو ویراست نخست زوال اندیشه سیاسی را در ادامه پژوهش های در تاریخ اندیشه سیاسی،به عنوان بسط فصلی از تاریخ اندیشه سیاسی در ایران،نوشته بودم،اما در این نسخه دوم مباحث آن را با توجه به نظریه انحطاط ایران و هم چون جستاری در تببین دوره های تاریخ آگاهی سامان داده و، برای اینکه پیوند های آن را از صرف تاریخ اندیشه قطع کنم ،آن فصل پنجم را از تاریخ اندیشه سیاسی در ایران حذف کرده ام.اگر مجالی بود،در جای دیگری،باید بار دیگر به این بحث بر گردم، اما این جا همین قدر اشاره می کنم که این شیوه نوشتن،به رغم اینکه موضوع آن تو ضیح مختصات خغرافیای سیاسی و آرایش نیرو هاست ،یعنی چنان که گفتم استراتژیکی است، ولی، به خلاف تاریخ روشنفکری،موضعی در قدرت سیلسی را بیان نمی کند،بلکه تاریخی از سنخ تاریخ مفا هیمی است که من آن را به تاریخ آگاهی پیوند زده ام. نیازی به گفتن نیست که،در شرایط کنونی،و با توجه به سطح نازل آشنایی ما ایرانیان با مباحث جدید،نباید انتظار داشت که کسی بتواند کار اساسی انجام دهد.اشاره های من در این دیباچه ،و نیز مباحث بسیاری از فصل های این جلد،از حد شهود هایی فراتر نمی رود،اما در جریان دهه های گذشته ،تا جایی که امکان داشته است،کوشش کرده ام با تکیه بر مبنایی نطری- که در دفتر هایی در باره تاریخ اندیشه در ایران و اروپا اجمالی از آن را عرضه کرده ام- نظریه ای برای تحول تاریخی ایران و نظام اندیشیدن ایرانی تدوین کنم.این که تا کنون هر متنی را بار- یا بارهای-دیگر نوشته ام، به معنای این است که در یافتی از سترگ بودن چنین کوششی پیدا کرده ام و عرضه کردن مکرر این دفتر ها به نقادی خوانندگان را از این حیث ضروری می دانم که باب بحث باز بماند تا مگر نسلی که خواهد آمد وقت خود را در بیراهه های جدل های روشنفکری و دنبال کردن مد های روز تلف نکند و به مسایل اساسی تری بیندیشد که ناظر بر تقدیر تاریخی ایران زمین است. این دفترها هم چون مکانی برای گفتگویی میان نویسنده آنها و خوانندگانی است که صفحات این دفترها را از سر بازیچه نمی خوانند ، بلکه حتی اگر می توانند دریابند که ایرادهای بسیاری می توان بر دستاورد های آن ها وارد کرد، اما نیز می توانند دریابند که اعراض از طرح چنین مباحثی ،به بهانه های واهی و عیب جویی های کودکانه ،تا چه حدی می تواند برای ملتی پر مخاطره باشد.با تکیه بر این مقدمات ،نظر خواننده آشنا به مباحث نظری مبنایی را بار دیگر به این نکته جلب میکنم که بحث من در این تاملی در باره ایران ، به عنوان مشکل ،مندرج در تحت هیچ یک از نظام های فکری غربی نیست . این سخن با آنچه پیشتر،در رساله ای در باره ابن خلدون ، توضیح داده بودم ، مبنی بر اینکه نظام سنت قدمایی امکان طرح پرسش از درون سنت را از دست داده است ، تعارضی ندارد . به نظر من ، آن توضیح ،چنان که در نسخه دوم همان رساله به تفصیل خواهد آمد، هم چنان قابل دفاع است،اما قیدی که اینک بر آن وارد می کنم این است که کاربرد نظام مفاهیم اندیشه اروپایی ، چنان که نتوان تصرفی در آن کرد ، از تکرار برخی مفردات نفهمیده آنها فراتر نخواهد رفت. دوره اسلامی بسط فلسفه یونانی و دوره فلسفه مسیحی،به گونه ای که به عنوان مثال اتیین ژیلسون از آن دفاع کرده است، به اعتبارهمین تصرف ها در فلسفه یونانی و اسلامی ممکن شده است،اما به رغم آشنایی هایی که در یک سده گذشته گرو ه هایی از اهل نظر ایران و برخی از کشور های جهان اسلام با فلسفه غربی پیدا کرده اند ،جز روشنفکری التقاطی چیزی از آن به دست نیامده است.در ایران از سده ای پیش ، در کارنامه روشنفکری مارکسی،هگلی، فرویدی،فوکویی، اشمیتی،پوپری و….هرگز،جز تقلید اندر تقلید هیچ نمی یابیم وشگفت اینکه هر یک از آنها روی دیگر سکه مخالف بوده است. هم چنان که سبب دوستی مارکسیست ها با هگل این بود که گمان می کردند که مارکس از هگل بهره ها گرفته،دشمنی پوپری ها با هگل نیز دلیلی جز این ندارد که مرجع تقلید آنان مخالف هگل بوده است که معنای تقلید جز این نیست. ادعای اینکه طرح من هر اعتبار و ارزشی که داشته باشد، مندرج در تحت یکی از نظام های اندیشیدن اروپایی است، سخنی گزاف است ومدعی باید دلیلی بر ادعای خود بیاورد.در کار برد همه مفاهیمی که از نظام اندیشه اروپایی گرفته ام ، با توجه به سرشت مواد تاریخ ایران، به گونه ای تصرف کرده ام تا هم خللی در استقلال مواد تاریخ ایران وارد نکرده باشم و هم مقلد همه کسانی که مفهومی را از آنان گرفته ام نباشم.باید اعتراف کنم که این سخن ادعایی سترگ است و بدیهی است که به انجام رساندن چنین کار سترگی اقدامی سترگ تر است، اما همه توان خود را به کار برده ام که این ادعا یکسره گزاف نباشد. جواد طباطبایی دیباچه ای بر نطریه انحطاط ایران چاپ1395 از ص44 به بعد.
قسمت اول:
قسمت دوم:
.
شما می توانید دیدکاه ها را از طریق RSS 2.0 پیگیری نمایید. Both comments and pings are currently closed.