اندیشه سیاسی آخوندزاده

آدمیت می نویسد:

در میان همه نویسندگان سیاسی دنیای اسلامی در آن دوره تنها میرزا فتحعلی را می شناسم که تناقض فلسفه سیاست غربی و شریعت را آشکارا اعلام کرد، مدافع قانون اساسی عرفی بود، تفکیک مطلق سیاست و دیانت را لازم می شمرد، عدالت را در قانون موضوعی عقلی جست و جو می کرد و به عدالت دینی از پایه اعتقاد نداشت، و بالاخره مخالف هر تلفیقی میان آیین سیاست اروپایی و اصول شریعت بود.

 قسمت اول:

[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2013/03/2013-03-02_a.mp3]

قسمت دوم:

[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2013/03/2013-03-02_b.mp3]




میرزا فتحعلی آخوندزاده، تغییر خط فارسی ودرک او از ناسیونالیسم

میرزا فتحعلی علت پیشنهاد خود را در مور تغییر خط  در روزنامه حقایق اسلامبول می نویسد:

«غرض من از تغییر خط اسلام این بود که آلت تعلم علوم و صنایع سهولت پیدا کرده، کافه ملت اسلام، شهری یا دهاتی، حضری یا بدوی، ذکوراً یا اناثاً مانند پروس به تحصیل علوم و صنایع امکان یافته، پا به دایره ترقی گذارده و رفته رفته در عالم تمدن خود را به اهالی اروپا به رساند.»

میرزا فتحعلی در عشق به وطن می نویسد:

«همانطور که «احتیاج عقلی» آدمی را «تحصیل علوم و تحقیق قوانین طبیعت» بر می دارد – «احتیاج روحانی» انسان رامحبت خانواده و «حب وطن» تامین می کند. و تاثیر عشق وطن در بعضی مزاجها به حدی است که دیده شده، «جدایی وطن» به هلاکت انجامد.»

فریدون آدمیت در توضیح آن می نویسد:

از آنچه نقل شد بر می آید که ریشه تاریخی پیدایش مفهوم  وطن پرستی جدید مغرب و جنبه سیاسی و احلاقی، آن را «میرزا فتحعلی» درست شناخته است. در توضیح آن باید بیفزاییم که در اروپا وطن پرستی به معنی پیوند عاطفی انفرادی و دسته جمعی نسبت به مرز و بوم و زادگاه ملی – با تاسیس نظام سیاسی دولتهای مستقل به دنبال سقوط قدرت کلیسا و آغاز دوره جدید به وجود آمد. تا آن زمان کلیسای کاتولیک مظهر وحدت سیاسی جامعه غربی بود. چون بر پای بست نظام فیودالیسم قرون وسطایی رخنه راه یافت، وملل اروپایی به تدریج هوشیاری سیاسی تازه ای پیدا کردند- رشته پیوند مذهبی از هم بگسلید و جای آنرا دلبستگی به وطن و ملت گرفت، دین به صورت مذهب منسوخ در آمد، و وطن پرستی مذهب مختار گشت و همان نیروی تحرک تاریخی را که دیانت تا دیروزداشت، امروز آیین وطن دوستی پیدا کرد تحول این کیش سیاسی نو تحت تاثیر اصول لیبرالیسم* (به معنی وسیع کلمه) فلسفه ناسیونالیسم را پرداخت.

میرزا فتحعلی آخوندزاده خطاب به ملت ایران می نویسد: « تاًثیر «ظلم دیسپوت**» و «زور فناتیزم» علما به ضعف و ناتوانی توباعث شده و جوهر قابلیت ترا زنگ آلود و ترا به دنایت و نفاق و مکر و خدعه و جبن و تقیه، خوکر ساخته و جمیع خصایص حسنه را از صداقت و عدالت و وفا و جوانمردی و شجاعت و علو طبع و بلند همتی  و بی طمعی از طبیعت تو سلب کرده است…..»

*: میرزا فتحعلی «لیبرال» و «دیسپوت  را در مکتوبات خود این گونه تعریف می کند:

«لیبرال عبارت است از کسی که در خیالات خود به کلی آزاد بوده و ابداً به تهدیدات دینیه مقید نشده و به اموری که خارج از گنجایش عقل و بیرون از دایره قانون طبیعت باشد، هرگز اعتبار نکند اگر چه بطون تواریخ و کتب در حقیقت آنگونه امور روایت بکند و نیز در اوضاع سلطنت صاحب خیالات حکیمانه باشد، آزاده و بلا قید.»

 **: «دیسپوت عبارت است از پادشاهی که در اعمال خو به هیچ قانونی متمسک و مقید نیست  ومال وجان مردم بلا حد و انحصار تسلط داشه و همیشه به هوای نفس خود رفتار کند و مردم در تحت  سلطنت او عبد دنی و رذیل بوده از حقوق آزادی و بشریت به کلی محروم باشد.»

 قسمت اول:

[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2013/02/2013-02-01_a.mp3]

قسمت دوم:

[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2013/02/2013-02-01_b.mp3]




“کوشش های میرزا فتحعلی آخوندزاده در نمایشنامه نویسی تجربه ای مهم در تجدد خواهی ادبی در ایران بود “

سید جواد طباطبایی می نویسد:

با میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقا تبریزی زبان فارسی به قلمرو مضمون ها و درون مایه های جدید رانده شد و آن دو کوشش کردند زبان فارسی را با مبنای فردانیت انسان دوران جدید آشنا کنند. بدینسان، به نظر می رسد که سرشت نوگرایی و تجدد خواهی در قلمرو ادب فارسی، و بی سابقه بودن آن، را تنها می توان با توجه به مبنای نظری جدید آن توضیح داد و گرنه همسانی هایی میان برخی از مضمون ها ودرون مایه های ادب قدیم و جدید وجود دارد.

تمایز میان درون مایهً عشق سارا خانم به آقا هاشم، در نمایشنامه هاشم آقا خلخالی میرزا آقا تبریزی، و لیلی و مجنون در ادب قدیم، تمایز درون مایه و شیوه پرداخت آن در دو دوره ادب فارسی نیست بلکه پدیدار شدن مبنای «فردانیت» در اندیشه جدید است، پدیدار شدن این مبنای جدید در افق ادب فارسی وتوجهی که نو گرایان ایرانی به آن پیدا کردند، موجب شد که تجددخواهی در قلمرو ادبیات جز با ایجاد گسستی از مبانی قدیم، نتواند تکوین پیدا کند و این گسست از مبنای قدیم، ناچار به صورت «انقلابی» در همه عرصه ها ظاهر شد.

ادبیات جدید ایران، با آخوندزاده و میرزا آقا تبریزی، به «آستانه» تجدد ادبی رسید و ایستادن در این «آستانه» کاری سترگ در تاریخ نوگرایی و تجدد خواهانه ایرانیان بود.

مبنای نظری ادبیات قدیم فلسفه قدیم بود که مفهوم «فرد» از آن غایب بود. «شخصیت های » شعر فارسی با «فردی» که «ذهنیت» او موضوع ادبیات جدید است، ندارد. ادبیات جدید مکان پدیدارشدن «فرد» در دنیاست و نه «شخص» ادبیات قدیم که در دنیا، اما از آن بیگانه است.

آخوندزاده با نخستین نمایشنامه های خود فضای جدیدی در ادبیات ایران ایجاد کرد که نسبتی با فضای ادب قدما نداشت. در ادب قدیم، به تبع دیدگاههای فیلسوفان قدیم، همه اجزای عالم «خط و خال و ابرو» به شمار می آمد، و در آن «هر چیزی به جای خویش «نیکو» بود. بدین سان، فرد نیز جزیی از عالم به شمار می آمد و تابع احکام کلی حاکم بر آن بود.

نمایشنامه نویسی نخستین پیکار با سنت ادب فارسی بود و، نخست، در نمایشنامه نویسی، جهانی در خلاف جهت مختصات عالم قدما ایجاد شد. با اقدام آخوندزاده برای انتقال «فن دراما و طیاطر» – این «فن شریف که در یوروپا معمول» و «متضمن فواید لاتحصی است» – به قلمرو زبان فارسی فضایی نو ایجاد شد و، در عمل، دریافتی نو از«فرد» پدیدار شد که بیشتر از آن که فرد «قصه غربت غربی» باشد، فرد در جهان و عامل اجتماعی بود. این تحول در ادب فارسی، چنان که گفتیم، صرف پدیدار شدن انواع و اسلوب ادبی جدید نمی توانست باشد، بلکه با انتقال «فرد در بیرون جهان» به فضاهایی که در تیاتر آخوندزاده، به طور عمده، اجتماعی – سیاسی بود، فرد، به تعبیر فیلسوفان قدیم، به عنوان «کلی منحصر در فرد» به صورت «فرد هایی» در آمد که در جهان حضور فعال داشتند و عاملان اجتماعی بودند.

بدین سان، با متلاشی شدن «فردی» که ادب قدیم مکان شرح ماجراهای او بود، نخست، در نمایشنامه نویسی، ادب قدیم مبنا و معنای خود را از دست داد.

از این دیدگاه، کوشش های میرزا فتحعلی در نمایشنامه نویسی تجربه ای مهم در تجدد خواهی ادبی در ایران بود. غایت تجدد خواهی آخوندزاده، به گونه ای که خود او به مناسبت دیگری گفته است، فراهم آوردن مقدمات رهایی «ارباب خیال» یعنی اهل فکر – از بار سنت قدمایی بود.

تجربه آخوندزاده در «فن شریف دراما» که، به فراست، به برخی از «فواید» آن پی برده بود، در گشودن راهی برای بیرون آمدن از سنت ادبی قدمایی، او را به یکی از پیشگامان، تجدد ادبی در ایران تبدیل کرده است. (مکتب تبریز)

 قسمت اول:

[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2013/01/2013-01-19_a.mp3]

قسمت دوم:

[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2013/01/2013-01-19_b.mp3]

 




“اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده”

فریدون آدمیت در مورد میرزا فتحعلی آخوندزاده می نویسد:

اهمیت مقام میرزا فتحعلی در سیر اندیشه سیاسی در این است که او اندیشه ساز فلسفه ناسیونالیسم جدید است؛ مروج اصول مشروطیت و حکومت قانون است؛ نماینده فلسفه سیاست عقلی عرفی بر پایه حقوق طبیعی و تفکیک مطلق سیاست از شریعت است. از جهت سوم پیشرو همه متفکران ایران و مصر و عثمانی است.

در سیر افکار جدید میرزا فتحعلی آخوندزاده از نوآوران است:

او نماینده تفکر علمی انتقادی است؛ پیشرو نمایشنامه نویسی و داستان پردازی اروپایی در خطه مشرق زمین است؛ مبتکر اصلاح خط و تغییر الفبا در جامعه های اسلامی است؛ منتقد ادب کلاسیک و سنت شکن تاریخ نگاری است.

او داعی اخذ دانش و حکمت و مدنیت غربی است؛

میرزا فتحعلی اند یشه گری است مادی با افکار و آرایی کاملا مضبوط. درنظام  فکری او ناهمتایی و تناقض راه ندارد هر چه هست اصالت ماده و سلطنت عقل است. او هاتف اصلاح دین و «پروتستاتیسم اسلامی» است.

میرزا فتحعلی آخوندزاده  متولد سال 1812 میلادی برابر سال 1227 قمری است. او 66 سال عمر کرد.

[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2013/01/2013-01-05.mp3]