دولت و حاکمیت در اندیشه سیاسی هابز – 13


انتقال متقابل حق را در اصطلاح «قرارداد» می نامند. قرارداد بر دو گونه است: انتقال حق بر چیزی و انتقال عین آن چیز

.

قرارداد، با قولی که
یکی از طرفین به دیگری می دهد، ایجاد تعهد می کند، اما قول واژه ای بیش نیست، هم
چنان که قانون های طبیعت نیز قانون هایی بیش نیستند ومانند هر قانونی اگر قدرتی
عمومی وجود نداشته باشد که به عنوان ضمانت اجرای آن ها عمل کند، وجود پیمان و
قانون ها سودی نخواهد داشت. «پیمان ها بدون شمشیرها واژه هایی بیش نیستند» و از
این رو، باید چنان قدرتی ایجاد کرد که بتواند پیمان ها را ضمانت کند وگرنه بدون
این ضمانت اجرایی امنیتی برقرار نخواهد شد وهر فردی ناچار برای امنیت جان و مال
خود باید به زور بازوی خود تکیه کند.

تنها شیوه ای که می توان این «قدرت مشترک» را ایجاد کرد، عبارت است از «تفویض همه قدرت و همه زور» همگان به یک « فرد تنها یا انجمنی از افراد تا بتوانند، با تکیه بر« قاعده اکثریت آرا»، اراده همه آنان را به یک اراده واحد تبدیل کنند». البته، منظور از این وحدت اراده، توافق ویا اجماع نظر افراد نیست، بلکه « وحدت واقعی همگان در یک تن واحد» است، «وحدتی که با پیمانی» تحقق پیدا می کند که هر فردی با دیگری می بندد. این وحدت به گونه ای است که مردمان زمان ما آن را «پیکر سیاسی» (BODY POLITIC)  یا «اجتماع سیاسی» (civil society)  می نامند؛ یونانیان آن را «شهر» (polis)  می خوانند، یعنی «دولت» ی (city)  که می توان آن را جماعتی از مردم خواند که در یک شخص تنها به واسطه «قدرتی» مشترک»(common power) ، برای امنیت، دفاع و رفاه خود، وحدت پیدا کرده اند.- هابز در چاپ نخست

این پیمان به این صورت بسته می شود که گویی هر فردی به دیگری می گوید: من به این فرد یا به این انجمن از افراد اجازه می دهم و حق حکومت خود را به او تفویض می کنم به شرطی که تو نیز حق خود را به او تفویض کنی و کارهای او را ماذون از طرف خود بدانی! بدین سان، با این تفویض حقوق به یک فرد یا انجمنی از افراد «انبوه جماعت در یک شخص واحد وحدت پیدا میکنند» که آن را «دولت» (comonwealth)  و در لاتینی (civitas)   می نامند.» هابز، در ادامه فقره می نویسد: «چنین است  تکوین این لویاتان بزرگ یا، اگر بخواهیم با احترام بیشتری از آن یاد کنیم، این «خدای میرا» که ما در سایه «خداوند نامیرا»، امنیت و دفاع از خود را مدیون او هستیم.» این لویاتان، یا قدرت حاکم، با تکیه بر اقتداری که فراد کشور به او تفویض کرده اند، از چنان قدرتی بر خوردار است که می تواند «اراده همگان را به گونه ای شکل دهد که بتواند صلح در درون و همیاری متقابل علیه دشمنان در بیرون را تامین کند.» این «خدای میرا» همان «جوهر دولت» است که چنین تعریف می شود: یک شخص واحد که جماعت بزرگی از افراد با پیمان متقابلی که با هم بسته اند، هر یک خود را عامل کارهای او قرار داده اند تا آن شخص یگانه بتواند از قدرت و امکانات همگان به گونه ای که مناسب تشخیص دهد، برای صلح و دفاع مشترک میان آن ها استفاده کند. کسی که مقام این «شخص» بر عهده اوست، «حاکم» (sovereign)  نامیده می شود، او را قدرت حاکم و همه افراد دیگر کشور را «تبعه» (subject)  او می خوانند.

«حاکمیت»، از طریق «قرارداد» و ایجاد «لویاتان» برای بیرون آمدن از «وضع طبیعی»  و جنگ همه علیه همه به وجود می آید، در اندیشه سیاسی هابز، در ادامه نظریه بدن، مطلق است. از ظاهر کلام هابز چنین بر می آید که «قرارداد»ی در «وضع طبیعی» میان افراد برای بیرون آمدن از آن بسته شده است و، بنابراین، چنین «قرارداد» ی برای قدرت حاکم الزام آور نیست ودست او را نمی بندد. بنابر تعریف، «قرارداد»، توافقی میان گروهی است که حقوق خود را به «شخص»ی انتقال می دهند. در مواردی که قول و فعل به خود شخص نسبت داده شود، او را «شخص طبیعی» می خوانند، اما اگرقول وفعل از آن دیگری باشد، او را «شخص مجازی یا مصنوعی می نامند». مبنای نظریه هابز در باره «اجازه» همین نظریه در باره «شخص» است، اما هابز تمایزی نیز میان فاعل (author)  و عامل (actor)  وارد می کند. آن گاه که گروهی از مردم به شخصی اجازه دهند که از طرف آنان عمل کند، وحدت این «عامل» یا این «شخص»، کثرت فاعلان را به وحدت تبدیل می کند. اما درصورتی که این «شخص» از میان برود، گروه نیز وجود خارجی نخواهد داشت و هر یک از اعضای گروه استقلال خود را باز می یابد.

تاریخ اندیشه سیاسی جدید در اروپا، دفتر سوم: نظام های نوآیین دراندیشه سیاسی جواد طباطبایی

قسمت اول:


https://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2021/10/2021-09-16_a.mp3
قسمت دوم:

https://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2021/10/2021-09-16_b.mp3