فیلسوفان ایرانی وفهم «اغراض» «حکمت» عملی» -1

این نکته درفهم
«اغراض» «فلسفه امورانسانی» دارای اهمیت است که درغیاب مناسبات شهروندی فهم
«اغراض» آن برای مترجمان وحتی اهل نظری که فلسفه یونانی  را دردوره اسلامی بسط دادند، ممکن نبود.
مناسبات شهروندانه نسبتی با خلافت عربی نداشت وبا چنان نظام سیاسی سازگارنبود.

با پایان دوره
یونانی، وزوال شهرهای یونانی، که دردوره شکوفایی آن ها نظروعمل نسبتی هماهنگ
داشتند، نسبت نظروعمل دستخوش دگرگونی شد ونظر، استقلالی نسبت به عمل پیدا کرد.
ارسطودربحث درباره دانش سیاست گفته بود: «… غایت سیاست معرفت نیست، عمل است».

«حکمت
عملی»، یا به تعبیرارسطو: «فلسفه امورانسانی»، فرزند شهرهای یونانی و، البته، تاملی نظری دررفتارشهروندان آن بود
وبا زوال نظام شهروندی نیززمان آن به سرآمد.

به دلایلی که هنوز روشن
نشده است، رساله سیاسات ارسطودردوره اسلامی تا دهه های اخیربه عربی ترجمه نشد ونیزدردوره
مسیحی تا سده سیزدهم میلادی ناشناخته ماند. سبب این که چرا چنین اثرمهمی نظر
مترجمان  عربی نوشته های ارسطورا جلب نکرد،
از رازهای ناگشوده تاریخ انتقال دانش های یونانی به دوره اسلامی است.

تردیدی نیست که
اتفاقات تاریخی سهمی دراین عدم ترجمه داشته است، اما آن چه ازنظر تاریخ اندیشه
اساسی ترمی نماید، این است که، با سیطره ای که خلافت عربی پیدا کرده بود، فهم
«اغراض» آن رساله خالی ازاشکال نبود، زیرا فهم بخش عمده ای ازمفاهیم فلسفه سیاسی
ارسطویی برای اهل فلسفه ای که تجربه ای ازمناسبات شهروندی نمی توانستند داشته
باشند، ممکن نبود.

فهم «اغراض» نوشته
های فیلسوفان یونانی درباره حکمت نظری، مانند دفترهایی ازالسیاسه ونوامیس، تیمائوس
افلاطون ومابعدالطبیعه ارسطو، با تکیه برتفسیرهای شارحان نوافلاطونی ومسیحی، که
پیشترراه عقل وشرع را هموارکرده بودند، درمقایسه با فهم «اغراض»  «حکمت عملی» آسان ترمی نمود.

ارسطودرجاهایی ازاخلاق نیکوماخسی، با برجسته کردن ویژگی «فلسفه امورانسانی»،
توضیح داده بود که اخلاق وسیاست، علم عمل اند واین دانش ها را نمی توان بدون عمل
به آن ها آموخت. ارسطو درباره تمایزرساله خود با دیگرنوشته های درباره مباحث نظری
می نویسد: «بنابراین، ازآن جا که موضوع این اثر، مانند دیگر نوشته ها، تدوین نظریه
نیست، ضرورت دارد که درباره ویژگی کنش ها به گونه ای پرسش کنیم که ناظربرانجام آن
ها باشد»، زیرا، «درواقع چنین بررسی نه برای دانستن چیستی فضیلت، بلکه ناظربرخوب
بودن است وگرنه به چنین اثری نیازنمی داشتیم». ارسطومی افزاید: «به درستی گفته اند
که با عمل به کارهای دادگرانه می توان دادگر، وبا عمل به میانه روی می توان میانه
روشد، درحالی که اگرکسی به چنین کارهایی عمل نکند، امکان این را نخواهد داشت که
مرد خوبی باشد، اما بیشترمردمان، به جای آن که به فضیلت ها عمل کنند، به مجادله
درباره آن ها پناه می برند وگمان می کنند که هم چون فیلسوفان عمل می کنند واین
امرآنان را به افرادی با فضیلت تبدیل خواهد کرد: آنان به بیمارانی می مانند که سخن
پزشک را به دقت گوش می کنند، اما به تجویزهای اوعمل نمی کنند. وهم چنان که این
بیماران با چنین مراقبت هایی سلامت تن خود رابازنخواهند یافت، دیگران نیزسلامت
روان خود را با بحث درباره چنین فلسفه ای به دست نخواهند آورد».

 به نقل از« نسخه دوم زوال اندیشه سیاسی درایران» انتشارات مینوی خرد
– جواد طباطبایی