« ملاحظات مقدماتی درمفهوم ایران » – 9


درسده های پس ازیورش مغولان، اندیشه فلسفی ونیزتاریخ نویسی فارسی زوالی بی سابقه پیدا کردند و، بدین سان، امکان برقرارکردن پیوندی میان نظام مفاهیم «حکمت عملی» وتحولات تاریخ «ملی» برای همیشه ازدست رفت.

درسده های پس ازیورش مغولان، اندیشه
فلسفی ونیزتاریخ نویسی فارسی زوالی بی سابقه پیدا کردند و، بدین سان، امکان
برقرارکردن پیوندی میان نظام مفاهیم «حکمت عملی» وتحولات تاریخ «ملی» برای همیشه
ازدست رفت.

درنظری کلی به وضع آگاهی مردم ایران،
دراین دوره، می توان گفت که، درفاصله یورش مغولان تا فراهم آمدن مقدمات جنبش
مشروطه خواهی، با تهی شدن مفاهیم ازمضمون آن ها وهبوط تاریخ نویسی درافسانه بافی
های دبیران درباری، اخلالی درحافظه تاریخی جمعی ایرانیان ایجاد شد که داستان بی
معنای عدل چنگیزخان وسیاست کردن او زنبور را ازنمونه های جالب توجه آن است.

درواقع، شرح حافظه ای که تاریخ نویسانی
مانند جوینی برای مردم ایران تدوین کرده بودند، پس ازیورش مغولان، به تدریج، به
افسانه هایی برای خواب کردن کودکان تبدیل شد ودراین خیالبافی های تاریخ نویسان
متاخر و نویسندگان «حکمت عملی»، درهبوطی ازکابوس حافظه تاریخی «خشم خدا» به خاطره
«عدل چنگیزی»، چنگیزخان به خلف برحق انوشیروان تبدیل شد.

دراین فاصله، با تبدیل شدن حافظه
تاریخی به خاطره جمعی، که تاریخ را به ساحتی درخیال اندیشی تبدیل می کرد، دگرگونی
مهمی درتاریخ آگاهی ایرانیان ایجاد شده بود. با این هبوط ازتاریخ درخیال اندیشی،
واز«حکمت عملی» درسیاستنامه نویسی سده های متاخر، صورت های اندیشیدن خردگرای
ایرانی به پایان رسید، اما، با این همه، یک صورت دیگرازاندیشیدن ایرانی می توانست
پدیدارشود.

دراین دوره، درکسوف اندیشه عقلی، ودرخلا
نظام مفاهیمی که مضمون آن ها به تدریج خالی شده بود، جایی برای پدیدارشدن نوعی
ازادب فارسی بازشد که نظام استعاره ها را جانشین نظام مفاهیم زوال یافته کرد.

شعرحافظ، بیشترازآن که شعردرمعنای رایج
کلمه باشد، هم چون پناهگاهی برای وجدان ایرانی بود وبه هریک ازاجزای پراکنده ایران
زمین برباد رفته این امکان را می داد که به نیروی «غیب لسان» خواجه شمس الدین
مانند سروهای شیرازدربرابر «باد بی نیازی خداوند» با هروزیدنی خم شود، اما نشکند.

حافظ، به عنوان میراث دارراستین
فردوسی، درچنین دوره پرمخاطره ای ظاهرشد و، پیش ازآن که اندیشیدن ایرانی همه
امکانات بالقوه خود را نابود کند، خاطره ای ازایران را جانشین حافظه ای کرد که تا
آغازدوران جدید تاریخ ایران تجدید آن ممکن نشد، اوگفته بود، «روان را با خرد درهم
سرشته وتخم حاصل ازآن را کشته است». درواقع، آن چه درقلمرو تاریخ نویسی واندیشه
فلسفی، یعنی قلمرو نظام مفاهیم ممکن نشده بود، با حافظ درقلمرو شعری نوآئین ودر
«ترکیب روان وخرد» اوممکن شد. درجای دیگری، دراشاره ای به این تهی شدن نظام مفاهیم
ازمضمون آن ها، با سود جستن ازمفهوم 
Unbegrifflichkeit هانس بلومنبرگ،
یعنی وضع امتناع تدوین بیان مفهومی، گفته ایم که دردوره هایی ازتاریخ قومی
ودرناحیه هایی ازاندیشیدن وضعی پیش می آید که بیان مفهومی ممکن نباشد و، درچنین
مواردی چنان که مشعل آگاهی قومی هنوز یکسره خاموش نشده باشد، این امکان وجود خواهد
داشت که آن آگاهی قومی بیانی در Metapher  ( بیانی دراستعاره) پیدا کند. بلومنبرگ توضیح
منسجم ونظام مند این «استعاره ها» را Metaphorologie  نامیده است.

استعاره ها می
توانند بقایایی Restbestände  درگذارازنظام اسطوره ای به گفتارناظربرعقل Vom
Mytthos zum Logos  باشد.

امتناع تبیین تاریخ ایران درنظام مفاهیم اندیشه تاریخی، یکی ازویژگی های ناشناخته تاریخ ایران است وتا کنون ازاهل نظرمغفول مانده است. هانس بلومنبرگ به مناسبت دیگری (این عدم امکان تدوین نظام مفاهیم) را Unbegrifflichkeit  تعبیرکرده است.

به نقل از« نسخه دوم زوال اندیشه سیاسی درایران» و«دیباچه ای برنظریه ی انحطاط ایران با ملاحظات مقدماتی درمفهوم ایران» انتشارات مینوی خرد – جواد طباطبایی

قسمت اول:


https://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2020/03/2020-02-15_a.mp3
قسمت دوم:

https://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2020/03/2020-02-15_b.mp3