تجدید مطلعی در سنت و تجدد 4

ماهیت روش را مضمون بحث
متعین می کند و بدین سان ، هر روشی را نمی توان بدون توجه به مبانی و مهمتر از این
، فلسفه ای که در خود حمل می کند ، در مورد مضمونی دیگر به کار گرفت.

در فصل نخست به وجوهی
از مشکل روش شناسی تاریخ اندیشه سیاسی در ایران اشاره کرده و گفتیم که طرح این
مشکل  در شرایط کنونی اساسی است ، زیرا
تنها پرداختن به تاریخ اندیشه در ایران در صورتی می تواند مودی به طرح پرسشهای جدید
و نقادی وضعیت کنونی شود که به طور جدی ، مباحث با توجه به مبانی روشی و معرفتی
آنها طرح شود.

بنابر
این ، اتخاذ موضع روش شناسی جدیدی .که بتواند پرتوی بر بن بست کنونی بیفکند، ضروری
است، اما ماهیت این روش را مضمون بحث متعین می کند و بدین سان، هر روشی را نمی
توان بدون توجه به مبانی و مهمتر از این ، فلسفه ای که در خود حمل می کند، در مورد
مضمونی دیگر به کار گرفت.

چنانکه
در فصل نخست دیدیم ، داریوش شایگان در کتاب آسیا در برابر غرب ، با مقدماتی از هیدگر
و کربن به ارزیابی تاریخ اندیشه در ایران پرداخته بود، در نگاه مثله شده، این
مقدمات از میشل فوکو وام گرفته شده، بی آنکه در بنیان آن مقدمات و سازگاری روشی که
میشل فوکو، در تمایز با تاریخ اندیشه، ” باستان شناسی دانش ” نامیده،
پرسشی مطرح شده باشد.توضیحی هر چند اجمالی در باره این نکته برای فهم اشکال روشی
نگاه مثله شده داریوش شایگان و نیز موضع نگارنده این سطور ضروری است.

داریوش
شایگان ظاهر شدن ” اسکیزوفرنی فرهنگی ” در کشور های سنتی را ناشی از این
واقعیت می داند که نویسندگان این کشور ها در حد فاصل دو پارادایم یا به اصطلاح دو
” اپیستمه ” – واژه یونانی به معنای دانش – به قول میشل فوکو قرار
دارند. آنان از سنت گسسته اند یا به تعبیر بهتر در وضعیت جهل به سنت قرار دارند، بی
آنکه توانسته باشند با اندیشه تجدد پیوندی برقرار کنند. 

اصطلاح
فوکویی ” اپیستمه ” که در واقع ، به عنوان مبنای نقادی ارباب ایدئولوژی
در چهار دهه گذشته در ایران به کار گرفته شده، به توضیح میشل فوکو از این اصطلاح و
نظامی که فوکو بر مبنای آن و با توجه به تحول اندیشه در غرب جدید تدوین کرده است،
ربطی ندارد.

میشل
فوکو ، در توضیح روش ” باستان شناسی دانش ” خود، ” اپیستمه ”
را بحث در شرایط امکان دانش می داند و چنانکه در عنوان فرعی کتاب کلمات و اشیا
آمده ، می کوشد تا به ” باستان شناسی علوم انسانی ” بپردازد. البته،
اقدام به طرح ” باستان شناسی علوم انسانی ” مستلزم شرایطی است که در آن
، تاسیس علوم انسانی جدید امکان پذیر شده باشد.

به
عبارت دیگر ، ” باستان شناسی علوم انسانی ” ، بحث در شرایط امکان علوم
انسانی است و به این اعتبار ، میشل فوکو برای توضیح گسستهای معرفتی به تدوین نظریه
ای در باره مبانی گسست اندیشه های نظام یافته می پردازد و به زبانی که برای ما غیر
قابل ترجمه است می نویسد که با تصوری که از تحول علوم انسانی جدید در مغرب زمین پیدا
کرده، از روش شناسی رایج تاریخ اندیشه فاصله گرفته و روش باستان شناسی را برای ایضاح
منطق این علوم نو بنیاد به کار می گیرد.

لازم
به یا د آوری است که میشل فوکو کوشش می کند تا نشان دهد یک نظام گفتاری در محدوده
شرایط امکان خود چگونه تدوین شده و عمل می کند. بدین سان ، میشل فوکو با اعراض از
روش زمانی “دیاکرونیک ” تحلیل باستان شناسانه را جانشین روش رایج تاریخ
اندیشه می کند.

روش
باستان شناسانه بر آن است تا با توضیح پیوند های میان مباحث و مبادی دو نظام اندیشگی
و دانشهای یک دوره تاریخی ، ظهور یا عدم ظهور دانش نو را تبیین کند. هدف این روش ،
نشان دادن تحول مفاهیم و مقولات در طول زمان نیست، بلکه ایضاح شرایط امکان و پدیدار
شدن موضوعات چدید است.

با
توجه به این توضیح اجمالی از روش باستان شناسانه میشل فوکو می توان اشکال عمده
کتاب نگاه مثله شده داریوش شایگان را بی توجهی او به دو مبنای متفاوت تاریخ اندیشه
در مغرب زمین و در تمدن اسلامی دانست. بویژه آنگاه که مانند داریوش شایگان به صرف
تاریخ اندیشه در چهار دهه اخیر توجه داریم که در واقع ، تاریخی عدمی است.

شرط
امکان روش باستان شناسانه میشل فوکو ، امکان تاسیس علوم و بویژه علوم انسانی جدید
است وگرنه در شرایط امتناع روشی لازم است تا بتواند شرایط امتناع را توضیح دهد. به
عبارت دیگر ، برای توضیح ایدئولوژی چهار دهه اخیر تنها می توان با تکیه بر نظریه ای
به تحلیل پرداخت که پشتوانه استواری از دستاورد های شرایط امتناع داشته باشد.

در
این دفتر کوشش ما بر آن بوده است تا به خلاف نگاه مثله شده داریوش شایگان ، روش
شناسی میشل فوکو را با توجه به مضمون تاریخ اندیشه در دوره اسلامی ، در خلاف جهت
آن به کاربگیریم. بدین سان ، برآن بوده ایم تا با فاصله گرفتن از تاریخ اندیشه رایج،
با اقتدای به میشل فوکو ، در روش باستان شناسی او به نوعی جا به جایی یا بهتر بگوییم
، باژگونی اعمال کنیم تا با سرشت اندیشه در تمدن اسلامی مناسبت داشته باشد. از این
حیث ، آنجایی که میشل فوکو بحث شرایط امکان را طرح می کند ، ما شرایط امتناع را
مورد توجه قرار داده ایم و آنجایی که به تحلیل گسستها می پردازد، ما بر تداوم اندیشه
تاکید می کنیم .

ابن خلدون وعلوم اجتماعی      فصل خاتمه      نوشته جواد طباطبایی

قسمت اول:


https://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2019/09/2019-08-03_a.mp3
قسمت دوم:

https://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2019/09/2019-08-03_b.mp3