تجدید مطلعی در مفهوم سنت 7

طرحی از یک نظریه مشروطیت و حکومت قانون در ایران.

مشروطیت ” نوزایش ” در عمل بود ، و اگر چه با پیروزی مشروطیت صورتی از تجدد خواهی تثبیت شد ، اما این دگرگونی ها در قلمرو نظر به تحولی در مبانی منجر نشد.
حتی اگر نویسندگان تاریخ های مشروطیت در ایران آن را به عنوان حادثه ای مهم در تاریخ دوران جدید این کشور مورد بررسی قرار داده اند، این دیدگاه بنیادین مغفول مانده است که مشروطیت حادثه ای در میان دیگر حوادث تاریخ دویست ساله اخیر نبود، بلکه واقعه ای بود که با آن ایرانیان در اقدامی پر اهمیت از ” آستانه ” دارالسلطنه تبریز گامی به سوی دوران جدید تاریخ خود بر داشتند. التفات به این که دوران جدیدی در تاریخ آغاز شده است ، و باید از مصلحت عام آن ، حتی به زیان نفع خصوصی اشخاص یا گرو هایی دفاع کرد ، صرف توجهی به پی آمدهای یک دگرگونی تاریخی نبود ، بلکه تکوین آگاهی ملی جدید ایرانیان بود. آن گاه که سید محمد طباطبایی خطاب به عین الدوله گفت که ” این عدالت خانه ای که ما مطالبه می کنیم ، اول ضررش به ما می رسد که دیگر مردم آسوده می شوند و ظلم نمی بینند و دیگر محتاج ماها نمی باشند ودر خانه های ما نمی آیند ، ولی عمر من گذشته ، کاری بکنیم که نام نیکی از شما در عالم بماند ودر صحایف تاریخ بنویسند بانی مجلس و عدالت خانه عین الدوله بوده و از تو این یادگار در ایران بماند. ” نظر به لطیفه ای داشت که آگاهی از آن در میان وسیع ترین گروه های مردم ایران تکوین پیدا کرده بود. با ژرف تر شدن بحران مشروطه خواهی ، گستره آگاهی ایرانیان وسیع تر و ژرفای آن نیز بیشتر شد. از دیدگاه تاریخ اندیشه درایران ، این نکته دارای اهمیت است که اگر چه خاستگاه مشروطیت در جدال میان طرفداران نظام سنت قدمایی و هواداران اندیشه جدید نبود، اما به نظر می رسد که حتی در میان کسانی از گروه نخست این آگاهی پیدا شد که ، با آغاز دوران جدید تاریخ ایران ، دوره ای نیز در تحول نظام سنت قدمایی آغاز شده است که نمایندگان سنت قدمایی نمی توانند به آن بی اعتنا بمانند. پایداری کسانی مانند آخوند خراسانی و دفاع او ازمشروعیت اساس مشروطیت ، تاکید های میرزای نا ئینی بر اینکه با فرارسیدن عصر بیداری دوره خود کامگی برای همیشه به سر آمده است ، و دیدگاه های بدیع محلاتی در باره نظام حکومتی در دوره غیبت ، که پیشتر به آنها اشاره کرده ایم ، ناشی از تلقی نویی در نظام سنت قدمایی بود. آگاهی نو آیین ایرانیان چنان ژرفایی پیدا کرده بود که حتی کسانی از طرفداران سنت قدمایی نا چار به زبانی متفاوت و در نظام مفاهیم جدید سخن می گفتندو آخوند خراسانی ،همراه با میرزا حسین تهرانی و عبدالله مازندرانی ، تا آن جا پیش رفت که در ” تظلم به جمیع دول ، پارلمان ها و مجلس حکمیت لاهه ” از تجاوز روسیه به ایران و ” حقوق ملیه ایرانیان ” مورخ رمضان 1326 ، از حقوق طبیعی سخن به میان آورد که اگر چه جایی در نظام سنت قدمایی نداشت ، اما در دریافت آخوند از آن سنت می توانست جایگاهی داشته باشد. آیات نجف نوشتند که
دول متمدنه دانسته اند که سال های دراز در خصوص حریت طبیعی و خدادادی ملت ایران از دولت مستبده خود کشاکش ها بود تا در آخر سال سلطنت مظفرالدین شاه ملت حقوق طبیعی خود را استیفا نمود و دولت ایران رسما از استبداد به مشروطیت تحول یافت.
” تظلم به جمیع دول ” به عنوان فراخوانی به جامعه جهانی، نوشته ای بدیع ، گام نخست در خروج از سنت شریعتنامه نویسی و نخستین رویارویی پر اهمیت گروهی از طرفداران نظام سنت قدمایی با نظام جدید جهانی و کوشش برای سخن گفتن به زبانی است که پیشتر شناخته شده نبود. پدیدار شدن مفهوم نو آئین آزادی و حقوق طبیعی ، تاکید بر اینکه شاه واخلاف او تعهد کرده بودند که ” ابدالدهر ” از حدود مواد قانون اساسی تجاوز نکنند، عمال حکومتی ” مبعوثان ملت ” را به قتل آوردند یا نفی بلد کردند، روزنامه ها را تعطیل کردند و ” مدیران جراید را سر بریدند وشکم دریدند ” ،بر اثر آشوب هایی که به تحریک دولتیان بر پا شد ، اقتصاد ملی که ” روح مملکت و سبب ثروت ملت است ، به کلی محو ” شد، نشانه هایی از پدیدار شدن نظام مفاهیم نویی هستند. آیات نجف،در ادامه همان مطلب ، انگشت اتهام را به سوی شاهی که پیشتر ظل الله بود، نشانه گرفتند و نوشتند که شاه ” بر صغیر و کبیر رحم نکرد، مستبدانه ، بر جان و مال آن ها تاختن کرد ، عمارات عالیه مردم را منهدم و ویران ، و اموال آنها را نهب و غارت داد ، هر کس اسم حریت به زبان آورد ، زبانش را قطع کرد ، سلاح ملت را از ایشان به غصب ضبط نمود ” . آن گاه ، آیات نجف لحن اتهامات خود را یک پرده بالاتر می گیرند و خطاب به جامعه جهانی می نویسند که شاه ” تمام حسیات ملت را باطل نمود و به درجه محو رسانیده ” و با تعطیل مجلس و روز نامه ها صدای ملت را در گلو خفه کرده است . با توجه به این وضع اسفناک و این که نظر به چیرگی خود کامگی امکان اعتراض از مردم یک سره سلب شده است، آیات نجف در اجرای تکلیف خود ، ” به تمام دول متمدنه دنیا ” اعلام می کنند که امضایی که شاه از ملت در نفی مشروطیت گرفته ، به زورواز درجه اعتبار ساقط است ، هر گونه استقراضی که به عهده مردم گرفته بود ، ” ملت ذمه دار ایفاء وجه آن استقراض نخواهد بود ” و تا زمانی که ملت امضاء واجازه نداده باشد ، هر قرار دادی لغو و باطل خواهد بود ، زیرا ” این شاه با سایر قطاع الطریق یکسان است ” . چنان که از این فقرات می توان دریافت، از دیدگاه تاریخ اندیشه در ایران ،مضمون این ” تظلم به دولت وجمیع دول متمدنه ” در بیرون نظام گفتاری شریعتنامه نویسی تدوین شده است و باید آن را با توجه به فقرات دیگری از نامه ها و اعلامیه های آیات نجف ، بویژه آخوند خراسانی ، توضیح داد که حکومت قانون را نه صرف اجرای شرع که عین ایجاد نهادهای جدید می دانستند. این تاکید بر ضرورت تاسیس نهادهای جدید ، در همخوانی آن با اساسی ترین خواست های مردم و در مطابقت با روح نظام مشروطه ، ناشی از تلقی نویی است که در میان گروه هایی از طرفداران نظام سنت قدمایی ، و نظر به جایگاه آیات نجف در سلسله مراتب اهل شریعت زمان، می توان گفت در راس هرم طرفداران این نظام ، پیدا شده بود که آرایش و ساختار کهن عناصر گفتار نظام سنت قدمایی را بر هم می زدو نظام سنت قدمایی را در میدان جاذبه جدیدی قرار می داد. با پیروزی جنبش مشروطه خواهی ، و استقرار نهاد های سیاسی جدید،نظام مفاهیم جدید می بایست با توجه به مختصات این میدان جاذبه جدید فهمیده وتوضیح داده می شد. اینک، نظام سنت قدمایی معیار وضابطه اندیشه جدید نمی توانست باشد، بلکه هر بحثی در قلمرو نظام سنت قدمایی ، از زمانی که در میدان رابطه جدید نیروها جریان پیدا می کرد ، و مانند سنت مداران اصالت و استقلال دنیای جدید را نفی نمی کرد، تنها با تکیه بر منطق گفتاری اندیشه جدید می توانست معنایی داشته باشد. این که پیشتر گفتیم که با پیروزی جنبش مشروطه خواهی ” حفظ بیظه اسلام ” مضمون قدمایی خود را از دست داده بود و، چنان که میرزای نائینی به تصریح گفته است، به معنای دفاع از مرز های قلمرو سرزمینی ملی بود، اشاره ای به این نکته ظریف در تاریخ تحول مفاهیم داشت که فهم آن از بیشتر نویسندگان تاریخ مشروطیت فوت شده است. بدین سان ، اگر چه با آغاز دوران جدید تاریخ ایران پیکاری میان طرفداران نظام سنت قدمایی و هواداران اندیشه تجدد خواهی در گرفت ، اما این پیکار در قلمرو مبانی معرفتی دو نظام علمی، به جدالی میان قدما و متاخرین تبدیل نشد. از آن جا که هنوز تاریخ هیچ یک از ناحیه های دانش و اندیشیدن ایرانی تدوین نشده، شرایط امکان ایضاح تداوم نظام سنت و منطق آن نیز فراهم نیامده است. کوشش برای توجیه مشروعیت مشروطیت وجهی از آن دگرگونی در ساختار گفتار نظام سنت بود و اگر چه به گونه ای که گفته شد گامی پر اهمیت در بسط نظریه سیاسی در محدوده شریعت به شمار می آمد ، اما به هر حال مبتنی بر دستاوردهای جدالی میان قدیم وجدید نبود تا بتواند تحولی در منطق نظام سنت قدمایی و ساختار گفتار آن ایجاد کند . به اجمال می توان گفت که دگرگونی های دهه های فراهم آمدن مقدمات جنبش مشروطه خواهی و پیروزی آن ، به رغم اینکه می توانست پایان ” قرون وسطای ” ایران به شمار آید، اما از این حیث نمی توانست ” نوزایش ایرانی ” را به دنبال داشته باشد که جدال میان قدیم و جدید در نگرفته و نظام سنت قدمایی با تکیه بر مبانی اندیشه جدید مورد تفسیر قرار نگرفته بود. به اجمال می گوئیم که مشروطیت ” نوزایش ” در عمل بود ، و اگرچه با پیروزی مشروطیت صورتی از تجدد خواهی تثبیت شد ، اما این دگرگونی ها در قلمرو نظر به تحولی در مبانی منجر نشد. سبب اینکه گروه هایی از طرفداران نظام سنت قدمایی ، به مناسبت هایی ، به زبان هواداران اندیشه جدید سخن می گویند واینان ، در شرایطی، با خلط مباحث ، و لغزش از مبنایی به مبنای دیگری جدید را با منطق قدیم توضیح می دهند، جز این نیست که، در غیاب دستاورد های جدالی میان قدما و متاخرین ، هنوز مبانی اندیشه تجدد خواهی و ساختار گفتار جدید تثبیت نشده بود. در تاریخ اندیشه در اروپا نیز استوار شدن شالوده مبنای متاخرین روندی طولانی بود و نویسندگان تاریخ های اندیشه بویژه نشان داده اند که چنین تحولی نه انقلابی دفعی بود و نه راه همواری را طی کرد، بلکه حتی آن جا که گسست های بنیادین صورت گرفت ، این گسست ها در روندی بغرنج و پیچیده عملی شد، و ، بدین سان ، نظامی در اروپا پدیدار شد که جامعه شناسانی مانند ماکس وبر و فیلسوفانی مانند بلومنبرگ آن را بی سابقه در تاریخ جهان دانسته اند. نظریه حکومت قانون در ایران فصل خاتمه نوشته جواد طباطبایی

قسمت اول:

http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2017/12/2017-12-16_a.mp3
قسمت دوم:

:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2017/12/2017-12-16_b.mp3

.</p