درباره ایدئولوژی و «ایدئولوژی های جامعه شناسانه» – 1

هگل واقعیت انسان قرون وسطایی را درپدیدارشناسی روح، وجدان نگون بخت می نامد که بنابرگفته اوانسان قرون وسطا درزمین زندگی می کرد اما شهروند آسمان بود. واشاره اوبه انسانی است که دوپاره ودوتکه شده وهربخشی ازآن درجایی است، د رحالی که درزمین راه می رود ماهیتش درآسمان است وچشم به آسمان دارد . هگل می گوید مومن مسیحی ازیک طرف درعالم ناسوت (عالم پائین) است ولی ازطرف دیگرچشمش به عالم لاهوت (عالم بالا) است. ازیک طرف دراین دنیا زندگی می کند که دنیای ظواهروبه تعبیرعرفا رنگین وپرنقش ونگاراست وازطرف دیگر دنیای لاهوتی اوفاقد ظواهروبه اصطلاح فاقدپدیدارهاست، یعنی دنیای وهم وخیال است.

موضع هگل درباره روشنگری موضع بسیارپیچیده ای است. هگل به نوعی ازطریق روسووکانت، میرا ث خوارروشنگری است اما برای آن فلسفه متفاوتی تدوین وتاسیس کرده است. هگل دوره قرون وسطا را دوره ایمان ودوره روشنگری را دوره تعقل صرف می نامد. اندیشه مبتنی برتعقل صرف یعنی اندیشه غیرملتزم به یک فکردینی. دردوره پیش ازروشنگری، وجدان نگون بخت (آگاهی نگون بخت)، جهان (واقعی) را با هدف تاکید بروجود عالم بالا یا جهان ماورا یا همان ملکوت، نفی می کند درحالی که روشنگری، دوره نقد ایمان ونقد عصر کلیساست تا انسان را از”ازخودبیگانگی” برهاند واورا به خودش برگرداند، وهگل این جاست که اصطلاح ازخود بیگانگی را به کاربرده است که این اصطلاح بعد ها ازطریق فوئرباخ ومارکس کاربرد وسیع وتاریخی طولانی پیدا کرد.
ازخود بیگانگی درفکرهگل این است که می گوید که انسان خودش را درجهت تثبیت عالم ملکوت ازخود بیگانه کرده وازاین جا به بعد است که هگل بحث بسیارمهمی رابازمی کند که درتمام پدیدارشناسی هم به نوعی درصدد توضیح آن است وان بحث این است که حوزه ایمان حوزه ازخود بیرون شدن یا تجسم خارجی آگاهی انسان است. مفسران هگل گفته اند این بحث هگل ازجنس مباحث فوئرباخ است که به موجب آن دیانت درواقع عبارت ازبیرون شدن آگاهی انسان ازخود وتجسم آن درعالم خارج است.
تاکید هگل دربسیاری ازآثارش خصوصا پدیدارشناسی روح براین است که گسسته روانی وآگاهی انسان گسسته روان چیزی نیست که فقط درمسیحیت ودریک دوره خاص ایجاد شده باشد بلکه انسان درتمامی دوران تاریخی خود پیوسته درخطرگسسته روانی بوده است.
هم فوئرباخ وهم یک هگلی جوانی به نام داوید اشتراوس کتابی به نام حیات مسیح نوشته بودند وهردوگفته بودند که دین حوزه ازخود بیگانگی انسان است، انسان دردین ازخود بیگانه می شود، به عبارت دیگر عالمی را درخیال می سازد وخود را به آن جا منتقل می کند، بنا براین انسان زمینی واین دنیایی نیست، پس دراین دنیا ازخود بیگانه وازخود گسیخته می گردد.
مارکس خیلی زود به نظریه ای که موسوم به خیال است رسید وآن عبارتست ازاین که یک حوزه ای ورای امورواقع (مثل اجتماع، دولت، تاریخ وغیره) وجود دارد به نام حوزه «خیال خلاق». این حوزه جایی است که خیال انسان آن را ورای واقعیت می آفریند. نظریه ی خیال ازنظریه های بسیارمهم مارکس است که البته قبل ازاوهم توسط اسپینوزا اشاراتی به این نظریه شده است. مارکس درنتیجه گیری خود ازتفوق جامعه خیالی برجامعه واقعی می گوید.یعنی واقعیت امر، به جهت پرده پنداری که جلوی چشم را می گیرد، دیده نمی شود بنابراین یک فضای خیال اندیشانه ایجاد می گردد که درآن فضای خیالین، همه چیزدرجای خود به نظرمی آید. مارکس تا ایدئولوژی آلمانی (1848) به عناصری ازاین نظریه دربسیاری ازآثارش به صورت جسته وگریخته اشاره کرده است. وازآن پس برای آن حوزه خیال، کلمه را پیدا کرد وگفت آن حوزه خیال همان ایدئولوژی است. مارکس می خواهد بگوید آن چه ما درحوزه خیال ایجاد می کنیم، خاستگاه آن درواقعیت اجتماعی نیست.
مارکس برخی ازدیدگاه های فوئرباخ ازجمله این گفته که «این دین نیست که انسان را می سازد، برعکس این انسان است که دین را ساخته است» ویا این گفته اورا که «دین یک عالم خیالی است وعالمی است که درحوزه خیال که همه چیزآن نا بسا مان، بد وناهنجاراست، ساخته شده» را درنوشته های خود وارد کرده است. مارکس با استفاده ازنتایج فوئرباخ مبنی بربشری بودن دین می گوید نقد دین مسئله اصلی نیست چرا که به نظرمارکس دین امرمستقلی به حساب نمی آید.

مارکس بعد هادر نظریه خود درباره ایدئولوژی می گوید:
ایدئولوژی ما را به جهانی رهنمون می شود که خیالی وباژگونه است وبرای واقعی کردن آن باید آن راباژگونه کرد. مارکس دین را درمجموعه کلی تر وبزرگ تری به نام ایدئولوژی جای داد وبرنقادی ایدئولوژی که دین پژواک آن است متمرکزمی شود واین تلقی ازدین را با تحویل آن به پدیده عام تری به نام ایدئولوژی تا آخرعمرحفظ کرد. و درتحول دیگری، دین، فلسفه، حقوق، اقتصاد سیاسی اخلاق وادبیات و… را صورت های مختلف ایدئولوژی نا مید و به عنوان روساخت مورد توجه قرار می دهد. اما مارکس پیش ازآن درباره «اخلاق» وقانون درنوشته ای به نام «قانون ممیزی»  گفته بود: اخلاق ودین عین هم نیستند وبراساس دیدگاه های اسپینوزا وکانت، اخلاق را عام وجهانشمول وخودآئین می دانست. او گفت عامیت اخلاق با “خصوص دیانت” ناسازگاراست. اخلاق نه تنها جزو دین نیست بلکه عین دین هم نیست ونمی توان اخلاق را به دین فرو کاست. مبنای اخلاق استقلال وخود آئینی ویا خود فرمانی و عامیت آن است اما مبنای دین “شرع وضع شده” یا قانون لازم الاجرا ولازم الاتباع است که وابسته به آن نیرویی است که ازبیرون وارد می گردد. اما الزام اخلاقی یا قانون اخلاق دراستقلال خود است وازبیرون برآن تحمیل نمی گردد. مارکس دراین دوره «قانون» را براساس توضیح خود می ستاید وبراین نظراست که «قانون بیانگرآزادی است» و «فقدان قانون، فقدان آزادی است» وهنوزنمی گوید: «هرقانونی به هرحال طبقاتی است». او گفت آزادی مبتنی برقانون است درحالی که خود سری مبتنی بر شخص است. دراین جا هنوز مبنای مارکس درتعریف قانون، کانتی وهگلی است. ودرجای دیگرمی گوید: نخستین وظیفه فلسفه که باید در خدمت تاریخ قرارگیرد جزاین نیست که با رفع حجاب ازصورت های قدسانی ازخود بیگانگی، پرده ازروی شیوه های غیرقدسانی ازخود بیگانگی کنارزند. وانتظارمارکس ازفلسفه این است که به یاری تاریخ بشتابد تا نقد ایدئولوژی امکان پذیر گردد ومی گوید؛ پس باید فلسفه را ازآسمان به زمین کشید، فلسفه ازسنخ دین نیست بلکه فلسفه ازسنخ تاریخ وامری زمینی برای توضیح مناسبات زمینی است.
مارکس سپس در«نقادی اقتصاد سیاسی» وبا عنوان فرعی «سرمایه» می خواهد نشان دهد که «اقتصاد سیاسی چگونه به «ایدئولوژی» آمیخته است یعنی چه پرده پنداری (به تعبیر عطار) برمناسبات اقتصاد سیاسی کشیده شده است. وپس ازآن فلسفه، حقوق،دین واقتصاد و… وجوه مختلف نقادی خود ازبحث ایدئولوژیک می داند ومناسبات حقوقی را آن پرده پندارایدئولوژیکی می داند که نظام حاکم اعم ازارتجاعی وغیرارتجاعی برروی واقعیت نابرابر کشیده است تا نابرابری دیده نشود. ودرادامه تغییردیدگاهش گفت: درنظام های سرمایه داری، واقعیت به جهت پرده پنداری که جلوی چشم را می گیرد، دیده نمی شود وچون واقعیت دیده نمی شود، یک فضای خیال اندیشانه ایجاد می گردد که به نظرمی آید درآن فضای خیالی همه چیزدرجای خود قرارگرفته است ومی گوید ایدئولوژی ها چیزی جزابزاربازتولید مناسبات اجتماعی نیستند واگراین مناسبات را تغییردهیم ایدئولوژی آن ها ازبین می رود..»
البته زمانی که ایدئولوژی ها درکشورهای سوسیالیستی نه تنها ازبین نرفتند بلکه خود را بیش ازپیش بازتولید کردند، مقامات دولتی وحزب مجبورشدند این وضع را این گونه توجیه کنند که علت بقا ایدئولوژی ها ناشی ازعلت بیرونی است وبراساس همین توجیه نظریه امپریالیسم ساخته شد. مارکس درراستای نقد «ایدئولوژی» گفت: فلسفه بازتاب مناسبات اقتصادی است و ازآن پس در «ایدئولوژی آلمانی» به مجموعه ی هرآن چه فکرو اندیشه آلمانی بود، نام «ایدئولوژی» نهاد.
توکویل هم درمورد انقلاب فرانسه گفته که ادیبان (روشنفکران روزنامه ای)، درکنارجامعه واقعی فرانسه یک جامعه خیالی درست کرده بودند که درآن جامعه خیال اندیشانه همه چیزدرسرجای خود قرارداشت. توکویل منشا تروروخشونت درانقلاب فرانسه را درفربه شدن همین جامعه خیالی می دانست.
خلق فضای خیال اندیشانه محدود به حوزه جکومت ( یعنی حوزه معینی ) نیست وگاهی اوقات اشخاص نیزابتدا فضا یا یک شخصیت خیالی (مثل پرفسورشاندل علی شریعتی) خلق کرده وسخنانی را دراین فضا مطرح کرده وسپس از ان فضا یا شخصیت خیالی نقل وقول می کنند.
حوزه خیال خلاق درتاریخ ما هم بسیارمهم بوده است. بخش مهمی ازتاریخ ما بدون این که خود بدانیم دراین عالم می گذرد.
ازنظرطباطبایی سرشت یگانه ایدئولوژی های سیاسی درایران توهم و پرده پنداری است، ناظربرپیکارسیاسی، آن ایدئولوژی ها درقدرت با قدرت هستند و دربیرون قدرت علیه قدرت، ظهوروسقوط آن ایدئولوژی ها تابع قدرت است. طباطبایی می گوید: درشرایط جهل مضاعف به اندیشه جدید ازیک طرف و ماهیت سنت ازطرف دیگر، «سنت» را با ایدئولوژی های ازنوع چپ وراست ودینی و غیردینی تفسیرکردن، منجربه فراهم آمدن ترکیبی گشت که من آن را «ایدئولوژی های جامعه شناسانه» نامیده ام. «تاملی درباره ایران» باید قانون های دگرگونی های موضوع خود را («ایران») تبیین کند. سیاست می تواند تابع آن باشد ولی این بحث تابع قدرت سیاسی نیست.
آن چه که درنهایت اجمال درباره برخی ازوجوه وتحولات معنای ایدئولوژی وصرفا به قصد معرفی بحث آورده شد ودرسه قسمت بعد خواهد آمد یک سره برگرفته از دو درسگفتارمهم جواد طباطبایی با عنوان های «تفسیرپدیدارشناسی روح هگل» و«اندیشه های سیاسی اجتماعی کارل مارکس» می باشد که درحال حاضرکه هنوزنسخه کامل و چاپی آن ها انتشارنیافته «لینک پی دی اف» آن “تقریر: مصطفی نصیری” درسایت «جدال قدیم وجدید» و ازطریق سایت «گفتار-برلین» دردسترس است

قسمت اول:

[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2016/01/2015-12-05_a.mp3]
قسمت دوم:

[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2016/01/2015-12-05_b.mp3]

.