لغت بازی درقلمرواندیشه
سنت اندیشیدن فلسفی درباره سیاست، ازاروپا به مناطق دیگری ازجهان انتقال پیدا کرده وهم چنان اروپایی مانده است. ازسقراط، افلاطون وارسطو تا هابز، لاک، اسپینوزا، روسو تا کانت وهگل وتا واپسین این فیلسوفان سیاسی، ها نا آرنت ولئواشتراوس، همه اروپایی بوده اند.
تا دهه های اخیر، مذهب مختاردراندیشه سیاسی جهان اسلام ترکیبی ازمباحث سیاستنامه ها وشریعت نامه ها بود که با ورود استعمار به مناطقی ازآن با ایدئولوژی های جدیدغربی آمیخته شد. این مباحث فصلی درتاریخ بسط ایدئولوژی های جدید است، به این معنا که درقلمروتاریخ اندیشه جدید قرارنمی گیرد.
منطق تهی شدن مضمون مفاهیم جدید درنظام اندیشیدن ایرانی یکی ازمهمترین مشکلات اساسی تاریخ اندیشه درایران است. مشکل این نیست که مفاهیم جدید دردرون نظام قدمایی وجود ندارد، مشکل توضیح وضع بغرنج دریک سده ونیم اندیشیدن ایرانی است که به دنبال آشنایی اجمالی با وجوهی ازاندیشه جدید وبرخی ازمفاهیم نوآئین، که بیشتر ازمجرای خلاصه ها وترجمه متن های اندیشه اروپایی انجام گرفته، خلطی میان دونظام مفاهیم صورت گرفته که برحسب معمول آن را التقاط می خوانند.
تهی شدن مضمون مفاهیم راه انتقال ازمفهومی به مفهومی دیگر را هموارکرد. با آغازدوران جدید تاریخ ایران، ازپی آمدها ی عمده بی التفاتی به مبانی اندیشه قدیم وجدید، وبی توجهی به تمایزهای مضمون مفاهیم دونظام اندیشه، «لغزش» ازقدیم به جدید وازجدید به قدیم بود که من اززمان ومکان آن به «لغزشگاه ها» تعبیرخواهم کرد. ازسده ای پیش، تاریخ اندیشه درایران، تاریخ تهی شدن پی – در- پی مضمون مفاهیم، خلط مباحث دونظام اندیشه قدیم وجدید والتقاط مبانی اندیشه قدیم با برخی مباحث اندیشه جدید بوده است.
فقره زیرنمونه ای ازاین خلط مباحث است ودرهرسطری ازآن می توان به بهترین وجهی لغزشگاه هایی را که ازآن سخن می گویم، آشکارا دید: «جامعه مدنی که ما خواستاراستقرار وتکامل آن دردرون کشور خود هستیم وآن را به سایر کشورهای اسلامی توصیه می کنیم، به طورریشه ای واساسی با “جامعه مدنی” که ازتفکرات فلسفی یونان وتجربیات سیاسی رم سرچشمه گرفته وبا گذارازقرون وسطی دردنیای متجدد، هویت وجهت ویژه خود را یافته است، اختلاف ماهوی دارد. … جامعه مدنی مورد نظرما، ازحیث تاریخی ومبانی نظری، ریشه در”مدینه النبی” دارد. … “مدینه” خاک وسرزمین نیست، چنان که “یوم الله” زمان نیست …» (سید محمد خاتمی، انسان ملتقای مشرق جان ومغرب عقل، ص 13-14)، سید محمد خاتمی درجای دیگری درباره مفهوم اصالت فرد می نویسد: «اصالت انسان نه به دلیل فردیت اوست ونه به دلیل جمعیت او، اصالت انسان به خاطراین است که اووفقط اوست که مخاطب صدای قدسی است.» (همان، ص 97)
برخی ازمفاهیم اندیشه سیاسی جدید نزدیک به دوسده درایران مورد بحث قرارگرفته است، درحالی که هنوزنتوانسته ایم هیچ سخن معقولی درباره آن مفاهیم بگوییم.
به عنوان مثال درایران، اززمانی که، صد -و- پنجاه سال پیش، میرزا فتح علی آخوند زاده دراندیشه اصلاح دینی افتاد، خیال آن چه نسنجیده «پروتستانتیسم اسلامی» خوانده اند، ذهن ایرانیان را نوازش داده است، اما به رغم لوتربازی های سال های اخیر، هنوزهیچ نوشته ای ازلوتربه فارسی ترجمه یا درباره اصلاح دینی نوشته نشده است. اززمانی که روشنفکران ایرانی پروتستانتیسم را مرهم همه درد های مزمن گمان کرده اند، بیش ازیک سده ونیم گذشته است ودراین دوره طولانی هرزمان که عرصه برآنان تنگ شده، رویای ظهورمارتین لوتری ذهن خیال اندیش آنان را نوازش داده است. اما آن چه امروزبرپایه تجربه گذشته می توان گفت این است که ما تاریخ طولانی جهل به مباحث جدی را دلیل علم تلقی می کنیم. با چراغی که دیری است خاموش شده است، گرد شهر، لوترمی جوییم وچون چیزی درباره لوتر نمی دانیم، مولوی را ازلوترقیاس می گیریم.
ازآخوند زاده که بگذریم، پیشگام بحث درباره پروتستانتیسم، علی شریعتی بود که، به گواهی نوشته های خود او، پروتستانتیسم را با روشنفکری دهه های شصت سده بیستم اشتباه گرفته بود. هیچ چیزی درنوشته علی شریعتی درباره پروتستانتیسم وجود ندارد که ساخته خیالات اونباشد. اومی نویسد : «درمسیحیت، یک متفکرمذهبی مثل پروتستانتیست (کذا !؟)، درقرون 16 و17 و18 چه کارمی کرد؟ می گفت این کلیسا واین کشیش ها عوامل مترقی دین مسیح را نادیده گرفته ومتروک گذاشته وبد بختی وبیچارگی برای ما ایجاد کرده اند، زیرا عوامل زهد پرستی ودرون گرایی وفرد پرستی وعبادت واعتقادات ما ورا الطبیعی را رواج داده اند، پس، روشنفکراروپایی می دانست که برای رفرم مذهبی وایجاد یک پروتستا نتیسم مسیحی باید عوامل محرک وبیدارکننده مسیحیت را احیا کرد.» ودرجای دیگری می نویسد : «برخلاف پروتستانتیسم که چیزی دردست نداشت ومجبوربود ازمسیح صلح وسازش یک مسیح آزادی خواه ومسئول وجهانگرا بسازد، یک پروتستا نتیسم مسلمان دارای توده انبوهی ازعناصرپرازحرکت، روشنگرایی، هیجان، مسئولیت وجهانگرایی است…». (مجموعه آثار، جلد بیستم، ص 287 و293 ). علی شریعتی، لوتر «مترقی» ومنادی جهانگرایی و کلیسای هوادارزهد پرستی را برپایه شنیده های نفهمیده ی خود ازجا معه شناسان جعل کرده است. وانگهی دینی که به جای «اعتقادات ماوراالطبیعی» جهانگرایی را رواج دهد، چگونه دینی می تواند باشد؟!اصلاح دینی مارتین لوترجنبشی علیه «جهانگرایی» پاپ ودستگاه کلیسا بود که اوآن را بساط دجال می خواند.
عبدالکریم شروش نیز به تقلید ازعلی شریعتی می نویسد : «دینداری معیشت اندیش، که گوهرمقوم آن همین دنیا اندیشی وآخرت را تابع دنیا کردن است، درحقیقت،همان تفکرپروتستانتیسم اروپایی است. پروتستانتیسم چیزی جزاین نبود. آن هم، به حقیقت، دنیوی کردن اخلاق ودنیوی کردن دین بود، درمقابل کاتولیسسیم که آخرتی کردن اخلاق وآخرتی کردن دین را مراد ومنظورداشت…» (عبدالکریم سروش ودیگران، سنت وسکولاریسم ص 133- 134 ) به خلاف گفته عبدالکریم سروش، پروتستانتیسم جزاین بود وآن معنایی که اوخیال می کند گوهرمقوم پروتستانتیسم است، درهیچ جایی ازنوشته های مارتین لوتربه چشم نمی خورد، وانگهی فقره ای که ازسروش نقل کردیم، ازنمونه های بارزخلط مباحث است. زیرا بحث عمل وتاثیرآن دررستگاری نه تنها نتیجه آن «دنیوی کردن» نیست، بلکه لوترآن را برای دنیا زدایی ازمسیحیت مطرح می کند. ونکته آخراین که، ازدیدگاه تاریخ اندیشه اروپایی، درهمه آن چه درمقاله های کتاب یاد شده درباره «سکولاریسم» آمده است هیچ مطلب جدی ومفهومی درستی وجود ندارد وهیچ خواننده ای که دست کم یک اثرتحقیقی دراین مباحث را ازنظرگذرانده باشد، نمی تواند آن کلی بافی ها را جدی بگیرد.
توضیح درباره اهمیت توجه به مضمون مفاهیم، ازاین حیث باید مورد توجه قرارگیرد که انتقال آن ها به زبان فارسی، ازاین روکه تاریخ اندیشه درایران دوران جدید ندارد، خالی ازاشکال نیست. زبان اندیشه سیاسی درایران دربهترین حالت، هنوززبان سیاستنامه نویسی است وبا تشتتی که درزبان ترجمه وجود دارد، اخلالی که لغت سازان نا آشنا به مبا حث اساسی اندیشه، تاریخ تحول زبان های اروپایی ومضمون مفاهیم درزبان فارسی ایجاد کرده اند، مضمون بسیاری ازمفاهیم هنوزتثبیت نشده است، چنان که، به عنوان مثال، خواننده این نوشته ها برای درک مفاهیمی مانند «دولت»، «حکومت» و«کشور» کما بیش دچاراشکال است و، البته تا کنون، واژه سازی ها یی ازآن دست که به دنبال آگاهی یافتن ازکمبود واژگان رایج شده، نه تنها کارسازنبوده، بلکه موجب آشفتگی درذهن وزبان نیزشده است.
درپنج دهه اخیر، با تبدیل شدن روشنفکران به متفکران قوم، علم، انحطاطی بی سابقه پیدا کرده است. بی هیچ خیره سری وشوخ چشمی باید بدانیم که مرده ریگی که درقلمرواندیشه جدید ازدهه ها ی اخیر به ما رسیده، یکسره فاقد ارزش است.
لغت بازی، درقلمرواندیشه، چیزی ازسنخ بازی ها ومتعلقات آن است، یعنی مندرج درتحت تفنن است. آن چه درقلمرواندیشه لغت بازی خوانده می شود، ربطی به دیگرشاخه هایی ازفرهنگ، که به طورعمده با زبان سر-و- کاردارند، مانند ادبیات، ندارد وبدیهی است که نباید این را ازآن قیاس گرفت. مهم ترین نتیجه ی جانشین کردن تخصص با تفنن بی اعتنایی به جوهراندیشه وایجاد توهم دانستن وفهمیدن است. بدیهی است که شعروادبیات، حتی آن جا که اندیشه ای را بیان می کند، ازسنخ اندیشه مفهومی درمعنای دقیق آن نیست. درکشوری که دانشگاهی وجود داشته باشد، درنظام آزادی، هرمتفننی می تواند هرادعایی بکند، اما مانند ایران اورا «پدرعلم سیاست» نمی نامند، زیرا قانون، حقوق پدر- فرزندی را تعریف کرده است، وکسی که فرزندی ندارد نمی تواند ادعای پدری کند.
ترجمه فصلی از تاریخ فلسفه کاپلستون تحت عنوان “ازفیشته تا نیچه” توسط داریوش آشوری،انباشته ازلغت سازی های خنده داراست وبرای انبساط خاطر خواننده سودمند می تواند باشد. به عنوان مثال، عنوان رساله ای ازهگل درباره دیانت مسیحی را، که آلمانی آن Die Positivität der christlichen Religion است، چنین ترجمه شده : «جایگیر شدن دین مسیحی»!!؟ ص 167 و incarnation / Inkarnation دریک جا “یک تن آوردگی” ودرجای دیگری “دکترین تن یافتن” ترجمه شده است. ص 233 و… والبته بسیاری ازدانشجویان – وشاید استادان آن ها نیز _ گمان می کنند که سطح بحث آن چنان بالاست که آنان نمی فهمند که «دین مسیحی چگونه جایگیر» شده است
درقلمرواندیشه مفهومی، هرمفهومی درمقامی پدیدارمی شود، بیان مجمل واقعیتی نظری یا واقعی است، ونمی توان ازسربازیچه درآن تصرف وآن را جا-به-جا کرد. برای تصرف درزبان فارسی باید نخست اندیشه را فهمید.
آنچه که به قصد معرفی بحث ودرنها یت اختصارآورده شد، گزیده ای است ازکتاب «تاملی درترجمه متن های اندیشه سیاسی جدید» وهمچنین«درآمد» مفصل کتاب «جدال قدیم وجدید درالهیات وسیاسات» ویراست دوم با تجدید نظرکامل. جوادطباطبایی، دراین دونوشته ازجمله به توضیح درباره اهمیت توجه به مضمون مفاهیم، لغت بازی درقلمرواندیشه ازنوع داریوش آشوری، وضعیت قهقرایی علوم انسانی دردانشگاه ها، «انقلاب فرهنگی» درایران، تولیدات علوم انسانی واجتماعی درایران، «روشنفکران» ایرانی، بررسی انتقادی ترجمه های فارسی «شهریار» ماکیاوللی توسط محمود محمود، داریوش آشوری وزرکش وبرخی ازنوشته ها وترجمه های حمید عنایت ودرباره اهمیت تلاش های محمدعلی فروغی مدون کننده سیرحکمت دراروپا، «استاد محمود صناعی» مترجم ونویسنده “آزادی فرد وقدرت دولت” و«استاد محسن عزیزی» نویسنده “تاریخ عقاید سیاسی”، اساتید دانشگاه تهران درسه دهه نخست تاسیس آن واشاره به موارد مشخص دیگردرارتباط با موضوع، سخن گفته است.
جواد طباطبایی درواپسین صفحه درآمد کتاب جدال قدیم وجدید درالهیات وسیاسات می نویسد: «ایرادهای بسیاری که به دیگران گرفته ام، به معنای این نیست که اشکالات آنان را به عنوان نقطه قوت خود معرفی کنم…وانگهی، امیدوارم ازفحوای آن چه درهمین صفحات گذشت روشن شده باشد که به همان اندازه که درجدی بودن بسیاری ازمتاخرین (دهه های اخیر) تردیدها دارم، به کارها ی متقدمان بسیارارج می گذارم. اینان میراث فرهنگی میهن خود را بسیارگرامی می داشتند، ازجایگاه دانش دربزرگی آن آگاهی داشتند وبا همه اندک امکانات خود کوشش می کردندبا پراکندن تخم دانش میهن خود را بزرگ دارند». دوکتاب فوق به ترتیب درسال های 93 و94، توسط «انتشارات مینوی خرد»، منتشر شده است.
قسمت اول:
[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2015/06/2015-06-20_a.mp3]
قسمت دوم:
[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2015/06/2015-06-20_b.mp3]
.