فلسفه سیاسی ارسطو

برخی ازمباحث فلسفه سیاسی ارسطو و دیدگاه ها ی او درباره شیوه های فرمانروایی برپایه دو رساله «اخلاق نیکوماخسی» و «سیاست»
درفلسفه سیاسی ارسطو، نسبت میان سیاست واخلاق، زندگی سعادتمندانه، برتری شهرنسبت به فرد انسانی، حکومت قانون و مصلحت عمومی وضابطه تمیزنظام فرمانروایی درست ازمنحرف چگونه توضیح داده شده است؟ چرا فیلسوفان دوره اسلامی ازمباحث عمده فلسفه سیاسی ارسطویی بیگانه ماندند؟

.

افلاطون، پس ازاستاد خود سقراط، نخستین فیلسوف مهم یونان بود که به تامل فلسفی درباره بحران دموکراسی آتنی پرداخت وخروج ازآن را به عنوان راه حلی برای پایان دادن به بحران پیشنهاد کرد، اما سودای نظام شورایی چنان درجان آتنیان راه یافته بود که نقادی افلاطونی، به رغم مرتبه بلند اودراندیشه ودانش یونانی، درمیان اهل نظرپذیرفته نشد.
چنان که تذکره نویسان گزارش کرده اند، ارسطو، درهمان زمان حیات افلاطون، ازمجلس درس استاد کناره گرفت، دبستانی نوگشود وآموزش هایی متفاوت با مبانی واصول اندیشه افلاطون عرضه کرد. راهی میانه انتخاب کرد وبویژه با رساله سیاست دربحث ازنظام های سیاسی راهی گشود که با گذشت بیست وپنج سده، موضوع هربحث نظری درباره سیاست است.
می توان گفت که نزدیک به دوازده سده است که اندیشه فلسفی ایرانی دردوره اسلامی، با بیشترین نوشته های ارسطو، ازراه ترجمه های عربی، آشنایی به هم رسانده است، اما با بسط اندیشه فلسفی ایرانی وسیطره دوگانه شریعت واندیشه عرفانی که به تدریج جانشین فلسفه عقلی یونانی وبویژه فلسفه ارسطویی شد، اندیشه فلسفی ایرانی نیزدرراهی افتاد که آشنایی با ارسطوی راستین هرگزبه درستی ممکن نشد.
به نظرارسطو، افقی که انسان دربرابرآن قراردارد، افقی بازاست وانسان، درراستای این افق، به سوی کمالی سیرمی کند که هرگزبدان دست نمی یابد. بحث فلسفی ارسطو با طرح مسئله وجود، آغازمی شود. بدین سان، منظومه ای بسته ازالهیات که سنت ارسطویی درمغرب زمین و نیز دردوره اسلامی، برپایه دین های سامی تدوین کرد، ازبنیاد با اندیشه ارسطو، که موضوع آن بحث ازوجود است ونه بحث درالهیات، بیگانه است.
رساله سیاست ارسطوکه رساله اخلاق نیکوماخسی چونان دیباچه ای برآن نوشته شده است، درآغازدوره اسلامی، به عربی ترجمه نشد وبدین سان، جای شگفتی نیست که نظریه معلم اول درباره سیاست به اخلاق تقلیل داده شد وتهذیب اخلاق (پاکیزه کردن اخلاق!) جای اخلاق شهروندی (مبتنی بررابطه سیاسی یا مناسبات شهروندی) راگرفت وازآن پس نیزاخلاق عرفان زاهدانه به یگانه نظریه اخلاقی تبدیل شد. ارسطودرنخستین وواپسین دفتررساله اخلاق نیکوماخسی به پیوند سیاست واخلاق – که ازمهم ترین مباحث مبنایی فلسفه سیاسی ارسطواست – اشاره کرده است. وازهمان آغازبحث درباره پیوند اخلاق وسیاست درفلسفه سیاسی خود، سیاست را چونان «علم برین» و«سامان بخش» ومو ضوع سیاست را «خیر برین» می داند. «خیربرین» که فارابی آن را سعادت (آیدامونیا) می نامد به معنای زندگی خوب وتوام با موفقیت است.
اگرچه سعادت، درنخستین نگاه، درزندگی فردی تحقق پیدا می کند، زیرا زندگی سعادتمندانه جزبا عمل به فضیلت امکان پذیرنیست، اما جایگاه راستین سعادت، (ازنظرارسطو) عمل به فضیلت، درشهرومناسبات شهروندی است. ارسطوکودکان خردسال را که هنوزدرمناسبات شهروندی وارد نشده اند ودد وفرشته را که نمی توانند درمناسبات شهروندی شرکت داشته باشند، سعادتمند نمی داند. پس سعادت، ازاین حیث که موضوع علم اخلاق وسیاست است، باید ازدیدگاه نظری، درهردوعلم، مورد بررسی قرارگیرد، اما درعالم عمل، جزدرقلمروشهرومناسبات شهروندی نمی تواند تحقق پیدا کند. ازاین رودانشی که ازتحقق سعادت، درکامل ترین صورت، بحث می کند، برترین ووالاترین دانش ها یعنی سیاست است.
درفلسفه سیاسی ارسطو شهرنسبت به فرد انسانی برتری دارد. ارسطو دررساله سیاست، برپایه قاعده ی فلسفی تقدم کل برجز، ضمن بحث درباره تقدم وبرتری شهربرفرد وخانواده، توضیح داده است که اگرچه آن دو، ازنظرزمانی، برشهرتقدم دارند، اما برحسب طبیعت، شهر(پولیس)برفرد مقدم است. ارسطوفضیلت فرد وشهر، ونیزخیرفردی وجمعی را ازیک سنخ می داند. و درآغاز وانجام اخلاق نیکوماخسی، ازاین حیث، به تفصیل، به تحلیل وارزیابی پیوند اخلاق وسیاست می پردازد که پژوهش درباره دانش اخلاق، درنهایت، درقلمرودانش سیاست قرارمی گیرد. سعادت، فرآورده بهترین زندگی است وبنابراین، نیازمند شرایط بیرونی وعینی است تا درآن تحقق پیدا کند.
دریافت ارسطویی اخلاق چونان دیباچه ی سیاست، نظرفیلسوفان دوره اسلامی را به خود جلب نکرد وشاید، مهم ترین دلیل این امرآن باشد که سیاست ارسطو، درآغازدوره اسلامی، به عربی ترجمه نشد.
ارسطو پس ازبحث درباره کلیات اخلاق، بیان می کند که زمان بحث درباره بهترین نظام سیاسی یا بهترین شیوه فرمانروایی – که ارجمند ترین بخش دانش سیاست است – فرا رسیده است. ازنظرارسطوغایت دانش سیاسی، بحث درباره بهترین نظام فرمانروایی وشرایط تحقق آن است. قانونگذارخوب باید بهترین نظام فرمانروایی را به عنوان سرمشق ونمونه ای عالی درنظرداشته باشد تا بتواند، تا جایی که ممکن است، درعمل، به آن نزدیک شود. افلاطون وارسطوبه رغم اختلاف هایی که درمبانی فلسفی با یکدیگردارند، بررابطه سیاسی به دوراززوروقهرونفی تغلب سیاسی تاکید دارند. ارسطودرمخالفت با دیدگاه افلاطونی یگانگی سرشت قدرت خدایگان وفرمانروای سیاسی، تمایزی میان دونوع اقتدارودوشیوه اعمال آن وارد می کند: سروری خدایگان بربنده – را به قول قدما رابطه ی تغلب وفرمانروایی سیاسی را مناسبات شهروندی می خواند. درواقع فرمانروایی برآزادمردان، ازنوع رابطه سیاسی (درمناسبات شهروندی)، ازبنیاد با رابطه میان خدایگان وبنده (که رابطه خدایگانی وبندگی است)متفاوت است.
غایت رابطه سیاسی یا مناسبات شهروندی، درنزد ارسطو، آسایش وآرامشی است که با تغلب(چیرگی وزور) وتجاوزازبنیاد متفاوت است. ارسطو رابطه مبتنی برتغلب درمیان افراد را ستمگری می داند. به سخن ارسطو، اگراخلاق، زمینه سیاست باشد، دراین صورت، سیاست، یا مناسبات شهروندی، جایی آغازمی شود که گستره فراخ تغلب به پایان رسیده باشد. ارسطوازاین مقدمات نتیجه می گیرد که غایت سیاست ومناسبات شهروندی صرف زیستن نیست، بلکه زندگی سعادتمندانه است. زندگی سعادتمندانه مفهوم بنیادین اخلاق وسیاست ارسطویی است وجز ازراه عمل به فضیلت (درشهر) نمی توان به آن دست یافت. دریافت ارسطویی ازاجتماع سیاسی، یکسره، با دریافت اندیشه سیاسی جدید ازدولت متفاوت است. غایت اجتماع سیاسی، نزد ارسطو، عمل به فضیلت ونیل به زندگی سعادتمندانه است ونه چنان که به عنوان مثال هابزمی گفت،جلوگیری ازدست درازی دیگران به جان ومال (افراد اجتماع سیاسی) ویا ترس ازمرگ ناگوار.
ضابطه ارسطودربازشناختن نظام های سیاسی درست ازمنحرف وتشخیص بهترین نظام سیاسی، مفهوم بنیادین «مصلحت عمومی» است. ارسطودردفترسوم رساله سیاست، می نویسد: «پس، روشن است که نظام هایی که به مصلحت عمومی نظردارند، با توجه به عدالت درمعنای مطلق آن، نظام هایی درست، نظام هایی که تنها به نفع فرمانروایان نظردارند، نظام هایی نادرست اند، یعنی نظام هایی که ازنظام های درست انحراف پیدا کرده اند. این نظام های سیاسی، نظام هایی خودکامه اند، درحالی که شهر، اجتماع آزاد مردان است».
مصلحت عمومی، چنان که ارسطودررساله سیاست توضیح می دهد، همان خیردرمناسبات شهروندانه یا خیردرقلمروشهراست که درنظرارسطو، با عدالت مطلق یکی است وحال آن که عدالت نسبی به نفع خصوصی توجه دارد. نظام های سیاسی منحرف نیزمانند افراد که نفع خصوصی خویش را درنظردارند، نفع فرمانروایان را تامین می کند. قانونگذاران این «مصلحت عمومی» را درنظردارند وامرعادلانه را امری می دانند که نفع همگان درآن لحاظ شده باشد.
طبقه بندی نظام های سیاسی دررساله ارسطو، با توجه به مضمون آن ها وبا توجه به کمیت هیات حاکمه انجام می گیرد. اوتامین «مصلحت عمومی» را با ضابطه شمار فرمانروایان توام می آورد ونظام سیاسی درست را بیشترازآن که ازمجرای شمارفرمانروایان تعریف کند، با تکیه برضابطه «مصلحت عمومی» می شنا ساند. بدین سان، اگرفرمانروای یگانه، همه یا گروهی ازمردم، «مصلحت عمومی» را برتراز نفع خصوصی بدانند، نظام حکومتی درست خواهد بود، هرچند که این نظام سیاسی صورت حکومت پادشاهی، اشرافی یا جمهوری به خود گرفته باشد، اما اگرنفع خصوصی برتراز«مصلحت عمومی» شمرده شود – حتی اگرمانند حکومت جمهوری، اکثریت مردم فرمانروا باشند – نظام سیاسی منحرف خواهد بود.ارسطوبیشترازآن که به حکومت فرد یا افراد باورداشته باشد، حکومت قانون را بهترین نظام سیاسی می داند.
ادامه سخن طباطبایی را درجلسات بعدی باموضوع چگونگی انتقال فلسفه سیاسی یونانی به دوره اسلامی وبسط وزوال آن پی می گیریم.
خواننده علاقه مند برای آشنایی با تفصیل بحث طباطبایی باید به نوشته های او وازجمله زوال اندیشه سیاسی درایران مراجعه نماید

قسمت اول:

[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2015/05/2015-05-02_a.mp3]
قسمت دوم:

[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2015/05/2015-05-02_b.mp3]

.