مفا هیم بنیادین اندیشه سیاسی یونان باستان

زایش خرد یونانی

ازحدود سده دوازدهم پیش ازمیلاد، با سقوط نظام موکنای، زمینه زایش فلسفه سیاسی دریونان طی دوره ای طولانی فراهم آمد.
فرزانگی یونانی،زمانی توسط نخستین فرزانگان یونانی بنیادگذاری شد که موضوع تامل واندیشه آنان نه جهان یا phusis بلکه عالم انسانی بود.
دراین دوره، پرسش هایی مطرح شدکه ازتامل درباره آن ها اندیشه عقلی وفلسفی یونانی زاده شد.
– عالم انسانی ازچه عناصری تشکیل شده است؟
– چه نیروهایی سامان آن را برهم می زنند؟
– چگونه می توان میان آن نیروها هماهنگی ایجاد کرد، تا ازتنش میان آن ها هما هنگی وتعادل پدیدارشود ونظم انسانی شهرسامان یابد؟

دردوره موکنای حیات اجتماعی پیرامون قصر شاهی سامان می یافت. شاه موکنای درصدر سلسله مراتب نظامی واداری قرارداشت وهرقدرتی، درنهایت، ازاوناشی می شد. شاه، مسئولیتی دینی نیزداشت: اوقات شرعی، جشن ها ومیزان قربانی ها را معلوم می کرد وپیوند های ویژه ای با کاهنان داشت که به نوبه خود بسیارنیرومند وپرشماربودند. دراین دوره هنوزگسستی میان مشرق زمین ویونانیان انجام نگرفته بود. با ازمیان رفتن شاه موکنای که آناکس anax نامیده می شد، دستگاه اداری وسازمانی که شاه درراس آن قرارداشت ونیزطبقه دبیران ازمیان رفت ومفهوم آناکس (شاه موکنای) ازفرهنگ واژگان یونانیان خارج شد و باسیلوس جای آن راگرفت که به معنای گروهی ازبزرگان واعیان به کارمی رفت. سقوط نظام موکنای، دردرازمدت، شرایط ومقدمات پیدایش اندیشه عقلی را به دنبال داشت. دراین دوره مدتی ارتباط یونان با دنیای شرق قطع شده بود.
با ازمیان رفتن نظام موکنای، نیروهای اجتماعی متخاصمی که آزاد شده ودربرابریکدیگرقرار گرفته بودند، به دنبال هماهنگی وتعادلی بودند واین وضع، دوره پرآشوبی درپی داشت. دردوره ای که دنیای یونانی وشهرهای آن دستخوش دگرگونی های شتابان بود، فرمانروایی های شاهی بسیارضعیف بودند وآیین های دینی نمی توانست ابزاری برای چیرگی باشد.
درپایان سده نهم پیش ازمیلاد، یونانیان، باردیگر، نوشتن را با عاریت گرفتن حروف فنیقیان به دست آوردند وازطریق آن توانستند تمدنی دیگرگونه ایجاد کنند که درآن، هنرنوشتن درانحصاردبیران ودرخدمت شاه نبود، بلکه بخشی ازفرهنگ همگانی به شمارمی آمد. با همگانی شدن خط ونوشتاروانتشارنوشته ها، وجوه مختلف حیات اجتماعی وسیاسی نیزدرزیرنگاه عموم قرارگرفت.
دربسیاری ازبخش های یونان قدرت به دست بزرگ زادگان افتاد وفرمانروایی شاهی وجباران نتوانستند تاثیر ژرفی برحیات سیاسی شهرهای یونانی بگذارند. حتی دردوره بحران بزرگ اقتصادی واجتماعی هیچ مرجعی به چنان قدرتی دست نیافت که بتواند اراده خود را برای مدتی طولانی برهمه جامعه تحمیل وحاکمیت خود را اعمال کند. دیری نپایید که این بحران که درآغازاقتصادی بود، به بحرانی سیاسی واخلاقی تبدیل شد.
کریستیان مایردرباره بحران بزرگ ونقش فرزانگان یونان می نویسد: به سبب روشن نبودن مناسبات قدرت اغلب لازم می آمد که راه حل مشکلات درمفاهیم اندیشه ای وشگردها جسته شود. دراین زمینه، خردمندان یونانی کوشش های عمده ای کردند، اینان تجربه بزرگ آگاهی ازمشکلات وشناختی ازامکانات به دست آوردند. با گذشت زمان درنزد خردمندان، خواست حل مشکلات به آرزوی راستین وبزرگ تبدیل شد، علاقه به رایزنی درست، جنبه مادی نیزداشت. درحدود نیمه نخست سده هشتم پیش ازمیلاد پیوندها ی بخش های اروپایی یونان با سرزمین های شرقی ازسرگرفته شد وآنان خودرا درآئینه شرق ودرنسبت با آن مورد تامل قراردادند. اما این پیوند دوباره، به خلاف دوره موکنای، ازطریق همرنگی با تمدن های شرق ویا تقلید ازآن ها نبود، این بارگویی یونان به آگاهی دوباره ای دست یافته بود وبرتری اصالت خود را درپیوند وسنجش با جهانی که یونانیان آنان را «بربرها» می نامیدند، تعریف می کرد.
به تدریج درحیات اجتماعی یونانی، به جای شاه که دردنیای اسرارآمیزقصرخود، ازقدرتی نامحدود برخورداربود، مناسباتی برقرارشد که آن را «سیاسی» خوانده اند وسرنوشت آن مناسبات موضوع گفتگویی همگانی وعمومی بود واداره شهرازامورهمگانی به شمارآمد.
زایش خرد یونانی، درحدود سده هفتم پیش ازمیلاد درشرایطی امکان پذیرشد که اندیشه نوتوانست خودرا ازاساطیرالاولین ودریافتی که ازمحدوده دیانت فراترنمی رفت، جدا کند. فرزانگی یونانی یا sophia ، توسط نخستین فرزانگانی بنیاد گذاری شد که موضوع تامل واندیشه آنان نه جهان یا phusis بلکه عالم انسانی بود. دراین دوره، پرسش هایی مطرح شد که ازتامل درباره آن ها اندیشه عقلی وفلسفی یونانی زاده شد. عالم انسانی ازچه عناصری تشکیل شده است؟ چه نیروهایی سامان آن را برهم می زنند؟چگونه می توان میان آن نیروها هماهنگی ایجاد کرد، تا ازتنش میان آن ها هما هنگی وتعادل پدیدارشود ونظم انسانی شهرسامان یابد؟
به جای نظریه ی شاهی که همه قدرت دردست اوبود، نظریه ی وظایف اجتماعی ویژه ومتفاوت با یکدیگرمطرح شد که نظم وترتیب میان آن ها، مسائل بسیارمشکل مربوط به تعادل وهماهنگی را مطرح می کرد. وظیفه رهبری نظامی ومفهوم فرماندهی یا arche ازمقام شاهی یا basileia جدا شد. از آن پس قلمرو فعالیت مقام شاهی اجرای مناسک مذهبی بود و. basileus باسیلوس ازاین پس تنها وظیفه اش اجرای برخی مناسک مذهبی بود. پرستشگاه های خدایان یونانی ازکانون مراکزتجمع انسانی به حاشیه این مراکزرانده شد وکیش پهلوانان گسرش یافت وجانشین آیین های اسطوره ای گردید.
درپایان سده هفتم وسده ششم بحران اقتصادی اثرات ژرفی برهمه وجوه زندگی اجتماعی ومعنوی یونانیان گذاشت. یونانیان به یاری مردان اصلاح طلبی مانند سلن به اصلاحاتی اساسی دربرخی ازشهرها وبویژه آتن دست زدند. سلن که خود ازطبقه متوسط برخاسته بود، شهرآتن را به گونه ای بازسازی کرد که تعادلی میان ثروتمندان وفقرا برقرارشود. عدالت، کوششی عقلانی درجهت پایان بخشیدن به تعارض ها وتنش های اجتماعی وایجاد تعادل میان نیروهای اجتماعی متضاد بود. یونانیان عقیده داشتند که عدالت را سلن ازآسمان به زمین آورد. این عدالت درنظریونانیان به معنای صرف برابری عددی یا مساوات دراموال وداریی ها نبود، بلکه برابری مبتنی برمراتب ودرجات بود که مفهوم اساسی آن «تناسب» بود. آنچه یونانیان آن را «برابری هندسی» نامیده اند.
درنزد یونانیان برترین پیوند های انسانی درسامان وسازمانی ازمردم یک شهربرقرارمی شد، این منا سبات در بیرون قلمرو خانه وپیوند های خانوادگی سا مان می یافت، که به یونانی polis خوانده می شد، این شهر، ازشهر درکاربرد کنونی آن به عنوان واحد اداری، متمایزبود. «شهر»، «مدینه»یا polis ، اگرچه اجتماعی انسانی بود، اما «جامعه» به معنای جدید این واژه نبود، شهریونانی یا پولیس، حوزه مصالح عمومی بود. جامعه دراصطلاح کنونی با مفهوم دولت ودست کم درتقابل با آن تعریف می شود، درحالی که «شهر» یونانی که حوزه مصالح عمومی شهروندان بود با جماعتی که شهروندان به شمارمی آمدند، وحدت داشت. پولیس یا «شهر» مفهوم بنیادین دانش یونانی درقلمروکنش انسانی بود، که فارابی ازآن به «مدینه» وابن سینا به «شهر» تعبیرکرده اند. واژه های «مدینه» و«مدنی» درتداول قدیم آن وبویژه در نزد فارابی به کارگرفته شده است ونباید آن را با «مدنی» دراصطلاح هایی مانند «قانون مدنی» و«جامعه مدنی» که معادلی برای واژه لاتینی تبار civil است، اشتباه کرد.
نخستین ویژگی پولیس یا شهر یونانی که درفاصله میان سده های هشتم وهفتم پیش ازمیلاد سامان یافتند، برتری سخن یا لوگوس بود. در polis یونانی، سخن یا logos بارزترین ابزاردستیابی به قدرت وفرمانروایی بردیگران به شمارمی آمد. این سخن مانند گذشته، واژه ها و وردهای مربوط به آیین ها ومناسک مذهبی نبود، بلکه گفتگویی پرتنش وتعاطی(دادوستد) برهان بود. آنچه درآغازدرقلمرو arche یا فرمانروایی قرارداشت، اینک درحوزه فن سخن وری درآمده بود وبدین سان میان سخن وسیاست یا logos و polis رابطه ای تنگا تنگ وجود داشت.
لوگوس یا سخن، نخست در«شهر»ودردرون مناسبات شهروندان اهمیت پیدا کرد ودرچنین شرایطی، اهل خطابه، سوفسطاییان، وآن گاه فیلسوفان یونانی توجه خود را به «سخن» وگفتارمعطوف ودرباره قواعد وقانون های آن به پژوهش آغازکردند.
دومین ویژگی«شهر» به وجود آمدن میدانی همگانی وفضای عمومی ومشترک به نام agora بود که درآن درباره سامان شهرواداره امورآن رایزنی می شد. میدان همگانی یا «آگورا» دارای دووجه اساسی بود: 1- مصلحت عمومی درتقابل با امورخصوصی و2- گردش علنی جریان اموردرتقابل با اعمال مخفی وآیین های باطنی ورمزآلود. بدین طریق با همگانی شدن حیات سیاسی، به تدریج، گروه های اجتماعی، با رفتارها، اعمال ودانشی آشنایی پیدا کردند که پیش ازآن درانحصاراشرافیت نظامی ومذهبی بود. پیدایش خط وهمگانی شدن وانتشاردانش ها، با گذشت زمان، آشنایی همگانی با فرهنگ یونانی را ممکن ساخت وبدین طریق اکثریت شهروندان با مضمون قانون ها آشنایی به هم رساندند وقانون های نوشته «دروسط» قرارگرفت تا همگان ازآن آگاه شوند.
واژه یونانی nomos که درآغازمعنای دینی داشت وبرای بیان آیین ها ومناسک ناشی ازفرمان خدایان وقواعد اخلاقی آنان به کارمی رفت، درپایان سده ششم برای بیان مفهوم قانون به کارگرفته شد. رواج گسترده مفهوم nomos (قانون انسانی) وطرد واژه کهن thesmos ، به معنای قواعدی که ازبیرون تحمیل می شود، با پیدایی دموکراسی هم زمان بوده است.
ویژگی دیگر«شهر» برابری شهروندان بود، زیرا شالوده شهربردوستی یا philia استواربود ودوستی جزدرمیان افراد برابرامکان پذیرنیست. شهروندان به رغم اختلافی که درزندگی اجتماعی داشتند، خودرا درقلمروسیاسی برابرمی دانستند.
برابری یا isonomia ، به عنوان سامان سیاسی برابری دربرابرقانون، به عنوان مفهومی که دموکراسی ازآن تولد یافت، درپایان سده ششم پیش ازمیلاد درآتن به وجود آمد. پیدایش دموکراسی نیازمند مفهوم نوآیین «مردم» یا demos به معنای همه شهروندان بود، که پدیدارشد ومبین سامانی نودر«شهر» وآغازدوره ای ازاندیشه سیاسی بود و ویژگی این سامان نوآیین «برابری درتقسیم قدرت سیاسی» وشرکت همگان دراداره مناسبات قدرت بود.
سامان شهر، تعادلی میان قدرت همه افراد به وجود می آورد وراه را به اراده معطوف به قدرت وانحصارطلبی آنان می بست. درنسبت میان نظم وقدرت، نظم تقدم واصالت داشت و arche فرمانروایی ازقانون ناشی می شد. انحصار arche به دست فرد یا نیرویی، برهم خوردن تعادل ونظم اجتماعی را به دنبال داشت وسامان «شهر» را تهدید می کرد.
بدین سان، نخست، یونانیان شیوه نویی ازکنش وواکنش انسانی را که ازآن به مناسبات سیاسی یا شهروندی تعبیرشده، درتعارض با چیرگی فردی بردیگران – چیرگی خدایگان بربنده – ابداع کردند. سیاست به این معنا ازنوآوری های یونانی بوده است. سرشت قدرت خودکامه که همان چیرگی خدایگان بربنده است، ازبنیاد با سرشت قدرت سیاسی، به معنای مناسبات میان شهروندان آزاد وبرابرمتفاوت است. قدرت سیاسی مستلزم برابری شهروندان دربرابرقانون است واین امر، جزازمجرای پذیرفتن حاکمیت مردم، یعنی قدرتی که «دروسط» قراردارد، امکان پذیرنیست. با توجه به چنین دریافتی ازواقعیت سیاسی، اندیشه یونانی، نخستین بحث پراهمیت وپردامنه اندیشه سیاسی را درباره شیوه های سه گانه فرمانروایی آغازکرد.
اندیشه حکومت قانون وبرتری آن برهر شیوه فرمانروایی، بویژه خود کامگی، ساخته اندیشه یونانی است.

آن چه از واژه عربی تبار«سیاست» درزبان فارسی می توان با توجه به نوشته های کهن دریافت، پیوندی با معنای واژه یونانی تبار polis که آن واژه را معادل آن دانسته اند، ندارد.

دراندیشه سیاسی یونانی، خودکامگی تنها یکی از انواع شیوه های فرمانروایی به شمارنمی آمد، بلکه مبین نظمی نا بهنجار ونمودار برهم خوردن نظم کیهانی مبتنی بر دادگری واعتدال میان اجزای آن بود از این رو، خود کامه ستیزی، بیشتر ازآن که موضعی سیاسی باشد، درمعنای عام آن، بیزاری ازنا بسا مانی ودوری از برهم زدن نظم طبیعی بود. سوکلس درشورایی خطاب به مردم لا کد مونی، استقرار نظام خود کامه را به نوعی رستاخیز بزرگ تشبیه کرد، او گفت: به درستی که آسمان به زیر زمین فرو خواهد رفت وزمین برفراز آسمان خواهد ایستاد،مردمان در دریا خانه خواهند کرد وماهیان، آن جایی که افراد انسانی زندگی می کنند، زیرا شما، اهالی لا کد مونیا، در حال برقرار کردن نظام خود کامه هستید، نا درست ترین وخون بارترین چیزی که در دنیا وجود دارد.
در نزد یونانیان «خانه» درتقابل آن با «شهر» که مکان عمومی مناسبات شهروندی بود، محل «تدبیرمنزل» به شمار می آمد وپدر خانواده هم چون کدخدایی برزن وفرزندان فرمان می راند. تدبیر منزل مستلزم خودکامگی -یعنی کدخدایی یا despotes- بود و باز گشت از میدان شهر به خانه به معنای برقرارشدن چیرگی و خود کامگی بود.

به دنبال تحولات تاریخی نخستین شهرهای یونانی، نخستین فیلسوفان یونانی برخی از وجوه حیات سیاسی یونانی را مورد تامل قراردادند.
ادامه سخن طباطبایی  در باره اندیشه سیاسی افلاطون وارسطو را، در جلسات بعدی همچنان بر مبنای کتاب زوال اندیشه سیاسی در ایران پی می گیریم.
قسمت اول:

[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2015/03/2015-02-21_a.mp3]
قسمت دوم:

[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2015/03/2015-02-21_b.mp3]

.