تجدد ستیزی جلال آل احمد از منظر”غرب زدگی” و “درخدمت وخیانت روشنفکران – 2

«اصحاب ایدئولوژی وتابعین آن ها جزدرخلا تاریخ نویسی جدید نمی توانستند به متفکران قوم تبدیل شوند، اما شگفت این که بسیاری ازآنان، که درزی تاریخ نویسان بودند، به نام تاریخ، خیال اندیشی های اصحاب ایدئولوژی را تکرارمی کردند.»

جلال آل احمد که درکتاب «غرب زدگی»، «مشروطه» را هم چون «غرب زدگی» و«وبا زدگی» «استنباط» کرد، قادرنبود ونمی توانست براساس «نظریه» های ایدئولوژیک خود معنا وماهیت تجدد خواهانه جنبش مشروطه خواهی را دریابد. کوشش برای تاسیس «نخستین حکومت قانون درایران» ازمجرای مشروط ومحدود کردن قدرت خود کامه، از دیدگاه ایدئولوژیک آل احمد چیزی نبود جز «جنجال مشروطیت»، همچنین «نخستین قانون اساسی» ایران درچشم آل احمد چیزی نبود جزسندی «کهنه» و«ترجمه» شده که حاصل کار روشنفکرصدرمشروطه بود و ویژگی این روشنفکران دردسته بندی آل احمد آن بود که آنان نتوانستند در جهت «خاصی» گام بردارند
آل احمد در تعریف وتقسیم بندی من درآوردی وبی اساس خود از« روشنفکر» « وروشنفکران» درنوشته بعدی خود با تمام توان «ایدئولوژیک» کوشید هرگونه تلاش درراه نا هموارودشوارِبرقراری «حکومت قانون» درایران را به بهانه «بیراهه تجدد» وخیانت های رنگا رنگ «روشنفکران» که به گفته اودرسطح ومرتبه «پیشوا وپیشاهنگ وهدایت خاصی» قرارنگرفته بودند، تخطئه وبه بن بست کشاند. اگرچه اوبازی با کلمه روشنفکر را به گفته خودش “چون «روشنفکر» تعبیری است که نه زشتی خاصی دارد ونه گوش را می خراشد ونه چشم را، وناچاردرزبان جا گرفته” مورد بهره برداری قرارمی دهد، وازآن، هم چون شمشیری دودم برای اهداف ایدئولوژیک خود وبویژه به قصد جنجال برای پوشاندن واقعیت ها وبسیج وبه میدان آوردن «روشنفکران» اصیل ازجمله «روشنفکری روحانیت»، درمعادلات قدرت سود می جوید. او بدون توجه به عامل «زمان» که ازمشخصه های مهم «ایدئولوژی» هاست، درتوضیح وتفسیر«واقعیت» ها نهایت «استنباط» های خیال پردازانه ازسده های طولانی ازتاریخ ایران را درنهایت سستی و پراکندگی وعدم انسجام عرضه می کند. مطابق میل واهداف ازپیش تعیین شده، محتوای اصلی ومشترک عمل ونظر «روشنفکری ایران» به زعم آل احمد، یعنی از “روشنفکری قرن هفتم هجری” ! تا روشنفکران دوره مشروطه ودهه بیست وسی آن هیچگاه نتوانستند به مرتبه «پیشوا وپیشاهنگ وهدایت خاص» ارتقا یابند.( فصل «روشنفکر» چیست؟ کیست؟ ازکتاب درخدمت وخیانت روشنفکران)
آل احمد درفصل زادگاه های روشنفکری می نویسد: “ازآنچه دردوره صفوی گذشته چیزکی بسرعت در«غربزدگی» آورده ام. می ماند دوره قاجاربه بعد وقائم ومقام دراین دوره شخصیت بارزروشنفکری است. این آخرین نمونه میرزا بنویس درباری. وگرچه پس ازاوتا قوام السلطنه هنوزنمونه هایی ازاین فرقه داریم (لابد منظورش اهل نظری هم چون محمد علی فروغی است) اما هیچیک ازمیرزا بنویس های درباری پس ازاوصاحب مکتبی – دست کم درنثر- نبوده اند. وجالب اینکه حتی قوام السلطنه مقلد قائم مقام بود درتحریربیانیه ها ولایحه هایی که می نوشت… قائم مقام نمودار(روشنفکر)دوره ماقبل مشروطه است؛ یعنی روشنفکردوره شکست ترکمنچای”. اودرصفحه بعد این چنین ادامه می دهد: “قائم مقام چون کشته شد حرمت شهادت را یافت”.
جواد طباطبایی درکتاب «مکتب تبریز» به تفصیل درباره میرزا عیسی وپسرش میرزا ابوالقاسم فراهانی سخن گفته است.طباطبایی درباره میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی که به تعبیرآل احمد «آخرین نمونه میرزا بنویس درباری» بود می نویسد: “آن میرزا ابوالقاسم، نخست، درزِی عالمان دین بود وبا خلع کسوت دیانت درخلعت سیاست درآمده بود، یعنی به گفته قائم مقام، آخرت را با دنیا سودا کرده بودآشنایی ژرفی با طبیعت «عمل دیوان» وسرشت قدرت به هم رسانده بود، می دانست که ورود درعمل دیوان امری ممکن وخروج ازآن ممتنع است؛ آن «بی راه گریز» را پایانی نیست، پس، باید مردانه درآن گام نهاد…دربینش سیاسی قائم مقام، قلمروقدرت سیاسی، حوزه مصالح عمومی است واواین ضابطه اساسی را به هرمناسبتی وارد می کند وآن را راهنمای عمل دیوان می داند، اما این حوزه مصالح عمومی، با مختصاتی که دردوران جدید پیدا کرده است، قلمرواخلاق خصوصی نیست. قائم مقام، چنان که ازمنشات اوبرمی آید، دردیانت خود بسیاراستواربود، اما اودیانت وبیشترازآن اخلاق خصوصی خود را به هرمناسبتی وارد نمی کند”. قائم مقام دریکی ازنامه های خود خطاب به نماینده دولت ایران که باید طرف مذاکره با دولت عثمانی باشد نکاتی را مطرح کرده است که طباطبایی درادامه مورد توجه قرارداده و می گوید قائم مقام که می دانست “سیاست خارجی ناظربردوقلمروتامین صلاح دولت وتحلیل رابطه نیروهاست” اورا نخستین رجل سیاسی دوران جدید ایران” به شمارمی آورد ومی نویسد: “قائم مقام درپایان همان نامه، باردیگربه تصریح وتاکید، خطاب به میرزای آشتیانی می نویسد که «برآن عالیجاه معلوم باشد که ما، همیشه، همه جا، صلاح کل را منظورمی کنیم نه صلاح خودرا». پس در«ننگ ونام» نیزجزاین اصل نیست”. ضابطه تمیزننگ ونام، درقلمروسیاست، نه اخلاق خصوصی، که تامین صلاح دولت است. ظرافت ها وپیچیدگی های قلمروقدرت سیاسی نسبتی با سطح نازل شناخت ودریافت های خام عوام، که به دانش…مناسبات جاهل است وضابطه ننگ ونام را اخلاق خصوصی می داند، ندارد”.
آل احمد که به دانش مناسبات قدرت وتحولات جامعه درمسیربرقراری حکومت قانون جاهل بود وبیش ازهرعرصه درآن گام نهاد درعوض با بافته های ایدئولوژیک خود پرده حجابی هم برواقعیت ها کشید وهم برجهالت خود.

جلال آل احمد در«درآمد»کتاب «درخدمت وخیانت روشنفکران» می نویسد: “طرح اولیه این دفتر دردی ماه 1342 ریخته شد. به انگیزه…15 خرداد 1342… وروشنفکران درمقابلش دست های خود را به بی اعتنایی شستند. ( دوبارنقطه چین ازآن آل احمد است). دراواخر1343 دست نویس اول آن آماده شد که ده پانزده نسخه عکسی آن به دست دوستان وآ شنایان رسید. در1345 دوفصل آن درمجله «جهان نو» که دوست دیگرم رضا براهنی می گرداند درآمد”.
. آقایان فریدون آدمیت – غلامرضا امامی – ناصرپاکدامن – حسین ملک – خلیل ملکی – منوچهر هزارخانی هریک درتهیه متن هایی که دراین دفتربه آنها مراجعه شده است راهنما یی ها کرده اند”.(ص16)
فریدون آدمیت درباره آل احمد در«آشفتگی درفکرتاریخی» می نویسد: “اونویسنده اجتماعی دررتبه متوسط بود، برخی نوشته هایش، چه درموضوع، چه درسبک، بازاری است. اعتباراوبه عنوان نویسنده معترض وعصیانگر، بیشتر درنفس اعتراض است وخیلی کمتردرماهیت اعتراض. آدمیت می نویسد: ” «غرب زدگی» نوشته پریشان وسست مایه ای است. آن کتاب روشنفکران نیز جنگی را می ماند که هرچه نویسنده درعمرش خوانده به درون آن فرو ریخته… همه مطالب به هم وصله پینه شده، اما وصله پینه ای ناجور و گاه مضحک. “زنبیل” حاج میرزا فرهاد معتمد الدوله، یک دست ترو مربوط تراست تا آن دفترخیانت روشنفکران روسیاه ما”. آدمیت درپاسخ به نظرات مشروطه ستیزآل احمد می نویسد: “هیچ رابطه منطقی وتاریخی میان تاسیس آن شرکت (نفت) وحرکت مشروطه خواهی وجود ندارد…متن قانون اساسی ترجمه نبود، بلکه مجلس هیاتی را برای طرح قانون اساسی گماشت…قانون اساسی ما به زمان خود «کهنه» نبودو نویی وکهنگی هرسند سیاسی، امری نسبی واعتباری است که اعتبارش را تنها درربط واقعیات اجتماعی واوضاع تاریخی زمانه می توان سنجید”. (ص 2 – 3 – 5 – 8)
جواد طباطبایی نیزدرکتاب «نظریه حکومت قانون درایران» درباره مشروطه ستیزی آل احمد می نویسد: “حاصل سخن آل احمد در«غرب زدگی» و«درخدمت وخیانت روشنفکران»، جزاین نیست که مشروطیت، عین غرب زدگی بود وتنها کسی که به وجه فساد آن التفات پیدا کرد، شیخ فضل الله بود وازاین حیث «سردارازاوبلند شد که اسرارهویدا می کرد!» بدیهی است که این سخن، مانند ادعای جامعه شناس زمان (احسان نراقی) که «فاجعه مشروطیت» را تدوین قانون های جدید می دانست، وجهی دارد، نراقی درگفتگو با اسماعیل خویی می گوید که ملت می بایست به جای انتخابات به چیزی ازسنخ «اجماع امت»(کذا فی الا صل) روی می آورد.
اما جلال آل احمد نویسنده «غرب زدگی»، درجای دیگری، به نخستین سند حکومت قانون درایران ایراد می گیرد که دست روشنفکررابسته بود. آل احمد درکشکول «درخدمت وخیانت روشنفکران» رطب ویابس را درکنارهم آورده ونتایج محیرالعقولی گرفته است. آل احمد «درخدمت وخیانت روشنفکران»، می نویسد: «پنجاه سال است که روشنفکرمملکت برای اقدام سیاسی واجتماعی دست وبالش در”کادرقانون اساسی” بسته مانده است این متنی که “حکومت” هرچهارصباح یک باربه نفع خود تفسیروتوجیه وتعویضش می کند. این متنی که وقتی هم ترجمه می شد، کهنه بود.» ما نمی دانیم که آل احمد درباره این قانون اساسی «کهنه»، که شیخ فضل الله به چیزی جز«افنا» آن خرسند نمی شد، درصورتی که کمترکهنه بود، چه می توانست بگوید! اگرآن قانون اساسی کهنه نشانه استیلای غرب زدگی بود، قانون اساسی جدید تر، به طریق اولی، می بایست نشانه دردی مزمن ومهلک باشد.
آنجه در«پنجاه سال» گذشته «دست وبال روشنفکرمملکت را برای اقدام سیاسی واجتماعی» بست، «کادرقانون اساسی کهنه» نبود، ایدئولوژی هایی ازسنخ «اجماع امت» و«غرب زدگی» نراقی ها وآل احمد ها بود که،…چیزی درباره قانون، حقوق، حکومت قانون، قانون اساسی و… نمی دانست، اما ازفضیلت خاموشی عاری بود.
درآن پنج دهه پیش ازپیروزی انقلاب اسلامی، این فعالین سیاسی، که مانند نراقی ها، آل احمد ها وشریعتی ها درزی جامعه شناسان، نویسندگان مصلح واسلام شناسان درآمده بودند، هدفی جزجانشین کردن اندیشه حکومت قانون ودفاع ازنهادهای جدیدی که مشروطیت ایجاد کرده بود، با ایدئولوژی وخیال اندیشی های ناشی ازآن دنبال نکردند. آن ایدئولوژی ها پرده پنداری برواقعیت وضعی بود که با پیروزی جنبش مشروطه خواهی درایران برقرارشده بود. بدیهی است که اصحاب ایدئولوژی وتابعین آن ها جزدرخلا تاریخ نویسی جدید نمی توانستند به متفکران قوم تبدیل شوند، اما شگفت این که بسیاری ازآنان، که درزی تاریخ نویسان بودند، به نام تاریخ، خیال اندیشی های اصحاب ایدئولوژی را تکرارمی کردند.

http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2017/03/2017-03-04_a.mp3