سه جریان تاریخ اندیشه سیاسی پس ازفروپاشی ایران زمین

2-شریعتنامه نویسی
سه جریان اندیشه سیاسی : فلسفه سیاسی،شریعتنامه نویسی،سیاستنامه نویسی،پس ازفروپاشی ایران زمین
با فروپاشی ایران زمین، که درنخستین سده دوره اسلامی به انجام رسید، همه سرزمین های آن به تصرف دستگاه خلافت درآمد. ازدیدگاه تاریخ اندیشه سیاسی، مهم ترین بحث این سده ی نخستین مشکل جانشینی پیامبراسلام بود. با رحلت پیامبر، به سبب نا روشن بودن وضع جانشینی درنظرعامه مسلمانان، انشعابی درمیان مهاجروانصاربرای ریاست مسلمانان آغازشد وچنان شدتی پیدا کرد که کفن ودفن پیامبردوروزبه تاخیرافتاد.

ابن هشام می نویسد که: «چون سید، علیه السلام، ازدنیا برفت وبه جوارحق رسید، پیش ازاینکه اورا دفن کردندی، اختلاف وفرقت (جدایی) درمیان صحابه افتاد و…» به استثنای هواداران امامت علی ابن ابی طالب، که اعتقاد داشتند، درغدیرخم، با نصب اوبه عنوان نخستین امام مشکل جانشینی حل شده است، دیگرمسلمانان تصوردرستی ازجانشینی نداشتند. اگرچه با انتخاب ابوبکروعمر، دوصحابی نزدیک پیامبر، راه حلی پیدا شد، اما با وقایع زمان عثمان شکاف وانشعابی بی سابقه دروحدت اولیه امت اسلام افتاد. ابهام سرشت ریاست وشیوه های انتخاب امام درمیان اهل سنت تا جایی بود که انتخاب هیچ یک ازچهارخلیفه ای که راشدین خوانده شده اند، به یک صورت انجام نشد: ابوبکربا کاردانی وموقع شناسی عمرانتخاب شد، اما ابوبکر عمررا به عنوان جانشین خود تعیین کرد، (وعمرتعیین خلیفه را به شورایی ازبزرگان اسلام واگذارکرد)، انتخاب عثمان یکی ازعمده ترین ضعف های نظریه ی خلافت درمیان اهل سنت بود وعلی ابن ابی طالب (خلیفه چهارم مسلمانان وامام اول شیعیان) با اکراهی که ازپذیرفتن قدرت داشت، (با بیعت مسلمانان) به ریاست تن درداد.
این که انتخاب هریک ازسه خلیفه ی نخستین به نوع متفاوتی صورت گرفت، مبین این واقعیت آغاز دوره اسلامی است که درمیان اکثریت امت اسلامی تصورروشن ویگانه ای ازمشکل جانشینی پیامبروجود نداشت.
اگرچه اکثریت امت اسلام، درعمل، خلافت را به عنوان یگانه شیوه اداره امپراتوری پذیرفتند، اما این نکته شایان تامل است که، درنخستین سده های دوره اسلامی، اهل سنت وجماعت، برپایه آن چه درمنابع اصلی، یعنی کتاب وسنت، درباره شیوه اداره «سیاسی» جامعه آمده بود، نتوانستند نظریه منسجمی درباره خلافت تدوین کنند. نخست، با پایان یافتن دوره ای ازبحران خلافت، که بویژه با تسخیربغداد به دست آل بویه آغازشده بود، درنیمه نخست سده پنجم هجری، دوتن ازشریعتمداران اهل سنت وجماعت توا نستند رساله هایی درنظریه خلافت تدوین کنند.
دردوره آل بویه، مناسبات این سلسله ها وخلافت عباسیان هرگزحسنه نبود ودردوره آل بویه کاربه جایی رسید که خلیفگان به لعبتکانی دردست پادشاهان ایرانی تبدیل شدند. درزمان خلافت القادربالله با برآمدن غزنویان وسلجوقیان، که با فروپاشی شاهنشاهی آل بویه عملی شد، قدرت گرفتن غزنویان وبویژه سلجوقیان که ازاهل سنت وجماعت بودند و، به خلاف آل بویه به ظاهرسردرچنبراطاعت خلیفه داشتند، ازنشانه های تجدید خلافت به شمارمی آمد.
خلیفه عباسی، القادربالله، توانست اعتبارخلافت را تجدید کند وپس ازآن بود که ابوالحسن ماوردی وابی یعلی ابن فرا هریک رساله ای با عنوان الاحکام السلطانیه، برپایه ی مبانی فقه شافعی وحنبلی، تدوین کردند. ماوردی برپایه ی همه منابعی که درباره نظام حکومتی به دست اورسیده بود، رساله الاحکام السلطانیه را تدوین کرد که اگرچه مورد توجه قرارگرفت، اما درعمل اهمیت چندانی نداشت. این رساله ها (احکام سلطانی) درنظریه ی خلافت زمانی نوشته شد که خلافت درعمل به پایان رسیده بود، اگرچه سقوط آن تا نمد مالی خلیفه درسده هفتم به تاخیرافتاد.
درسرزمین های ایرانی، کوشش های ماوردی برای تدوین نظریه ای برای خلافت درحال زوال بازتابی پیدا نکرد ودرقلمرواندیشه سیاسی درایران، نویسندگان سیاسی راهی را دنبال کردند که ابن مقفع درنیمه نخست سده دوم هموارکرده بود. میراث خواربلاواسطه ماوردی، درایران، امام محمد غزالی شافعی بود، که اونیزمناسبات حسنه ای با خلیفه داشت، دربیانیه ای سیاسی-کلامی ازمشروعیت خلیفه، که اورا «امام زمان» می دانست، دفاع کرد.
به طورکلی، ضرورت خلیفه، به عنوان جانشینی پیامبربرای اجرای حدودی که درشریعت مقررشده بود، امری بدیهی تلقی می شد و، بدین سان، بحثی درباره مبنای نظری قدرت، به سبب ضرورت نبوت، درنگرفت.
اهل سنت وجماعت هرکسی را که ریاست جامعه برعهده اوباشد، امام زمان واطاعت ازاورا واجب می دانند. بسیاری ازنویسندگان سیاسی اهل سنت وجماعت، بویژه با سقوط خلافت عباسیان، حتی هرسلطان وامیری را نیزمشمول اطاعت ازامام زمان دانسته اند. برخی ازهمین نویسندگان، مانند فضل الله روزبهان خنجی، تا جایی پیش رفته اند که، با انتساب حدیثی به پیامبراسلام، حتی اطاعت ازامیری را نیزکه فسق اوآشکارشده باشد، مشمول اطاعت ازامام زمان دانسته اند که دراین صورت منظورهرحاکمی است که برمسند فرمانروایی تکیه زده باشد. درحالی که شیعیان منظورازامام را بویژه دردوره غیبت اعتقاد به ولایت واپسین امام شیعیان می دانند.
اصل دراندیشه سیاسی شریعتنامه نویسان اهل سنت وجماعت رعایت دیانت واحکام شرع است وچنان که تبعیت ازحاکم، حتی درصورتی که حاکم جوربوده باشد، مانعی ندارد. با این تلقی ازقدرت سیاسی ومناسبات حاکم ومحکوم، اهل سنت وجماعت راه توجیه هرنوع فرمانروایی را بازکردند. اگرچه دوره ریاست چهارخلیفه ی نخست که خلفای راشدین خوانده می شوند، پیوسته، به عنوان عصرآرمانی ریاست دینی ودنیوی باقی ماند وسه دهه خلافت ابوبکر، عمر، عثمان وعلی ابن ابی طالب چونان ادامه ریاست پیامبراسلام تلقی می شد، اما حتی نویسندگان اهل سنت وجماعت نیزاعتقاد داشتند که سی سال پس ازرحلت پیامبراسلام، یعنی با قتل چهارمین خلیفه وانتقال خلافت به امویان، یعنی سال چهل هجری، دوره خلافت راشدین به پایان رسید و، به گفته ابن خلدون با استناد به حدیثی ازپیامبراسلام، به سلطنت تبدیل شد.
شریعتنامه نویسان می کوشیدند که نظریه ای برمبنای تفسیرظاهری شریعت درباره حکومت تدوین کنند. شریعتنامه نویسی جریان فرعی درتاریخ اندیشه سیاسی ایران بود که، با تاخیربسیاردرایران نمایندگانی پیدا کرد وهرگزنیزجریانی مهم ومستقل نبود
دردوره اسلامی، ازسویی، درعمل، خلافت آغازین به سلطنت مطلقه تبدیل شد و، ازسوی دیگر، درقلمرو نظر، دوجریان مهم اندیشه سیاسی سیاستنامه نویسی وشریعتنامه نویسی بود که هریک به نوعی به توجیه سلطنت وخلافت می پرداخت. فلسفه سیاسی، یگانه جریان اگرچه فرعی دراندیشه سیاسی بود که ناظربرنفی تغلب وتاکید برحکومت فاضله بود، اما فلسفه سیاسی (فارابی) نیزبه نوبه خود، با تفسیری که ازنبوت عرضه ونظریه نبوت را با فلسفه سیاسی جمع می کرد، اگرچه می توانست مسئله تغلب درسیاست را مطرح کند، اما به دلیل همین تفسیرفلسفی ازنبوت نتوانست فلسفه سیاسی خود را برشالوده «مصلحت عمومی» استوارسازد. سیاستنامه نویسی به مهم ترین جریان اندیشه سیاسی تبدیل شد و، به تدریج با تبدیل آن به نظریه ی سلطنت دوره اسلامی، فلسفه سیاسی وشریعتنامه نویسی را درخود ادغام کرد.
آن چه که درباره شریعتنامه نویسی درایران درنهایت اختصارآمد ازکتاب «درآمدی برتاریخ اندیشه سیاسی درایران»، ویراسته جدید، نوشته جواد طباطبایی و، به قصد معرفی بحث بود. خواننده علاقه مند می تواند برای آشنایی با تفصیل بحث به کتاب مراجعه نماید. درجلسه آینده به معرفی سومین جریان اندیشه سیاسی، سیاستنامه نویسی، که به تدریج هردوجریان فلسفه سیاسی وشریعتنامه نویسی را درخود ادغام کرد، می پردازیم.

.

قسمت اول:

[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2015/07/2015-07-18_a.mp3]
قسمت دوم:

[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2015/07/2015-07-18_b.mp3]

.




لغت بازی وادبی نویسی بزرگ ترین آفت اندیشیدن مفهومی

نیازی به گفتن نیست که اندیشه ادبیات نیست ونمی توان اسلوب ادبی را درقلمرواندیشه به کارگرفت وآسیبی به بنیاد آن وارد نکرد.
درقلمرواندیشه مفهومی، هرمفهومی درمقامی پدیدارمی شود، بیان مجمل واقعیتی نظری یا واقعی است، ونمی توان ازسربازیچه درآن تصرف وآن را جا-به-جا کرد.

اگرچه زبان فارسی، دردوره اسلامی، بسیارزود توانست، به تعبیری که هگل درباره زبان آلمانی گفته است، «فلسفی سخن گفتن بیاموزد»* وفیلسوفی مانند ابن سینا توانست نظام فلسفه مشائی را به زبان فارسی کما بیش استواری شرح کند، اما به تدریج ازبیان مفاهیم، دور، وبه زبان تصویرهای شاعرانه تبدیل شد. زبان فارسی، درتحول بعدی، دردوره شکوفایی شعر، توانست برخی مفاهیم فلسفی را درزبان شاعرانه بیان کند، اما اهل فلسفه نتوانستند تصویرهای شاعرانه را درنظامی فلسفی توضیح دهند. به خلاف یونان، که فیلسوفان آن، بویژه افلاطون، توا نستند بیان اسطوره ای را به نظامی فلسفی تبدیل کنند، درایران، بیان تصویری شعربرنظام مفاهیم چیره شد. این نکته بویژه درزبان فارسی مصداق دارد که درسده های متاخر، تا سده ای پیش، که پیوند دوباره نثر فارسی با اندیشه مفهومی برقرارشد، بیش ازپیش، به زبان شعروادب تبدیل وازبیان اندیشه مفهومی دورشده بود.
دردهه های اخیر، با انحطاطی که روح علمی درایران پیدا کرده، ذهن ایرانی بیش ازپیش به ادبیات مبتذل میل کرده وازآن جا که ادبیات نابی تولید نمی کند دربهترین حالت وامدارگذشته ادبی وازاین حیث سنت مداراست. مثنوی خوانی های مکرر، تکراربی وقفه مولوی، سعدی وحافظ، ازدیدگاه های گوناگون، گاهی برای توجیه الزامات دنیای عرفی جدید وگاهی برای نقد عرفی شدن، ربطی به علوم انسانی واجتماعی ندارد. می توان ازدیدگاه این علوم جدید درآن سنت ونمودهای آن نظرکرد، اما عکس آن ممکن نیست وحاصل آن نیزنسبتی با علوم انسانی واجتماعی که مندرج درتحت علوم جدیدند، ندارد.
اهل ادب، حتی لغت شناس، نمی توانند، ونباید، درزبان اندیشه تصرف کنند. اصل درانتقال اندیشه فهم اندیشه برای بیان دقیق آن درزبان دیگری است، نه پرداختن به واژه ها، واین امر ممکن نیست مگربا آشنایی دقیق با مبانی فکر. با تصرف های ادبی درزبان فارسی کنونی نمی توان اندیشه جدید را فهمید. برعکس کسی که با اندیشه جدید آشنایی داشته باشد، می تواند آن را با همین زبان فارسی سره کنونی بیان کند. بدیهی است که به هیچ وجه منظورم این نیست که همه اندیشه جدید را می توان به زبان فارسی بیان کرد، اما برای تصرف درزبان فارسی باید نخست اندیشه رافهمید، نه این که فارسی پیرایی وسره نویسی را اصل ومقدم برفهم اندیشه قرارداد. یکی ازمصداق های بی معنا شدن واژه ها براثرگرایش به لغت بازی وادبی نویسی است که بزرگ ترین آفت اندیشه مفهومی است.
دهه های تجدد خواهی نیمه دوم عصر ناصری وجنبش مشروطه خواهی مردم ایران وپیروزی آن هم چون آغازی نوآئین بود که آرایش سپاه سنت قدمایی را برهم زد وراه را برورود اندیشه جدید حکومت وسیاست هموارکرد. مذاکرات مجلس اول، نشان ازپدیدار شدن آگاهی ملی نوآئینی داشت وهم چون روحی بود که درنهاد های مشروطیت دمیده شد. یکی ازنمود های این آگاهی ملی نوآئین توجه به وجوه اندیشه جدید، بویژه سیاست وحقوق بود که درایران آغاز دوره مشروطه امری بی سابقه به شمارآمد.
رساله «حقوق بین الملل» میرزا حسن خان مشیرالدوله که بر پایه مجموعه درس های میرزا حسن خان درمدرسه علوم سیاسی درفاصله سال های (1317-1319 هجری قمری- یعنی ازهفت سال پیش ازپیروزی مشروطیت)، فراهم آمده و با توجه به این که صد وده سال ازتدوین آن می گذرد، ازنظراهمیت همتای رساله منصورالسلطنه عدل درباره «حقوق اساسی یا اصول مشروطیت» (1328) است و کما بیش همه تعریف های مفاهیم حقوقی، ومعادل های اصطلاحات لاتینی وفرانسه را دقیق وبسیارسلیس (انتقال داده است). «حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول» محمدعلی ذکا الملک( 1326 هجری قمری) .، با مقدمه محمد حسین فروغی درشرایطی تدوین شد که تدوین کتابی درحقوق امری بس پرمخاطره به شمارمی آمد. اصطلاح حقوق، به صیغه جمع، سابقه استعمالی درزبان فارسی ونسبتی با شرع ندارد. محمد علی فروغی درخطابه ای به دانشجویان دانشکده حقوق، که درسال 1315 شمسی ایراد کرده، می گوید: «حقوق ازاصطلاحاتی است که درزبان ما تازه است وشاید بتوان گفت که تقریبا ازهمان زمان که مدرسه علوم سیاسی تاسیس شده است، این اصطلاح هم رایج گردیده وآن به تقلید واقتباس ازفرانسویان درست شده است. زبان محمد علی فروغی درتدوین «سیر حکمت دراروپا»، فارسی سره کنونی است. «تاریخ عقاید سیاسی» محسن عزیزی استاد دانشگاه تهران(انتشارات دانشگاه تهران -1339) که می بایست اندیشه سیاسی دراروپا تا ماکیاوللی را شامل شود (وبه دلایل نا معلوم دومین مجلد آن نوشته نشد) درنوع خود اثری بی نظیر درزبان فارسی است. تردیدی نیست که فروغی ومنصورالسلطنه عدل با دانش اندکی که ازتاریخ زبان های اروپایی وتحول مفاهیم درنظام های اندیشه جدید داشتند، دریافتی روشن ترازنویسندگان زمان ما ازتحول زبان پیدا کرده بودند.
لغت سازی، برای لغت بازی، درزبان های اروپایی، به گونه ای که درایران به وسوسه ای تبدیل شده امری نا شناخته است. زبان گسترده ای مانند انگلیسی ازسده ها پیش هزاران واژه دخیل (کلمه ای که ازیک زبان وارد زبان دیگرشود) فرانسه دارد وهرگزهیچ گسسته خردی دردنیای وسیع انگلیسی زبانان به این فکرنیفتاده است که آن ها را اززبان انگلیسی بیرون بریزد. فرهنگستان فرانسه، با ده ها نویسنده توانمند که درآن عضویت دارند، وزبان ملی خود را اندکی بیشترازآن می دانند که ما زبان خود را می دانیم، والبته ازتحولات فکری دنیا بی خبرنیستند، تا کنون هیچ لغتی ازسنخ «گفتمان» را که هیچ صاحب عقل سلیمی نمی داند چیست، جعل نکرده است. میشل فوکو، که این اصطلاح را درتداول جدید آن به کاربرده وصدها صفحه دراین مباحث نوشته، جعل اصطلاح نکرده، بلکه واژه ای را که درزبان فرانسه سابقه استعمال چند صد ساله دارد، به کاربرده اما مضمون جدیدی به آن مفهوم داده است. درزبان فرانسه واژه Discourse ازسال 1503 به معنای گفتاربه کارمی رفته وازسال 1637 درتداول علم بلاغت وازآن جا وارد واژگان فلسفه شده است. وشگفت این که ما اصطلاح را پیش ازآن که یک جمله ازفوکوترجمه کرده باشیم ساخته ایم.
درقلمرواندیشه هیچ بحث شخصی (تصفیه حساب شخصی) وجود نمی تواند داشته باشد. آن جا که بحث مستند به «دلایل قوی ومعنوی» باشد، حتی اگرشائبه حب وبغضی هم درمیان باشد، لاجرم، باید به استدلال پرداخت وازاستناد به حجت سست «رگ های گردن قوی» پرهیز کرد. چنین بحثی اگرجدی وبا توجه به معیارتخصص باشد، درحوزه مصالح عامه قرارمی گیرد
*هگل درنامه ای به فوس  (Fuss) که برای نخستین بارهومر را به آلمانی برگردانده بود، می نویسد: لوترکتاب مقدس را آلمانی سخن گفتن آموخت وشما هومررا وا داشتید به المانی سخن بگوید، این بزرگ ترین هدیه ای است که به یک ملت می توان داد، زیرا یک ملت تا زمانی که نتواند این کتاب ها را به زبان خود بخواند، وبشناسد وبه مالکیت خویش درآورد، الکن باقی خواهد ماند، یعنی نمی تواند درباره این موضوعات سخن بگوید. هگل درادامه می نویسد: وکوشش من برآن است که آلمانی را فلسفی سخن گفتن بیاموزم. ومنظور اوآن بود که اگربه چنین هدفی برسد، مشکل خواهد بود که هربی ربطی را به ما تحویل دهند. این که بی ربط حرف می زنند به این دلیل است که درزبان آلمانی، فلسفی سخن گفتن هنوزجا نیفتاده است. (تفسیرپدیدارشناسی روح هگل – جواد طباطبایی)

***

آنچه که به قصد معرفی بحث ودرنها یت اختصارآورده شد، گزیده ای است ازکتاب «تاملی درترجمه متن های اندیشه سیاسی جدید»، جوادطباطبایی، درنقد ترجمه متن های اندیشه سیاسی جدید ازجمله توضیح درباره اهمیت توجه به مضمون مفاهیم، لغت بازی درقلمرواندیشه ازنوع داریوش آشوری، بررسی انتقادی ترجمه های فارسی «شهریار» ماکیاوللی توسط محمود محمود، داریوش آشوری وزرکش وبرخی ازنوشته ها وترجمه های حمید عنایت ودرباره اهمیت تلاش های محمدعلی فروغی مدون کننده سیرحکمت دراروپا، «استاد محمود صناعی» مترجم ونویسنده “آزادی فرد وقدرت دولت” و«استاد محسن عزیزی» نویسنده “تاریخ عقاید سیاسی”، اساتید دانشگاه تهران درسه دهه نخست تاسیس آن واشاره به موارد مشخص دیگردرارتباط با موضوع، سخن گفته است. بخش عمده این رساله در”باره وضع ترجمه متن های اندیشه سیاسی” است که درجلسه های آتی به معرفی آن خواهیم پرداخت.
همان گونه که ازکتاب «تاملی درترجمه متن های اندیشه سیاسی جدید» دربالا درنهایت اختصار وبه قصد معرفی کتاب وبحث نقل گردید، افرادی هم چون داریوش آشوری بدون کم ترین توجه به تاریخ تجدد خواهی وپیروزی جنبش مشروطه خواهی مردم ایران که “آغازی نوآئین” بود و بدون اعتنا به تاسیس مجلس نخست مشروطیت وسایرنهاد های آن وبدون توجه به وجوهی ازاندیشه جدید درحوزه “سیاست وحقوق” که درحدود بیش از یک سده پیش رخ داد وپس ازآن تا دهه هایی، درصورت های معینی ادامه یافت وامری بی سابقه درتاریخ کهن سال ایران بود، ادعا هایی را مطرح می کند که تنها شنونده یا خواننده ای که هیچ گونه اطلاعی ازاین مباحث ندارد، می تواند با سکوت حیرت انگیزخود به تایید آن وعظ بنشیند و گمان برد که داریوش آشوری با «واژه سازی» های خود آغازگرانتقال «اندیشه های مدرن درحوزه علوم انسانی» بوده است. داریوش آشوری با چنین ادعا هایی شنونده هاوخواننده های نا آشنا ومبتدی را به سمتی می برد که “برحسب معمول توهمی نیزبه مرتبه علم علمای زمان” پیدا کنند.
داریوش آشوری درسخن رانی درپاریس، با عنوان «بررسی واژه شناسی وواژه سازی»درسال 2014 درتوجیه لغت بازی های خود مدعی می شود، که درحدود دهه چهل وپنجاه شمسی «درزبان فارسی هیچی نبود» و«ما با فقرزبانی بسیاربزرگی روبروبودیم»، «برای آن که خلئی بود ودرفارسی هیچی نبود» که بتواند «اندیشه های مدرن را درحوزه علوم انسانی منتقل بکند».

قسمت اول:

[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2015/07/2015-07-04_a.mp3]
قسمت دوم:

[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2015/07/2015-07-04_b.mp3]

.