Welcome to Delicate template
Header
Just another WordPress site
Header
image_print
image_print

طباطبایی مینویسد:نکته اساسی در تمایز میان اسلام و مسیحیت این است که مسیحیت، به گونه‌ای که در نخستین سده های تاریخ این دین تدوین شد، به خلاف اسلام که دیانت دنیا هم بود، دیانت «دنیا» نبود وهمین امر موجب شدکه مسیحیت ،به عنوان دینی «قدسانی»وفراگیر،نتواند دنیا را در استقلال آن ودر تعادلی با آخرت مورد توجه قرار دهد. تردیدی نیست که حیثیت«قدسی» رانباید با ساحت «قدسانی»که از ویژگی‌های مسیحیت است،اشتباه کرد. تمایز حیثیت «قدسی» دینی مانند اسلام وساحت «قدسانی»مسیحیت ناشی ازاین تمایز اساسی است که مسیحیت،دیانت تجسد است وبه سبب همین تجسد واین که عالم مظهر «جلال خداوندی»است،تنها ساحت «قدسانی» درآن اصالت دارد و«دنیا»امری اعتباری است. الاهیات مسیحی،از همان آغاز،در تحول خود،باتوجه به نظریه تجسد مورد تفسیر قرار گرفت وبدین سان،راه تدوین نظریه تعادل میان دین ودنیا بسته شد. این نکته بنیادین که مسیحیت دیانت تجسد بود واز مجرای آن، ساحت «قدسانی» مسیحیت در همه امور ساری وجاری است، موجب آن شد که جایی برای ساحت غیر «قدسانی»- که می توان«دنیا» یا قلمرو«عرف» نامید-وجود نداشته باشد.یکی از پی آمدهای فقدان قلمرو عرف و اصالت آن نسبت به آخرت در عین تعادل میان آن دو،این بود که در تمدن مسیحی،تاریخی جز «تاریخ قدسانی»،یعنی شرح ظهور وبطون امور «قدسانی» و قلمرو «ایمان» ،نمی توانست تدوین شود،تکوین تاریخ در قلمرو مسیحیت نیازمند تحولی در مبانی نظری الاهیات بود که بر حسب معمول از آن به سکولاریزاسییون تعبیر می کنند. وآن آغاز دوره ای نو در تاریخ مسیحیت و حادثه‌ای بود که راه تحول تاریخی آتی را باز کرد

دنباله متن …