«تاریخ پدیدارشدن مفاهیم نوآیین وتحول آن ها»ازمنظر«تاملی درباره ایران»- سیدجواد طباطبایی

دراین قسمت می کوشیم، به مناسبت بحث نگاهی اجمالی به برخی از دیدگاه های سید جواد طباطبایی درزمینه “تاریخ پدیدارشدن مفاهیم نوآیین وتحول آن ها” داشته باشیم.
طباطبایی آنگونه که خودمی گوید “این وجه مهم ازتاریخ معاصرایران را “اززمان تشکیل دارالسلطنه تبریزوآغاز اصلاحات عباس میرزا یعنی درزمانی که “ایران در«آستانه» دوران جدید خود قرار گرفت” دنبال می کند. این بحث درهمان آغازبه گونه ای درارتباط با اروپا طرح می گردد. نویسنده مجلدات «تاملی درباره ایران» دردومین بخش جلد دوم «تاملی درباره ایران»تحت عنوان «نظریه حکومت قانون درایران» با تایید سخن مجتبی مینوی که درباره نخستین کاروان معرفت نوشته است: «این کاروان ازآذربایجان روانه شد، ومقدمات تمدن اروپایی را ازانگلستان وارد ایران کرد، واولین ایالتی که مرکزشیوع نظامات وتاسیسات فرنگی شد، آذربایجان بود»، کوشش می کند “وجوه دیگری از تجدد خواهی ایرانیان” ازجمله حکومت قانون ونظام حقوقی جدید برآمده ازپیروزی جنبش مشروطه خواهی ایرانیان راتبیین نماید.

آنچه که ما ازفصل پنجم کتاب «نظریه حکومت قانون» می آوریم، به ناچارازمقدمات بحث مهم وگسترده «تاملی درباره ایران» گسسته می گردد. این کارصرفا با هدف معرفی بحث صورت می گیرد وبه هیچ وجه قصد خلاصه کردن موضوع درمیان نیست. طباطبایی می نویسد:.
“درفاصله یورش افغانان تا برآمدن آقامحمد خان قاجار، نظام حکومتی ایران، به تدریج، به سوی بی نظمی فزاینده میل کرد و، به گفته مجدالملک حکومت ایران به نظامی «مخلوط ودرهم» و «یک عالمی…علی حده، با هرج ومرج زیاد» تبدیل شد…ازبیش ازیک سده پیش ازآماده شدن مقدمات جنبش مشروطه خواهی، ایرانیانی که به کشورهای بیگانه سفرمی کردند، با توصیف نهادهای سیاسی این کشورها طرحی ازمفاهیمی که مبنای نظری آن نهادها به شمارمی آمد، عرضه کردند. بویژه دردارالسلطنه تبریزسفرنامه نویسی پیوندی با اندیشه اصلاحات پیدا کرد. اگرچه حتی دوقائم مقام (میرزا عیسی ومیرزا ابوالقاسم فراهانی) که معماران اصلاحات بودند، همچنان در دستگاه مفاهیم سنت قدمایی استدلال می کردند، اما دریافتی نوازنظام سنت قدمایی داشتند. به دنبال دگرگونی های تاریخی وپی آمدهای شکست ایران درجنگ های  ایران وروس…ضرورت مناقشه ای بر«بساط کهنه» ودرافکندن «طرح نو»…دردارلسلطنه احساس شد ونخستین کوشش ها برای تاسیس نهادهای جدید نیزدردربارتبریزبه انجام رسید. بدین سان، به تدریج، شکافی میان نهادهای دارالسلطنه تبریزوترتیبات سلطنت مستقل ایران ایجاد شد. جدال «بساط کهنه» سنت قدمایی و«طرح نو» اصلاحات دردارالسلطنه تبریزدرقلمروعملی درگرفت …به رغم دگرگونی هایی که براثراصلاحات دردارالسلطنه تبریزایجاد شد، درقلمرواندیشه، دربارتهران همچنان کانون ادب وعرفان مبتذل وبازتولید ناحیه هایی ازنظام سنت قدمایی باقی ماند. با برقرارشدن «نظم تقی خانی»، درآغاز عصرناصری، نهادهای جدید به دربارتهران انتقال پیدا کردو، به رغم شکست اصلاحات امیرکبیر، سستی درارکان سلطنت مستقل ایران افتاد.درآغازدوران جدید تاریخ ایران، نخست، رجال حکومتی به اهمیت وضرورت اصلاحات پی بردند وفکرآن را مطرح کردند. درشرایط زوال اندیشه وخلئی که…درقلمرومباحث نظری ایجاد شده بود، ایرانیان توجهی به سفرنامه نویسی پیدا کردند وجالب توجه است که نویسندگانی نیزبه نوشتن نوعی رمان درصورت سفرنامه دست زدند که درمیان آنان زین العابدین مراغه ای وسیاحتنامه ابراهیم بیگ اوازاهمیت ویژه ای برخوردار است. حوادث سیاحتنامه ابراهیم بیگ وگفتگوهای شخصیت های آن درمکانی میان خیال وواقعیت جریان پیدا می کند و، بدین سان، زین العابدین مراغه ای پیوند دو گانه ای میان خیال و واقعیت وشخصیت های واقعی داخل کشورومهاجران ایجاد می کند تا بتواند نوشته خودرا به مکان تکوین مفاهیم نوآیین تبدیل کند. اگرچه زین العابدین مراغه ای ریشه بسیاری ازدردها ی «ایران ویران» را فقدان حکومت قانون، عدم کارآیی دولت وفساد دولتیان می دانست، اما به عنوان اندیشمند اصلاح طلب وهوادارآزادی خاستگاه همه دردها را فساد نهاد های سیاسی کشور نمی دانست. اگرزین العابدین، مانند بسیاری ازمبارزان سیاسی وآزادی خواهان درد وبیشترازآن، درمان را سیاسی می دانست، نیازی به سیاحتنامه نویسی نداشت، بلکه می توانست بیانیه ای سیاسی درمحکومیت نظام حکومتی صادرکند، اما دراندیشه زین العابدین مراغه ای، فساد دستگاه سیاسی ایران تنها یکی ازوجوه درد ایران بود. اوبا نوشتن سیاحتنامه ابراهیم بیگ برآن بود تا پیچیدگی وضعیت عقب ماندگی وریشه های آن را بازنماید وسیاحتنامه نویسی وسیله ای بود تا نویسنده آن، گره کورفساد، عقب ماندگی وخود کامگی را بازکند. سیاحتنا مه نویسی، چنان که درواپسین دهه های عصرناصری درایران رواج پیدا کرد، پاسخ به نیازطرح مشکلات مبرم ایران بود که نه با تکیه برسنت اندیشه سیاسی درایران امکان پذیرمی شد ونه برمبنای اندیشه تجدد. با قرارگرفتن ایران درمتن مناسبات جهانی وبا اصلاحاتی که به دنبال شکست ایران درجنگ های ایران وروس، نخست، دردارالسلطنه تبریزو، ازآن پس، دردیگرولایات، دگرگونی هایی درنظام اجتماعی، اقتصادی وسیاسی کشوربه وجود آورد، تحولات ایران نیزناچارازمنطق اندیشه تجدد پیروی می کرد وازاین رو چنان شکافی میان واقعیت ها واندیشه سیاسی سنتی ایران ایجاد شده بود که توضیح آن با پشتوانه این امکان پذیرنمی شد. اندیشه سیاسی سنتی ایران، اندیشه واقعیت هایی که با توجه به الزامات تجدد تحول پیدا می کرد، نبود. (سیاحتنامه نویسان) به تصوری ازواقعیت تحولات جدید دست یافته بودند، اما مبانی نظری آن را به درستی درک نمی کردند…سیاحتنامه نویسی همچون کوششی برای توصیف درد درشرایطی بود که توضیح نظری آن ممکن نمی شد.
سیاحتنامه، به خلاف نوشته هایی که نظریه ای درباره واقعیت های جامعه عرضه می کردند، نیازی به دستگاه مفاهیم منسجم نداشت، آسان یاب بود ومی توانست هم چون ابزاری برای پیکارسیاسی به کار گرفته شود. درسیاحتنامه ها توصیف واقعیت جای تبیین آن را می گرفت ونیازی به کوشش نظری اساسی نبود. ابراهیم بیگ سیاحتنامه زین العابدین مراغه ای یک درد نمی دید، دردهای متعدد می دید، زیرا توان نظری تبیین دردهای متنوع را درمفهوم یگانه ی آن نداشت. ازاین رو او، به تکرار وبه هرمناسبتی، به گفته های خود باز می گردد. زین العابدین کمابیش با میرزا فتح علی آخوندزاده وملکم خان معاصر بود. آخوند زاده، به لحاظ انتشار مکتوبات کمال الدوله، درشمارسیاحتنامه نویسان بود.
سیاحتنامه های عصرناصری درتاریخ اندیشه درایران دارای جایگاه ارجمندی است وآشنایی با بسیاری ازمفاهیم جدید را مدیون همین نوشته ها هستیم. درشرایطی که اندیشه سنتی مانع مهمی درراه ورود مفاهیم جدید بود، نخستین رویا رویی جدی با اندیشه سنتی درهمین نوشته ها صورت گرفت. کوشش برای تدوین مبانی زبان نو نیزکه درقلمرومباحث نظری امکان پذیرنمی شد، به سیاحتنا مه ها محول شد ونویسندگانی مانند میرزا فتح علی آخوندزاده وزین العابدین مراغه ای…راه تحول زبان را هموار کردند، چنان که به عنوان مثال، واژه «وطن» که به تدریج صبغه ی عرفانی آن برمعنای ظاهری آن چربیده بود، ازطریق سیاحتنامه ها درمعنای ملی گرایانه ی جدید آن رایج شد. مفهوم «وطن» درجریان جنبش مشروطه خواهی یکی ازمفاهیم اساسی اندیشه آزادی خواهی ودفاع ازتمامیت ارضی ومنافع ملی ایران بود وکاربرد آن نیزدرهمین دوره به گونه ای تثبیت شد که امروزه به طور کلی ازمضمون کهن خود خالی شده است.
سفرنامه وسیاحتنامه نویسی یکی ازمبادی ورودی مفاهیم نوآیین واندیشه تجدد خواهی بود. فکراصلاحات درایران، نخست، درمیان رجال سیاسی پیدا شد و، درواقع، اگرچه این کارگزاران حکومتی اصلاحی بیرون محدوده سلطنت مستقل پیشنهاد نمی کردند، اما ازمجرای همین اندیشه اصلاحات گروه هایی ازنخبگان  به اندیشه تجدد خواهی روی آوردند ومفاهیم نوآیین را به عنوان ابزاری برای تشخیص درد وتجویز درمان به کارگرفتند. رساله مجدیه اثر میرزا محمد خان مجدالملک یکی ازهمین رساله های درباره اصلاحات بود که درمرزمیان سیاستنامه های کهن ورساله های سیاسی جدید قراردارد ودگرگونی ژرفی درمضمون وزبان سیاستنامه نویسی ایجاد کرد…فرزند اومیرزا علی خان امین الدوله، (دراثر خود تحت عنوان «خاطرات سیاسی»)، این شیوه سیاسی نویسی را دنبال کرد ودردوره کوتاه، اما ناموفق صدارت عظمای خود، درنخستین سال های سلطنت مظفرالدین شاه، کوششی برای ایجاد اصلاحات کرد. نوشته ای را که فریدون آدمیت با عنوان «رساله درحقوق اداری ایران» به ضمیمه افکاراجتماعی سیاسی واقتصادی درآثار منتشرنشده دوران قاجار به چاپ رسانده، یکی ازهمین طرح های اصلاحات است که درربیع الاول 1315 تدوین شده و، درواقع، یکی ازمنسجم ترین رساله ها ی این دوره درعلم سیاست جدید است. هویت نویسنده رساله برما روشن نیست، رساله با توضیحی درباره «حکومت» وانواع آن آغازمی شود…حکومت، به طورکلی، ازسه قوه «قانونیه، اجرائیه ومحاکماتی» تشکیل شده وعملکرد حکومت نیز منوط به وجود این سه قوه است که «قوه حکومت» برای حفظ امنیت کشوروتامین ترقی ملت، حراست از«قانون وحقوق عامه» و…ازآن ها ناشی می شود.
ازآغاز بحران نظام خودکامه که به فراهم آمدن مقدمات جنبش مشروطه خواهی منجرشد، نقش روشنفکرانی مانند زین العابدین مراغه ای وطالبوف تبریزی درپراکندن اندیشه آزادی وحکومت قانون، اساسی بود…وامیدواربودند عقل سلیم برخوی خودکامگی واستبداد چیره شود وزمینه برای استقرارحکومت قانون فراهم آید. میرزا آقا خان کرمانی، که ازآخوندزاده تاثیرپذیرفته بود، مانند میرزا فتح علی، «استیلای عرب برعجم» را آغاز خود کامگی می دانست…درنوشته های میرزا آقاخان کرمانی، که درانتقاد ازنظام حکومتی ایران سخت چابک بود، کمتر اشاره ای به جایگاه نظام حقوقی درمناسبات اجتماعی می یابیم. اوکه دراقامت دراستانبول با محافل ایرانیان مهاجروبویژه با دیدگاه های «اصلاح دینی» جمال الدین اسدآبادی اشنایی پیدا کرده بود، مانند سید مردی سیاسی به شمار می آمد، اما مانند اونیزکمتر به اساس مناسبات اجتماعی واهمیت نظام حقوقی دردگرگونی های اجتماعی اندیشیده بود. درنوشته های میرزا آقاخان کرمانی اشاره های پراکنده…به برخی ازمفاهیم نوآیین حکومت قانون به چشم می خورد، اما این دیدگاه های پراکنده اوبرای ایجاد حکومت قانون به کارنمی آمد. گفته ایم که پیش تررجالی مانند میرزا یوسف خان مستشارالدوله التفاتی به اهمیت مباحث حقوقی پیدا کرده بودند، اما تحول عمده، با تاسیس نخستین نهاد آموزش عالی درایران، یعنی مدرسه علوم سیاسی، درعصرمظفری صورت گرفت.(1317 قمری).
نویسندگان تاریخ جنبش مشروطه خواهی درایران، برحسب معمول، مشروطیت را به عنوان «انقلابی» درنظام حکومتی وسیاسی توضیح داده اند، به این نکته کمترتوجه کرده اند که اگرچه مقدمات مشروطیت را روشنفکران ورجال اصلاح طلب فراهم آوردند، اما دستگاه مفاهیم مشروطه خواهی ایران را حقوق دانان تدوین کردند.
با شروع به کارمدرسه علوم سیاسی شماری ازدانش آموختگان دانشگاه های اروپایی، مانند مرتضی خان منصورالسلطنه، ونیزاهل نظرداخلی، مانند محمدعلی فروغی، فرزند محمد حسین ذکاالملک، رئیس مدرسه برای تدریس به آن مدرسه فراخوانده شدند. ازمسوده ی این درس ها، به تدریج، مجموعه هایی فراهم آمد که برخی از آن ها درهمان زمان به چاپ رسید ودردسترس دانشجویان وعلاقه مندان قرارگرفت. این نخستین نوشته ها درعلم حقوق وسیاست، درعین حال، نخستین رساله هایی بودند که با اسلوب علمی جدید فراهم آمده بودند وبا شروع به کارمجلس اول نیزبه منابعی برای تدوین نظام حقوقی جدید ایران تبدیل شدند. محمدحسین ذکاالملک درمقدمه (رساله حقوق اساسی)  می نویسد: محمدعلی فروغی این رساله را برپایه ی «مصنفات جلیله ومولفات مبسوطه ی محققین ومصنفین…فن شریف» حقوق اساسی فراهم آورده ودرمدرسه علوم سیاسی تدریس کرده است. هدف ازانتشارکتاب نیزآن بوده است که «ارباب حل وعقد، که امروزدرامورومهام مملکت سخن می گویند، وخیراندیشی ومصلحت بینی می نمایند، ماخذی صحیح ومیزانی درست به دست داشته باشند وفقط به عقل طبیعی وشعورفطری اعتماد واکتفا نکنند.»…ازویژگی های تحول تاریخی ایران این بود که نظام سنت قدمایی تصلبی بی سابقه پیدا کرده بود وبا دگرگونی هایی که به دنبال شکست ایران درجنگ های ایران وروس درساختار های اجتماعی، اقتصادی وسیاسی این کشور صورت گرفته بود، ناحیه های عمده ای ازنظام سنت قدمایی ازدرجه اعتبارساقط شده بود.پدیدارشدن روشنفکران درافق بحث های نظری ایران، درواقع، هم چون پاسخی به این سیطره ی عقل طبیعی درهمه قلمروهای حیات اجتماعی بود. ازاین رو،روشنفکران، که به متفکران قوم تبدیل شده بودند، نخستین گام برای جانشین کردن عقل طبیعی با علم را آغازکردند. …روشنفکری نوپای ایران، با بسته شدن فضای عمومی، بیش ازپیش، به فعالیت سیاسی میل کرد. این گرایش به سیاسی شدن، که نظام خودکامه ونیزشرایط مهاجرت تحمیل می کرد، برای روشنفکری درحال تکوین ایران، که برحسب تعریف می بایست ناظربراندیشه روشن وخردگرای باشد، ازبسیاری جهات، به منزله سقوط ازاندک دانش به سرشت دگرگونی های دوران جدید، درعقل طبیعی سیاست زده بود. با آغازبه کارمدرسه علوم سیاسی وپیروزی جنبش مشروطه خواهی، دوره ای درروشنفکری ایران نیز به سرآمد ونخستین حقوقدانان ایرانی، که کارملک را جدی ترازآن تلقی می کردند که آن را به امان عقل طبیعی وشعورفطری رها کنند، جانشین آنان شدند. “(خواننده علاقه مند می تواند به کتاب«نظریه حکومت قانون وبویژه برای تکمیل بخش های نقل شده به فصل «تاملی دردیدگاه های نودراندیشه سیاسی» مراجعه نماید.)

 

قسمت اول:

[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2014/02/2014-02-15_a.mp3]

قسمت دوم:

[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2014/02/2014-02-15_b.mp3]

 




«مشروطیت»، برقراری نخستین «حکومت قانون» و«مجلس اول» ازنگاه «مشروطه ایرانی»، نوشته ما شا الله آجودانی

کتاب «مشروطه ایرانی»، نوشته ما شا الله آجودانی نخستین بار درلندن درسال1997 میلادی با عنوان “مشروطه ایرانی و پیش زمینه های نظریه «ولایت فقیه»” منتشرشد. این کتاب پس ازآن  درایران با عنوان «مشروطه ایرانی» به چاپ رسیده است.
کتاب شامل یک پیشگفتارو نوزده بخش می باشد. ده بخش نخست کتاب عنوان  کلی تر«قدرت وحکومت» را دارد ونه بخش پایانی کتاب عنوان «ازدفترروشنفکری» را به خود اختصاص داده است.
پیشگفتار کتاب درآغاز وارد بحث “پیدایی مفاهیم جدید” می شود ومی نویسد: “پیدایی مفاهیم جدید درعصرقاجار، عصرآشنایی های جدی ما با مدنیت وفرهنگ غربی، هم کلمات وتعبیرات تازه ای برذخیره واژگان زبان فارسی می افزود وهم مفاهیم کلمات وترکیبات کهن را دستخوش تحول ودگرگونی می کرد”. آجودانی درادامه می افزاید: “مفاهیم تازه ای که ازفرهنگ غرب به فرهنگ ما راه می یافت، دراصل مفاهیمی بود که دربستر تاریخ وفرهنگ دیگری بالیده بود، شکل گرفته بود وبا توجه به تاریخ وفرهنگ جوامع غربی، بیانگرتجربیاتی بود که درتاریخ آن کشورها ودرزبان های اروپایی، با تفاوت هایی، معنای کم وبیش واضح ومشخص داشت. اما این مفاهیم درفرهنگ ما، پیشینه ای نداشتند. نه درزبان ونه درتاریخ ما. روشن تر بگویم، ازآنجا که ما تجربه چنان مفاهیمی را نداشتیم، یعنی وقتی «حکومت ملی» یا «مجلس ملی»، یا «حکومت قانونی» و «مشروطه» نداشتیم، نمی توانستیم چنان مفاهیمی هم درزبان داشته باشیم. اما مشکل، تنها مشکل زبان نبود، مشکل زبان به یک معنا مشکل تاریخ وذهنیت انسان ایرانی هم بود. آن مفاهیم غربی وتجربیات مربوط به آن، نه درزبان ما وجود داشت ونه درواقعیت تاریخ ما. پس ذهن انسانی که درزبان وتاریخ ایران بالیده واندیشیده بود، با آن مفاهیم بیگانه ونا آشنا بود. انسان ایرانی با چنین ذهن وزبان وتاریخی، آنگاه که با مفاهیم جدید آشنا می شد، چون تجربه زبانی وتاریخی آن مفاهیم را (که دو روی یک سکه بودند) نداشت، آنها را با درک وشناخت وبرداشت تاریخی خود وبا تجربه زبانی خود، تفسیر، تعبییروبازسازی می کرد، وسعی می کرد ازغرابت وبیگانگی آن مفاهیم جدید، با تقلیل (reduction) دادن آنها به مفاهیم آشنا، یا تطبیق دادن آنها با دانسته های خود، بکاهد وصورتی مانوس وآشنا ازآنها ارائه دهد.” ( پیشگفتار مشروطه ایرانی چاپ اول لندن، ص  یک و دو).

آجودانی کتاب «مشروطه ایرانی» را برمبنای چند خط فوق وچند مثال! نوشته است. آن گونه که مطالب کتاب نشان می دهد، «مشروطه ایرانی»  پژوهشی درتاریخ ونظریه مشروطیت، چه در”جوامع غربی” وچه ایران، نیست. و درباره تاریخ نویسی جدید سخنی به میان نمی آورد . برخلاف انتظار، نویسنده کتاب وارد این بحث نمی شود که چگونه آن مفاهیم جدید، ” دربسترتاریخ وفرهنگ دیگری بالیده بود”.  به عبارت دیگرکتاب درباره تاریخ “پیدایی مفاهیم” واندیشه مشروطیت در”فرهنگ غربی”، که ظاهرا مطالب «مشروطه ایرانی» برپایه آن جمع آوری ودرکنارهم قرارداده شده، سخنی به میان نمی آورد.
با کمی دقت می توان دریافت ونشان داد که مطالب «مشروطه ایرانی» براساس یک «پیش فرض» جمع آوری وبه نوعی به هم پیوند زده شده تا بتواند، آنگونه که نویسنده ازپیش قصد داشته، برای انقلاب اسلامی سال 57 «پیش زمینه» ای در انقلاب مشروطیت جستجو کند. نویسنده درسرتاسرکتاب تمامی متن های مورد توجه خود را براساس همان «پیش فرض» انتخاب، تفسیر و ازآن ها نتیجه گیری کرده است. اگرچه موضوع اصلی بحث ما چند خط مطلب  پیشگفتارکه درواقع نقش پایه «نظری» کتاب را ایفا می کند، نیست، واگرچه قصد ما این نیست که دربررسی کتاب «مشروطه ایرانی» درحوزه “تاریخ تحول مفاهیم” بحث کنیم، اما ازآن جا که نویسنده «مشروطه ایرانی» کتاب خود را برمبنا ی همان چند خط نقل شده ازپیشگفتارقرارداده است، ابتدا به طرح برخی نکات درهمین زمینه می پردازیم که عمدتا وجهی پرسش گرانه دارند.
بحث درحوزه تاریخ اندیشه سیاسی وتوضیح چگونگی تحول مفاهیم اساسی آن حوزه، درتاریخ اندیشه در اروپا، یکی ازپیچیده ترین وپرمناقشه ترین مباحث است. دراین که محل تکوین وتدوین وتحول مفاهیم اندیشه جدید، اروپا بوده است، تردیدی نیست وتکرار ساده آن «واقعیت» پیچیده نه کشف جدیدی است ونه تکرارمکررآن قادراست که مشکل ومعنای دگرگونی های تاریخ ایران را توضیح دهد. بحث های جنجالی بر سراین موضوع ازجانب روشنفکری ایران وبا توسل به خیال پردازی های ایدئولوژیک، ازنوع دینی وغیردینی تا کنون به کرات صورت گرفته است.
عدم شناخت بنیادی اندیشه تجدد وبکارگیری دستآوردهای آن در«دوران جدید» تاریخ ایران وبویژه دوره ای پس ازپیروزی مشروطیت وتوهم آشنایی و«آگاهی» نسبت به اند یشه «تجدد» ومنطق دوران جدید، که همان «آگاهی کاذب» است و از آن طریق ساختن جهانی خیالی دربرابر جهان واقعی و توضیح وتبیین هرپدیده و واقعیتی براساس آن خیال پردازی وبویژه نسبتی که با قدرت حاکم برقرار می کند، از شاخص های اساسی «روشنفکری ایران»  است که به همین اعتبار سرشتی به غایت «ایدئولوژیک» دارد.

روشنفکری ایران بویژه دهه ها پس از مشروطیت، دست به ساختن جهانی خیالی وایده آل وبی عیب ونقص زد که هم چون پرده پنداری شد، دربرابر جهان واقعی، در پس همین «پرده پندار»بود که خیال پردازی ها یی بی پایان و راضی کننده و نوازش دهنده، موجب گردید موانع جدی دربرابر یاد گیری، فهم دقیق وژرف روند تکوین وتدوین مفاهیم جدید بوجود آید. عدم فهم دقیق مفاهیم جدید ومبانی نظری اندیشه «تجدد» بویژه دهه ها پس از پیروزی مشروطیت و«تنقیح» وبکارگیری آن مفا هیم درمورد «مواد ومصالح تاریخ ایران» همان لطیفه ای است که تا کنون مورد توجه روشنفکران ایدئولوژیک یعنی همان «روشنفکری ایران»» قرارنگرفته است. این روشنفکری به جای آن که خودرا با مباحث بنیادین اندیشه جدید غرب و تحولات مفاهیم آن درگیرکند واز دستآوردهای آن بهره گیرد، یا درصدد نفی آن برآمد ویا با خیال پردازی وتوهم «آگاهی» به آن، که همان آگاهی کاذب است، چاره ای جزدرغلطیدن به ورطه ایدئولوژی ها ی دینی وغیردینی نداشت.
ظهورانقلاب اسلامی درشرایط سیطره ایدئولوژی های دینی وغیر دینی ودرخلا اندیشه «تجدد»، پی آمد های مهمی برای ایران دربرداشت، ازجمله روشنفکری ایران را دربحرانی ژرف فروبرد. روشنفکری ایران، به لحاظ نظری، نا توان ترازآن بود که برای توضیح«بحران» وخروج ازآن کاری ازپیش برد. «مشروطه ایرانی» درشرایط تسلیم کامل نظری روشنفکری ایران ودرخیال نویسنده آن با هدف جستجو، کشف وتوضیح ریشه تئوریک«بحران» تنظیم ونوشته شده است. تکرار می کنیم به گواهی متن های گزیده شده وتفسیروتوضیح آن ها، کتاب پیش ازآن که پژوهشی درباره مشروطیت ایران باشد، همان گونه که درعنوان نخستین چاپ آن آمده است درجستجوی «علت» انقلاب اسلامی وظهور«ولایت فقیه» می باشد. درواقع «مشروطه ایرانی» تحت تاثیرحادثه انقلاب اسلامی  ودر تلاش برای پاسخی به آن و توضیح بحران ژرف وپی آمدهای ناشی ازآن تنظیم ونگارش یافته است. ودرخیال تحلیل وتوضیح بنیان«بحران» وآن دگرگونی بوده است. این نوشته که خود ازجنس فرآورده های «روشنفکری» است، درریشه یابی وتوضیح «بحران»، به سبک وسیاق همیشگی «روشنفکران»، «علت» را دربیرون  هرپدیده وخود کشف  می کند وتوضیح می دهد. واین بارقرعه به نام مشروطیت می افتد و ریشه«بحران» ومسئولیت همه عیب وایرادها درانقلاب مشروطیت  کشف می گردد و “نظریه پردازی” می شود. وچه چیزی بهترازاین نوشته می تواند خیال پردازی های روشنفکری ایران را تقویت کند. ازیک طرف پرده پندار دیگری دربرا بر«روشنفکری» حداقل نیم سده اخیرقرارمی دهد وازطرف دیگربه گونه ای رضایت مندانه «وجدان» اورا نوازش می دهد. اما اسناد بی شماردوره طولانی نزدیک به یک سده فراهم آمدن مقدمات مشروطیت، وپس ازآن پیروزی مشروطیت ایران وپژوهش های معتبر وارزنده ای که درباره آن ها صورت گرفته، به وضوح نشان می دهند که برخلاف “پیش فرض” آجودانی، پدران ما در«آستانه » دوران جدید ایران وپس ازآن دردوران مشروطیت نه تنها مسیر ترسیم شده توسط نویسنده «مشروطه ایرانی» را طی نکردند، بلکه آن ها کوشیدند، با انتقال اخباروگزارش تحولات نوآئین دنیای غرب به ایران، درحد امکانات زمان خود، آن ها را به موضوع بحث وتامل ایرانیان تبدیل کنند وفکرمشروطه خواهی درادامه چنین روندی ازاروپا به ایران وارد شد. واقعیت ها ی غیرقابل انکارتاریخ معاصرایران نشان می دهند که پدران مشروطیت ایران به سهم خود موفق شدند دربیش ازیک قرن پیش ومتنا سب با امکانات محدود خود و با اتکا به «نظریه ی عمومی مشروطیت»، «مشروطه ایرانی» را توضیح دهند وبه گونه ای شگفت انگیزآن را دروجوه مهمی عملی سازند.
واما دستآوردها ی «مشروطه ایرانی» چه بود؟
اعلام تعطیلی نظام سلطنت مستقل یعنی حکومت خودکامه مطلقه و اعلام آغازبرقراری «حکومت قانون». برای نخستین باردرایران، تفکیک سه قوه و تشکیل نخستین مجلس قانون گذاری وتدوین و تصویب قانون اساسی وسایر مجموعه های قانونی انجام گرفت. این تحول مهم به معنای بنیاد گذاری نظام سیاسی-حقوقی اداری جدید وآغازتاسیس نهادها ی  جدید وضروری آن درایران، یعنی آغاز حکومت قانون درایران بود.  این تغییرات درچارچوب نظریه عمومی مشروطیت درغرب اما ازنوع ایرانی آن رخ داد. واقعیت های مشروطیت ایران ثبت درصفحه تاریخ است و یکی ازمهمترین سندهای آن مشروح «مذاکرات مجلس اول» است،وچه سخنی بهتر ازاعتراف صریح مجتهد طراز اول صدرمشروطیت، میرزا سید محمد طباطبایی، درمجلس نخست می تواند این موضوع را آشکاروتایید کند، آن مجتهد درجلسه چهارده شوال 1325 چند ماه پس ازپیروزی مشروطیت، خطاب به رئیس مجلس گفت: «ما ممالک مشروطه را خودمان ندیده بودیم، ولی آنچه شنیده بودیم وآن هایی که ممالک مشروطه را دیده وبه ما گفتند،مشروطیت موجب امنیت وآبادی مملکت است. ما هم شوق وعشقی حاصل نموده، به تمام قوا از همه چیز صرف نظرنموده، تا ترتیب مشروطیت را دراین مملکت برقرارنمودیم» (مذاکرات مجلس اول ص 503). نخستین مجلس شورای ملی ایران، با درایت تمام توضیح داد که آن مجلس قانون گذاری، وظایفش نه درحوزه شرع بلکه  درحوزه عرف است، و با نام گذاری آن مجلس به « شورای اسلامی»، موافقت نکرد وبا همین استدلال با افتتاح مجلس ملی که امری غیردینی بود، درروزنیمه شعبان مخالفت کرد، مجلس اول دربرابرآن گروه ازروحانیون مخالف مشروطه که گفتند: «قانون اساسی ما قرآن است»، چنین استدلال کرد که: قرآن «اساس دین ماست» اما “قانون اساسی اصول وحدود حکومت وحقوق مردم را معین می نماید”.
برخلاف ادعای آجودانی، «مشروطه ایرانی»، هیچگاه “اسلامی دانسته نشد” ، وتایید وپشتیبانی آن به هردلیل وبا هرتفسیر وتوضیحی از جانب گروهی ازروحانیان شیعه، نمی تواند، توضیحی بربی اعتباری ونفی مشروطیت باشد. نگاهی به یکی ازمهمترین اسناد مشروطیت ایران، یعنی «مذاکرات مجلس اول»، که اهمیت آن هیچگاه مورد توجه نویسنده «مشروطه ایرانی» قرارنگرفته است، ابعاد این حادثه شگفت انگیزومنحصربه فرد تاریخ معاصر ایران را آشکارترخواهد ساخت. انکاردستآوردهای مشروطیت تا حد نفی کامل آن با این دلیل وبرهان ساده وابتدایی که عده ای ملا وغیرملا آن را اسلامی دانستند و”برگرفته واخذ شده ازاسلام دانسته بودند ویا “«اس واساس» آن(را) مبتنی برحقایق اسلام” توضیح دادند، (مشروطه ایرانی ص 359) آن هم با قصد وغرض های متفاوت، انکارواقعیت تاریخ معاصر ایران است، وبه همین دلیل آجودانی تا آنجا پیش می رود که همه اصول وقوانین مشروطه را تماما ماخوذ ازقوا نین اسلامی می داند (هما ن جا ص 364).

اما واقعیت های تاریخ مشروطیت ایران ازجمله قانون اساسی ایران، و سایرمجموعه های قانونی و نهاد های نوآیین آن ازجمله محاکم قضایی، نظام حقوقی- اداری جدید و…به دنبال پیروزی مشروطیت وبه همت گروه هایی ازاهل نظر وتحصیل کردگان وحقوق دانانی که عمدتا دراروپا تحصیل کرده بودند ودرهمکاری با رجال سیاسی ودولتخواه، تدوین و تاسیس گردید. پژوهش گرمهم مشروطیت فریدون آدمیت درباره “ترکیب مجلس(اول) ازنظرمدارج علمی” می نویسد: “درهیات مجلسیان گروه بیست وچند نفری ازتربیت یافتگان جدیدرا می شناسیم که اغلبشان فارغ التحصیل مدارس اروپایی بودند. وبرخی ازآنان دانش تخصصی داشتند”(ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران جلد اول ص368). آدمیت درادامه مطلب نام تک تک آن افراد را می آورد، اما نکته قابل توجه آن که، اکثرآن افراد صاحب نوشته یا رساله یا ترجمه ایی درموضوعات «حقوق اساسی و مشروطیت»، «حقوق بین الملل عمومی»، «علم حقوق اداره»، «آداب مشروطیت»، «راه نجات» و…بودند. میرزا محمد علی خان دانش علی که درزمره همین درس خواندگان جدید بود، درمقدمه کتاب «علم حقوق اداره» که ازفرانسه ترجمه کرده بود، می نویسد: «نداشتن اصطلاحات موجب بسی صعوبت درترجمه این قبیل کتب علمی است، وما را مجبورمی دارد ازدانشمندان آگاه امروزه خود تمنا وتقاضا کنیم مجلس مخصوصی برای وضع لغات لازمه جدیده تشکیل دهند که هرکه خواسته باشد برای رفع اشکالات به آن مجلس رجوع نموده، حل مشکل را بفرمایند. ونتیجه مجلس خود را با شرح لغات موضوعه به توسط جراید برای اطلاع عموم مردم انتشاردهند».
خلاصه کردن نزدیک به یک سده مقدمات مشروطیت، پیروزی ودستآوردهای آن درعیب وایرادها ی تعداد اندکی از«روشنفکران» ی همچون ملکم خان وآقاخان کرمانی که کارآن ها درمواردی ساختن جهانی خیالی دربرابرجهان واقعی ویا “جعل” سند وسخن بود، ویا خلاصه وتعریف کردن «مشروطه ایرانی» براساس سخنان عده ای ازاهل شریعت با این دلیل که”درتطبیق شرعی مشروطیت با موازین فقه شیعی واسلامی” سخن می گفتند و یا ازاساس آن را اسلامی می دانستند ویا درعبارتی گنگ وپرابهام چون “غرابت وبیگانگی” مفاهیم جدید که “به تقلیل دادن” آن مفاهیم انجامید، نه تنها “اصل تناقض «تجدد ایرانی» را توضیح نمی دهد بلکه نویسنده مشروطه ایرانی را به ضد ونقیض گویی های بی شماری می کشاند که ما درادامه به برخی ازآنها با استناد به کتاب «مشروطه ایرانی» اشاره خواهیم کرد.
همان گونه که درآغاز اشاره کردیم، تحول مفاهیم حوزه اندیشه سیاسی جدید بحثی است پرمناقشه وپیچیده. وجه مهمی ازاین بحث می کوشد “نسبت میان قدما ومتاخرین” یعنی چگونگی تحول مفاهیم قدیم به مفاهیم جدید را توضیح دهد. تبیین چگونگی این تغییرمفاهیم قدیم به مفاهیم جدید، به معنای دیگر توضیح چگونگی گذاراز اندیشه سیاسی قدیم به جدید است، به بیان دیگرچگونگی گذارازاندیشه سنتی به “اندیشه تجدد” درتاریخ است. بحث مهم وپیچیده تحول مفاهیم ازقدیم به جدید خود با بحث های دیگری ازجمله «شرایط امکان» آن، “معرفت شناختی” قدیم وجدید، “دریافت فلسفی اززمان” وحرکت درونی یا دگرگونی مضامین مفاهیم  وتوضیح “دوران” ازمجرای “گسل هایی (که) درمضمون مفاهیم ایجاد می گردد، وفهم منطق دوران جدید همراه می شود. این بحث عمدتا در قالب دونظریه متفاوت، یعنی نظریه” تداوم” ونظریه “گسست” دنبال می شود. کارل اشمیت آلمانی، نظریه پرداز”تداوم” است ودرکتاب «الهیات سیاسی» به تفصیل ازآن دفاع کرده وهانس بلومنبرگ از”گسست میان اندیشه فلسفی – علمی ومعرفت شناسی قدیم وجدید” سخن می گوید “ودررساله ای با عنوان «مشروعیت دوران جدید» به نقادی دیدگاه های اشمیت” می پردازد. لئو اشتراوس «حقوق جدید» را درچارچوب همین بحث توضیح داده است.  تا آنجا که ما می دانیم این بحث وبحث هایی ازاین سنخ برای نخستین باردرایران درنوشته های سید جواد طباطبایی مطرح شده وقصد ما توضیح آن مطالب مهم واساسی نیست بلکه غرض ازطرح نکات فوق، معرفی حوزه بحث و اشاره ای به ابعاد پیچیده آن است. روشنفکری ایرانی، دربهترین حالت با اتکا به «عقل طبیعی وشعورفطری» وعمدتا بدون آشنایی به مقدمات ضروری حوزه بحث ها ی نظری عمدتا به گونه ای«شهودی» و با ابداع جملات وعباراتی که درقا لب انشا نویسی های ادبی تزیین یافته وارد این گونه مباحث می گردد. گویی هنوز این نکته روشن وپذ یرفته نشده است که زمان ورود به حوزه مباحثی چون اندیشه وتاریخ به صرف تتبعات ادبی به سرآمده است وتوسل به آن درغلطیدن به وجهی از پرتگاه ایدئولوژی یعنی ورود به دنیای خیالی «آگاهی کاذب» است. همان گونه که اشاره کردیم بحث تاریخ اندیشه سیاسی وتحولات مفاهیم سیاسی تا آنجا که ما می دانیم درایران آنچنان تازگی دارد که به نظرمی آید طرح بحث وایضاح  موضوع آن با دشواری به پیش میرود. آجودانی تصورکرده است با چند خط به ظاهرنظری وبکارگیری گنگ وپرابهام لفظ «مفهوم» آن را توضیح داده وبا این تصور آن را مبنای نوشتن کتاب خود قرار داده است. این موضوعات پیچیده بدون مقدمات لازمه ودرقالب وترکیب چند جمله که سرشاراز بار ادبی است نه تنها قادر به طرح موضوع وبحث مفهومی درباره آن نیست، بلکه این توهم را ایجاد می کند که مشکل ” تقلیل دادن” آن مفاهیم جدید کشف وتبیین گشته است. اکنون به چند نمونه ازمطالب ضد ونقیض کتاب «مشروطه ایرانی» می پردازیم، که درنوع خود بیشمارو پرداختن به همه آن ها نیازمند فرصتی دیگر.
آجودانی در باره «امرقضا» درپیش ازمشروطیت می نویسد: “ازلحاظ اجتماعی تا ایجاد دادگستری ومحاکم عدلیه درایران،(تا مشروطیت) «امرمرافعه» مردم و«قضاوت» دردست روحانیون بود. عملا دربسیاری جاها بین «حکومت شرع» و«حکومت عرف» برسرمرافعات مردم وقضاوتهایی که صورت می گرفت، اختلاف ایجاد می شد” (مشروطه ایرانی ص88). آجودانی درتوضیح «امر قضا» تا پیش از پیروزی مشروطیت به مناسبت بحث خود به دفعات اشاره می کند و به طرح نمونه ها یی ازبی قانونی وهرج ومرج قضایی درمحاکم شرع ومحاکم عرف می پردازد وازجمله  به نقل ازفریدون آدمیت واحتشام السلطنه به “ماجرای درگیری سید عبدالله بهبهانی با احتشام السلطنه درمجلس اول” اشاره می کند، موضوع دخالت بهبهانی بود دریک دعوای حقوقی درزنجان وکشیده شدن آن موضوع به مجلس، احتشام السلطنه رئیس مجلس براساس قانون دستورالعمل حکام مصوب سوم شعبان 1325 پاسخ می دهد: « آقای بهبهانی ابدا حق مداخله  دروظایف قوه قضاییه ودخالت ودستوردادن به قوه اجرائیه ندارند». مجتهد به مقابله جویی  بر می خیزد، وخواستاراستعفای احتشام السلطنه می شود، رئیس مجلس ” موضوع را به جلسه علنی مجلس کشاند وسید را به مداخله درامورحکومت وپایمال کردن حقوق مردم متهم کرد”. وعجیب آن که آجودانی پس ازنقل ماجرا ازقول آدمیت واحتشام السلطنه درمقام ارزیابی ما جرا می نویسد: “درگیری بهبهانی واحتشام السلطنه، دورهبربرجسته مجلس به نفع مجلس نبود. موافقان ومخالفان صف بندی کردند واغتشاش تازه ای ایجاد شد، واین ماجرا درست درزمانی اتفاق می افتاد که مجلس ازهرسوتحت فشاربود وبنیان مشروطیت (!) درخطر” ( مشروطه ایرانی ص 89 و90). البته برای ما روشن نیست که آجودانی ازبه خطرافتادن کدام مشروطیت سخن می گوید، لزوما منظوراو”مشروطه اسلامی بوده یا اسلامی شده” ای نیست که همچون “کلاه گشادی” برسرایران وایرانی رفت. آجودانی دربحث “نقش استبداد” درتاریخ ایران به نقل ازاحتشام السلطنه می نویسد: “شاه حق وقدرت داشت که براساس میل شخصی اش، فرمان ضبط ومصادره اموال هرکسی را که بخواهد صادرکند. مردمی که صبح صاحب همه چیزبودند، ممکن بود شب هنگام بی آنکه بلایی ازآسمان نازل شود،«دارایی وثروت» و«آبرو وحیثیت» خود را ازدست بدهند. هیچ کس درواقع صاحب هیچ چیزنبود وهیچ گونه تامین وضمانتی برای حفظ ثروت وحیثیت وحتی نوامیس مردم وجود نداشت» ( مشروطه ایرانی ص 146). آجودانی برای توضیح مضمون «استبداد» سیاسی پیش ازپیروزی مشروطیت سخن رئیس مجلس اول را نقل می کند، وبه جای آن که توضیح دهد که یکی ازهدف ها ی مشروطیت، تغییر همین مناسبات سیاسی حقوقی کهن و کنترل ومحدود کردن همان قدرت نامحدود شاه بوده است، به قصد فراهم آوردن وجهی تاریخی برای پیش فرض خود، به نتیجه گیری و کشف شگفت انگیزی می رسد وآن این که علت خود کامگی سلاطین ایران  را در”تلقی خاص شیعه ازحکومت” توضیح می دهد ونه برمبنای مناسبات حقوقی «دوران» کهن تاریخ ایران که درصورت مناسبات «شبان-رمه» تجلی می یافت. آجودانی می نویسد: این تلقی “درشیوه استبداد حکومت های مستبد ایرانی “نقش اساسی داشته است”. اما نکته جالب ترآن که درچند سطرپایین تر، آجودانی که مشروطه ایرانی را”اسلامی شده ویا اسلامی بوده” می داند، می نویسد: “شاید درخشان ترین وجه این انقلاب (مشروطه) همین باشد که نقش مهمی درپیشرفت حکومت عرفی وقانونی کردن «عرف» بازی کرده است و ازاین طریق به طورمستمربرتناقض های میان دو قدرت «شرع» و«عرف» پرتو افکنده است” (مشروطه ایرانی ص 146 و 147).
آجودانی به کرات ودرحجم زیاد باارائه نقل قول هایی ازروحانیان واهل شریعت، به تفسیرها ی شرعی آنان درباره مشروطیت ویا لفظ مشروطیت اشاره می کند وگویی دفاع بخشی از روحانیون واهل شریعت برمبنای تفسیردینی و یا فهم خود ازمشروطیت، ویا یکسان دانستن «مشروعه» و«مشروطه» ازجانب برخی  دیگراز اهل شریعت با هر توضیح وانگیزه ا ی، می تواند دلیلی باشد بربی اعتباری ونفی آن حادثه مهم تاریخ معاصرایران، تا آن جا که حکم صادرشود، مشروطه “ذبح شرعی” گردید. آجودانی ازباب نتیجه گیری می نویسد: “بدین ترتیب وقتی مشروطه دراساس، امری اسلامی دانسته شد وهمه اصول وقوانین آن تماما ماخوذ ازقوانین اسلامی تلقی گردید، نا گزیرسخن درچند وچون وکم وکیف این پدیده اسلامی شده یا اسلامی بوده، فقط درصلاحیت مجتهدین وعلمای شرع است که شریعت اسلامی را مثل کف دستشان، خوب می شناسند. یعنی به روشنفکرعرف گرا، دیگراین فضولی نمی رسد که درباره «مشروطه ایرانی» یا اسلامی اظهارنظرکند. ودرست همین جا بود که روشنفکران عرف گرا ونمایندگان آنها دریافتند که چه کلاه گشادی به سرشان رفت. وچه دسته گلی به آب دادند. پس شروع به نق نق کردن وبه اصطلاح امروزی تر وخود مانی تر«دبه» درآوردن کردند” (مشروطه ایرانی ص 364 و 365).
عدم انسجام مطالب وسخنان ضد ونقیض «مشروطه ایرانی» نه تنها به شناخت و اطلاع خواننده از تاریخ مشروطه ایران نمی افزاید بلکه خواننده کم اطلاع ازمشروطیت را دچارگیجی وسردرگمی می کند. به مناسبت بحث تروررئیس الوزرا ی حکومت قانون که با تایید آرای نمایندگان نخستین مجلس شورای ملی بر سرکارآمد، بخش هایی از ارزیابی آجودانی را دراینجا می آوریم، اوبه درستی آن قتل وتروربهبهانی مجتهد را “لکه ننگ درکارنامه جریان های سیاسی تندرویعنی روشنفکران یا شبه روشنفکران عرف گرای چپ ایران” ارزیابی می کند. ودرادامه می نویسد: “امین السلطان درروزگاری که ترور شد، همان گونه که تحقیق ارزنده آدمیت نشان می دهد، درخدمت مشروطه ومجلس بود. قتل بهبهانی هم با آنهمه زحماتی که درراه مشروطیت کشیده بود، البته کارنادرست ناروا وخطای فاحش سیاسی بود” (مشروطه ایرانی ص 117). نویسنده «مشروطه ایرانی» که درسراسرکتاب خود هرگاه فرصت یافته است درباره خدمات منحصر به فرد سید حسن تقی زاده  درمشروطیت سخن گفته است آن هم با استناد به سخنان خود تقی زاده که پنجاه سال پس از حوادث  دوران مشروطیت گفته است، گویی به قصد پاک کردن آن “لکه ننگ” که درکارنامه تقی زاده بود وآدمیت درآخرین نوشته خود «مجلس اول وبحران آزادی» به اصرارو به تفصیل درباره آن نوشته است، راهی برای تسویه حساب با آن کتاب بازمی کند.  کتابی که اگربا دقت توسط آجودانی خوانده شده بود، می توانست به مانعی دربرابرچاپ ونشر«مشروطه ایرانی» تبدیل گردد. آجودانی درادامه می نویسد: “اما سرنوشت روشنفکری ایران را ازخلال این اشتباهات فاحش (قتل) یا دیگراشتباهات سیاسی بررسیدن” خطای فاحش دیگری است، چراکه ازقضا این جریان ازروشنفکران ایران (سید حسن تقی زاده) که مرتکب این اشتباهات شدند”بزرگترین مدافع عرف دربرابرشرع” بودند. آجودانی گویی “مقاله سیاسی” می نویسد ومطلب خود را این گونه ادامه می دهد: “«تقیه» های سیاسی وپنهان کاری های ریزودرشت تقی زاده ها، حاصل همان نوع سانسوروسرکوب واختناق وحشتبار سیاسی ومذهبی است که هم اکنون گریبانگیرکارتحقیق محققی برجسته چون فریدون آدمیت است”. منظور او آنست که آدمیت درآن کتاب علیه شیخ فضل الله نوری سکوت کرده است. وآدمیت قصد داشته “اقدامات او(شیخ فضل الله) علیه مجلس اول وهمدستی های اوبا محمد علیشاه علیه مشروطه خواهان وآزادی خواهان” را “پوشیده” نگه دارد!!. درابتدا باید گفت که روشن نیست آجودانی ازکدام مجلس ومشروطه سخن می گوید، که مورد تعرض شیخ فضل الله قرارگرفته است، اگرغرض، آن مشروطه “اسلامی شده ویا اسلامی بوده” است که دلیلی برمخالفت ودشمنی با آن نمی توانست وجود داشته باشد واما درباره “پوشیده” نگه داشتن مواضع شیخ فضل الله ازجانب آدمیت باید یاد آورشویم که آدمیت درجلد اول ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، دربخش «حقوق اساسی: برخورد مشروطیت با مطلقیت وشریعت» درصفحات 414 و 429 تا 431 درباره شیخ فضل الله اظهارنظرکرده است. درضمن سخن گفتن درباره شیخ فضل الله ازآن جنبه که مورد توجه آجودانی است، یعنی “رسوا” کردن اوبه گونه ای جنجالی، بیش ازهرنکته ومطلب وحادثه ای توسط «چیز نویسان» مشروطیت ایران طی بیش ازیک قرن نوشته شده که ثمری جزنوازش تخیلات “روشنفکری ایران” را نداشته است.
بازهم تکرارمی کنیم با پیروزی مشروطیت درایران، برای نخستین بارانتخابات برگذارگردید ودرپی آن مجلس شورای ملی تشکیل شد ودرپی تدوین وتصویب قانون اساسی، و مجموعه های قانونی دیگر، نظام قضایی جدید ایران که “یکی ازارکان مشروطگی” بود، وبه عنوان یکی ازمهمترین وماندگارترین دستآوردها ی آن پس از طی مراحلی دشواروپیچیده پایه گذاری وگسترش یافت ودرایران برای نخستین باراگرچه همراه با نواقصی سه قوه مجریه، مقننه وقضایی تولد یافت. نظام قضایی نوبنیاد درابتدا به صورت «طرح قانون عدلیه واصول محاکمات» دریک مجموعه قانونی”تقریبا هزار ماده ای” و برپایه قانون اساسی طرح ریزی گردید. قانون اساسی تصریح کرده بود «دیوان عدالت عظمی ومحاکم عدلیه مرجع رسمی تظلمات عمومی هستند»، وقضاوت درامورشرعیه به مجتهدین واگذار گردیده بود. با تاسیس مجلس شورای ملی همراه با قانون نویسی ها ی جدید، تاسیس نخستین نهادهای جدید حکومت قانون نیزآغازگردید وقید گردید که درنظام قضایی نوبنیاد ایران «غیرازمحاکم عدلیه محکمه دیگری نباید باشد ومجتهدان جامع الشرایط قضا» درهمان محاکم، مصدر امر قضاوت خواهند بود”.  با تاسیس قوه مجریه ودستگاه اداری جدید، دستگاه نظام سلطنت مطلقه  برچیده واگرچه با دشواری فراوان اما به شاه «حالی» کردند که «پادشاه مملکت مشروطه دستخط نمی فرمایند بلکه امضا می فرمایند». این تحولات شگفت انگیزآن هم درزمانی کوتاه ودرآغازراه چه معنایی جزآن داشت که نزدیک به دو دهه پیش ازآ ن رجل دولت خواه ایران میرزا یوسف خان مستشارالدوله، به قیمت جان، در نامه ای به مظفرالدین میرزا ی ولیعهد، زمانی که او هنوزدرتبریزبود، نوشت: «با این ترقیات فوق العاده اروپائیان، چندی نخواهد گذشت که موقع حال ایران مقتضی آن خواهد شد که لابد ولاعلاج دولت ایران درعداد دول کنستیتوتسیون برمی آ ید». واین رجل سیاسی اهل نظرهمان نویسنده رساله معروف «یک کلمه» است که آجودانی نقش ودرک اورا ازمشروطیت درحد فهم دینی ازعبارت «امرهم شوری بینهم»، “تقلیل” داده است . همان گونه که پیش از این اشاره کردیم، به گفته پژوهش گران مهم  دوره قاجارمیرزا یوسف خان مستشارالدوله نخستین اهل نظرایرانی بود که حدود چهار دهه پیش از پیروزی مشروطیت درایران، توجه اش به اولین اعلامیه حقوق بشر فرانسه جلب شد.

قسمت اول:

[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2014/02/2014-02-01_a.mp3]

قسمت دوم:

[audio:http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2014/02/2014-02-01_b.mp3]