تجدد ستیزی جلال آل احمد از منظر”غرب زدگی” و “درخدمت وخیانت روشنفکران – 1

جلال آل احمد از جمله نویسندگان معاصر ایران است که نقش مهمی درمیان اهل ایدئولوژی ازنوع دینی وغیردینی آن ایفا کرده است.وجه مشترک تمامی این نویسندگان درچند دهه گذشته، تجدد ستیزی آنان بوده است.

آن هم به بهانه طرح موضوعاتی هم چون «غرب زدگی»، «خیانت روشنفکران»، «آسیا دربرابرغرب»، «آن چه خود داشت…»، «غربت غرب»، “استعمارزدگی”، “امپریالیسم”، «ماشین زدگی»، «فراماسون زدگی» و… آنان همچنین با دستچین کردن بسیاری از ظواهر به غایت سطحی و مبتذل غرب، کوشیدند آن ها را به جای اندیشه وفرآورده های مهم علم دوران جدید معرفی کنند وازاین طریق توهمات خود را درقالب “نظریه” های «جامعه شناسانه» برای خوانندگان بی خبرازتاریخ اندیشه واندیشه سیاسی جدید، عرضه نمایند. امروزبرای هرخواننده ای که اندک آشنایی مقدماتی با اندیشه،فرهنگ وتمدن غرب داشته باشد، نوشته های آنان سخت سست وبی بنیاد به نظرمی آید و خواندنشان حتی آزاردهنده. آل احمد به شهادت نوشته هایش اساسا با غرب واندیشه جدید غرب هیچگونه آشنایی نداشته است. وواقعیت این است که او حتی آن معنا واصطلاح «غربزدگی» را هم، همان گونه که درپایین به نقل ازخوداومی آوریم، دست چندم از«غربی »ها تقلید کرده است وحتی زمینه وپیوند تاریخی آن بحث را نتوانسته ونمی توانسته دریابد . اما این هم واقعیتی است که اوودیگرهم فکران متنوع او موفق گشتند برزمینه عدم حضورجدی اندیشه وغلبه هیا هویِ ایدئولوژی های دینی وغیردینی درایران راه آشنایی چند نسل از ایرانیان را با تاریخ اندیشه دوران جدید که طی چند قرن درغرب تدوین گشته بود با بهانه غرب ستیزی مسدود نمایند.
جلال آل احمد درسراسر کتاب «غرب زدگی» و«درخدمت وخیانت روشنفکران» یک هدف دنبال می کند وآن هم تجدد ستیزی است. ایدئولوژی تجدد ستیز آل احمد، همانند دیگر«ایدئولوژی» ها، برمبنای «توهم وپنداربافی» است که برباطن واساس واقعیت ها پرده می کشد. خیال بافی های او«ناظربرپیکارسیاسی» است وضرورتا نسبتی با شناخت وتوضیح علمی واقعیت ها وحتی حوزه قدرت ندارد، جلال آل احمد کوشید با تمام توان وحتی با جعل سند، سنت را تبدیل ” به ابزاری برای کسب قدرت” نماید. هدف اوحل کردن دین وقدرت درهم بود. اوهمراه با سایر هم فکران خود در تدوین وگسترش این ایدئولوژی نقشی مهم ایفا کرده است، والبته برای رسیدن به این هدف خودازشعارمبارزه با «استعمارغربی» ومقابله با سیطره غرب سود برده است. آل احمد درواقع با عرضه پرهیاهوی ایدئولوژیِ درهم کردن دین ودولت زیرپرچم «غرب زدگی» راه هرگونه آشنایی بنیادین با اندیشه وتمدن غربی را مسدود کرد و زیرلوای مضرات «ماشین» و«ماشینیسم» به مقابله با تجدد،پیشرفت وترقی برخاست. شاید عمده ترین عامل روی آوردن “جامعه روشنفکری” ایران به نوشته های آل احمد ودیگر اربابان ایدئولوژی های جامعه شناسانه، جای به شدت خالیِ آشناییِ با اندیشه وتمدن غرب درایران بود.
برهمین اساس است که آثاراربابان «ایدئولوژی های جامعه شناسانه» سهمی عمده ودیرپای والبته ویرانگر درتحولات فکری، سیاسی واجتماعی ایران داشته اند.
«بسیاری از اربابان ایدئولوژی های جامعه شناسانه» کوشیدند “با بازسازی اندیشه سنتی وبازگشت به آن به عنوان واکنشی رهایی بخش در برابرکژراهه وبیراهه تجدد”، آن را به صورت نسخه هایی هرچند به ظاهرمتفاوت اما بیگانه با مبانی اندیشه ودوران جدید، برای درمان «بیماری» ایران عرضه نمایند. نوشته های جلال آل احمد، احسان نراقی، علی شریعتی وبسیاری ازنویسندگان چند دهه گذشته ایران ازنمونه های برجسته این توهم زایی ژرف بوده اند. که حتی پس ازگذشت حدود چهار دهه ازوقوع انقلاب اسلامی، افکار تجدد ستیزآنان هنوز هم یکی ازموانع مهم آشنایی اساسی با بنیان های «بحران» معاصر ایران می باشد. این که نوشته های جلال آل احمد، علی شریعتی وسایراربابان «ایدئولوژی های جامعه شناسانه» علی رغم “پریشان وسست مایه” بودن آن ها چگونه درجامعه ایران وبویژه “جامعه روشنفکری” مورد اقبال قرارگرفت وسپس راه آشنایی ایرانیان را با اندیشه تجدد حداقل بیش از پنج دهه مسدود کرد وهم اکنون حتی درشکل های جدید تری جان سختی می کند، لطیفه ای است که شاید امروز با مراجعه مجدد به نوشته های آن ها بهتربتوان وجوهی ازمعنای پوشیده آن را فهمید.

بخش هایی که درپایین دردو قسمت به قصد روشن ترشدن نکات فوق خواهیم آورد ازنوشته های «غرب زدگی»، چاپ اول انتشارات رواق 1341 ودوجلد «درخدمت وخیانت روشنفکران» انتشارات خوارزمی نوشته جلال آل احمد است.

آل احمد در”پیش درآمد” کتاب غرب زدگی می نویسد: “طرح نخستین آنچه در این دفتر خواهید دید گزارشی بود که به «شورای هدف فرهنگ ایران» داده شد. …مجموعه گزارش های اعضای آن شورا دربهمن 1340 ازطرف وزارت فرهنگ منتشر شد. اما جای این گزارش البته درآن صفحات نبود که نه لیاقتش را داشت ونه امکانش را. هنوزموقع آن نرسیده است که یکی ازدوایر وزارت فرهنگ بتواند چنین گزارشی را رسما منتشرکند. گرچه موقع آن رسیده بود که اعضای محترم آن شورا تحمل شنیدنش را بیاورند.” (ص 15)
همان گونه که خود آل احمد می گوید اومتصدی وفراهم آورنده کتابی درباب غرب زدگی بوده و«شورای هدف فرهنگ ایران» وابسته به وزارت فرهنگ دولت وقت، متولی و مسئول امور مربوط به برگزاری “جلسات متعدد” شورای مشورتی “غرب زدگی” آل احمد بوده است. اگرچه وزارت فرهنگ رسما دست به انتشار آن نمی زند، اما چند ماه بعد آن کتاب به طور مستقل منتشر می شود. آل احمد درصفحه بعد می نویسد: “اما متن «غرب زدگی» را من درمهر1341 درهزارنسخه منتشرکردم. به استقلال.”. هم او درادامه می افزاید: “همین جا بیاورم که من این تعبیر”غرب زدگی” را ازافادات شفاهی سروردیگرم حضرت احمد فردید گرفته ام که یکی ازشرکت کنندگان درآن «شورای هدف فرهنگ» بود. واگر درآن مجالس داد وستدی شد، یکی میان من واو بود.”. به اعتراف صریح آل احمد، اصطلاح وترکیب «غرب زدگی»، وآثار ویرانگرآن که چند دهه است دراشکال گوناگون، ذهن وروح ایرانی را درنوردیده است، ساخته وپرداخته سید احمد فردید بوده است که ازآن پس برزبان آل احمد جاری می شود. او در”پیش درآمد” کتاب اشاره ای هم به چاپ دوم کتاب دراواخر سال 42 در”نسخ فراوان” می کند که توقیف می شود وسپس باردیگرآن را درسال 43 به فرنگ می فرستد “به قصد این که به دست جوانان دانشجوی مقیم آن دیارچاپ ومنتشربشود”.

.
او می نویسد: “حرف اصلی این دفتردراین است که ما نتوانسته ایم شخصیت «فرهنگی – تاریخی» خودمان را درقبال ماشین وهجوم جبری اش حفظ کنیم. بلکه مضمحل شده ایم. حرف دراین است که ما نتوانسته ایم موقیعت سنجیده وحساب شده ای درقبال این هیولای قرون جدید بگیریم.” ودرهمان صفحه می افزاید: “اگرآنکه ماشین را می سازد، اکنون خود فریادش بلند است وخفقان را حس می کند، ما حتی ازاینکه درزِیِ خادم ماشین درآمده ایم، ناله نمی کنیم هیچ، پزهم می دهیم.” بعد اضافه می کند: “وازاین همه که برشمردم یک بدیهی به دست می آید. این که ما تا وقتی تنها مصرف کننده ایم – تا وقتی ماشین را نساخته ایم – غرب زده ایم. وخوشمزه اینجاست که تازه وقتی ماشین را ساختیم، ماشین زده خواهیم شد ! درست همچون غرب که فریادش ازخود سری «تکنولوژی» وماشین به هوا است” آل احمد در جای دیگرمی نویسد: ” این غرب زدگی دوسردارد. یکی غرب. ودیگرما که غرب زده ایم. ما یعنی گوشه ای ازشرق”. و “غرب زدگی می گویم همچون وبا زدگی”. (ص21 و 28).
اودرجای دیگر درباره ماشین زدگی می نویسد: “با این همه آمدیم وهمین فردا صبح ما نیزشدیم همچوسوئیس یا سوئد یا فرانسه یا آمریکا – فرض محال که محال نیست – ببینیم آن وقت چگونه ایم؟ آیا تازه دچار مشکلاتی نخواهیم شد که درغرب مدتها است به آن رسیده اند؟ وبا این مشکلات مجدد چه خواهیم کرد؟ او درنکوهش ماشین آسمان وریسمان را به هم می بافد و می گوید:”محصولات دست اول”، “مصنوعات غربی” و”محصولات دست دوم، “بصف کشیده شدن مردم پای ماشین” است. وسپس این گونه نتیجه گیری می کند: “متحدالشکل بودن درقبال ماشین وبصف کشیده شدن درکارخانه…عادت ثانوی می شود برای همه آدمهایی که با ماشین سروکاردارند. حضوردرحزب ودراتحادیه که لباس وادا وسلام وفکرواحد می خواهد نیز عادت ثالثی است تابع همان ماشین. پس متحدالشکل بودن درکارخانه منجر به متحدالشکل شدن درحزب واتحادیه می شود واین نیزمنجر می شود به متحدالشکل بودن درسربازخانه. یعنی پای ماشین جنگ! چه فرق می کند؟ ماشین ماشین است”. (ص 197- 198 – 201 ) ودرادامه بحث این بارترمزبریده بی آن که ازخود بپرسد آیا قبل از«ماشین» درمیان انسان ها جنگی نبوده است؟ با جسارت می نویسد: “صریح تربگویم جنگ طلبی،اصلا آداب ورسوم خود را ازماشین اخذ می کند. ازماشین که خود محصول «پراگماتیسم» و«سیانتیسم» و«پوزیتیویسم» وایسم های دیگرازاین دست است”.
“علاوه براین ها توجه کنیم به این نکته که احزاب دریک اجتماع دموکرات غربی منبرهایی هستند برای ارضای عواطف مالیخولیایی آدمهای نا متعادل وبیمارگونه که به صف کشیده شدن روزانه پای ماشین …فرصت هرنوع تظاهراراده فردی را ازآنان گرفته است”. (ص 202– 203) اودرهرصفحه کمی پرده را بالاترمی برد وپیش ازآن که «نوبت قلم درکشیدن» فرا رسد و پرچم «طاعون غرب زدگی» را « بربام سرای این مملکت» برافرازد، می نویسد: “…ماشین دارد، آدم نوع تازه ای می سازد. درفرمانبرداری هم دوش چهارپایان، یعنی ازآدمیت سلب حیثیت می کند”. (ص 212)
آل احمد درکتاب به تعبیرخود “درهم” ش به دفعات به «تحلیل» ودرواقع پریشان گویی درباره حوادث تاریخ ایران وجهان می پردازد، و می نویسد: “می بینید که من تاریخ نویسی نمی کنم، استنباط می کنم. وخیلی هم به سرعت. دلایل ووقایع را خود شما درتاریخ ها بجویید”. اوکه به گفته فریدون آدمیت کتاب «غرب زدگی» اش، «انبان پرازکاهی را می ماند که چند دانه گندم درآن می توان یافت»، یکی از «استنباط» هایش را درباره «انقلاب اکتبر» روسیه این گونه می نویسد:” به گمان من اگرروس ها را نیز دستی به دریاهای گرم می بود وعاقبت می توانستند روزی خواب پطرکبیررا تعبیرکنند واگرمی توانستند به قیمت غارت مستعمرات جنوبی وجنوب شرقی سرزمین فعلی خود، مزد وبیمه وتقاعد کارگران پطرزبورگ وبادکوبه را تا حدود دستمزد کارگران منچسترولیون بالا ببرند واگرمجبورنبودند تا چشم کارمی کند به سیبری وبرف ویخبندانش بسازند یا به ترکستان وریگ روانش، در1917 چنان انقلابی پیش پای بشریت نبود”. (ص 50)
آل احمد دربخش «نخستین ریشه های بیماری» کتاب غرب زدگی می نویسد: ” درست است که ازشمشیراسلام فراوان سخن ها شنیده ایم ولی آیا گمان نمی کنید که این شمشیراگرهم کاری بود بیشتردرغرب بود؟ ودرمقابل عالم مسیحیت؟ به هرصورت من گمان می کنم که این شهرت (شهرت شمشیر) بیشتربه علت مقابله ای بود که جهاد اسلامی با شهید نمایی مسیحیت صدراول می کرد. وگرنه همین مسیحیت به محض اینکه مستقرشد می دانیم که چه ها نکرد.” ودرادامه مطلب می افزاید: “به هرجهت سلام اسلامی صلح جویانه ترین شعاری است که دینی درعالم داشته…” وبلافاصله درجمله ای متعارض می گوید:” اهل مداین تیسفون نان وخرما به دست درکوچه ها به پیشوازاعرابی ایستاده بودند که به غارت کاخ شاهی وفرش «بهارستان» می رفتند. (ص 47 و48 )، آل احمد فراموش می کند که درصفحه قبل هم نوشته بود: “واما اسلام وقتی به آبادیهای میان دجله وفرات رسید اسلام شد، وپیش ازآن بدویت وجاهلیت اعراب بود”. او به قصد کامل کردن استدلال خود این چنین ادامه می دهد که “سلمان فارسی سالها پیش ازآنکه یزدگرد به مروبگریزد، از«جی» اصفهان به مدینه گریخته بود وبه دستگاه اسلام پناه برده” بود. اگرچه آل احمد به طورعمده سخت سطحی و غیرمستند سخن می گوید اما اشاره به این نکته شاید بد نباشد که بنا بر گزارشات تاریخی و «روایات دینی»، سلمان فارسی که «روزبه» نام داشت وزندگی پرماجرایی ازسرگذرانده بود، پیش ازآن که به یثرب یا مدینه برسد درجریان حمله به کاروانی تجاری که با آن همراه بوده است به عنوان اسیر وبرده به مدینه برده می شودودرمدینه است که پیامبر سلام «روزبه» را از خواجه اش خریداری و«آزاد» ونام «سلمان فارسی» را براومی نهد.
آل احمد درجستجوی پاسخ به پرسش های بی اساس وبی سر وته خود درصفحه 49 غرب زدگی می نویسد: “شاید توجه ما به غرب ازاین ناشی می شده است که دراین پهندشت خشک، ما همیشه چشم به راه ابرهای مدیترانه ای داشته ایم.” ودرصفحه 53 با اشاره به این نکته که ما اکنون سه قرن است که «احساس درماندگی» می کنیم، آن درماندگی را درحد «فراموشی» کشف می کند و می گوید: “اکنون دیگراحساس رقابت درما فراموش شده است واحساس درماندگی برجایش نشسته. واحساس عبودیت”. و “ازآن زمان که روحانیت ما فراموش کرد درتن حکام وقت، عمله ظلم وجورفرورفته اند، ازآن وقت که «میرداماد» و«مجلسی» دست کم به سکوت رضایت آمیزخود بعنوان دست مریزادی به تبلیغ تشیع، به خدمت دربارصفوی درآمدند که جعل حدیث کنند؛ ازآن زمان است که ما سواران برمرکب کلیت اسلام بدل شدیم به حافظان قبور. به ریزه خواران خوان مظلومیت شهدا. ما درست ازآن روزکه امکان شهادت را رها کردیم وتنها به بزرگداشت شهیدان قناعت ورزیدیم، دربان گورستانها ازآب درآمدیم. من این قضیه را «درنون والقلم» نشان داده ام”.
آل احمد که ظهورتیموروفتوحات اورا نقشه وتوطئه “واعظی” اهل قسطنطنیه و”طبیبی یهودی” می داند، می نویسد: “اگریکی ازعلتهای اصلی هجوم مغولان به دنیای اسلام زمینه سازیهای قبلی مسیحیت دربیابانهای دورغورنبود، دست کم دریورش تیموربه اینسوی عالم به جا پاهای فراوان برمی خوریم ازتحریک اروپای درمانده درجنگهای صلیبی ومحتاج به نعمات بازارهای شرق… اگرهنوزشکی دارید متوجه باشید که نه ازآتش ویرانی مغول ونه ازکشتارتیمورهرگزجرقه ای به دامن عالم مسیحیت نرسید. وروسیه هم که اندکی تادیب شد، به کیفراین گناه بود که «ارتدکس» بود وسربه آستان پاپ اعظم روم نمی سود”.
آل احمد توطئه غرب ومسیحیت را به جنگ میان ایران وعثمانی وجنگ چالدران می کشاند وچنین می نویسد: “می خواهم ببینم که آیا مورخان ریش وسبیل دارما حق دارند یا نه که ازآن سیاست تفرقه دینی دفاع کنند؟ شاید راست باشد که اگرعثمانیان پیروزمی شدند یا اگرصفویان درزیرلوای تشیع، سازجداگانه ای نمی نواختند ما اکنون ولایتی ازولایات خلافت عثمانی بودیم. ولی مگر نه این است که اکنون ولایتی ازولایات دست نشانده غربیم؟ “. (ص 66- 67-68) آل احمد در سطورپایانی این فصل «غرب زدگی» با توهمِ “موشکافی” وتوضیح حوادث تاریخی وپس ازآن که همه بدبختی های «عالم اسلام» را ازروزازل به توطئه غرب ومسیحیت نسبت می دهد، به گونه ای شگفت انگیزنتیجه ای معکوس می گیرد و می نویسد: “غرض ازاین همه موشکافی آه واسف برگذشته نیست یا تفاخربه منم آنکه رستم یلی بود یا نبود درسیستان، غرض این است تا بدانیم که کرم چگونه درخود درخت جا کرده بود.”
آل احمد دربخش دیگرکتاب «غرب زدگی» با عنوان «نخستین گندیدگی ها» ودرعبارتی قابل توجه تا حدود زیادی میزان وسطح آشنایی خود را با تحولات فکری اروپا به نمایش می گذارد و بدون آن که به یاد داشته باشد که پیش تر «برخاست»ن غرب را با کلماتی هم چون «ماشین» و«ماشینیسم» به ابتذال کشانده است، حتی بدون آن که سخن «سرور» خود سید احمد فردید را فهمیده باشد، می نویسد: “به قول حضرت فردید ما درست ازهمان جا که غرب تمام کرده است شروع کرده ایم، غرب که برخاست ما نشستیم، غرب که دررستاخیزصنعتی خود بیدارشد ما به خواب اصحاب کهف فرورفتیم. بگذریم که عین این بازی الا کلنگ را ما دردوره روشنفکری هم داریم که غرب دراوایل قرن 18 میلادی شروعش کرد وما دراوایل قرن بیستم (با نهضت مشروطه) که اروپا داشت به سمت سوسیالیسم وسبک های هدایت شونده دراقتصاد وسیاست وفرهنگ می گرایید”.

آل احمد که فارغ ازتوانایی تحلیل وتفسیرش، به هردلیل کمترین اطلاع را از سفرنامه های اروپاییان دارد، می نویسد: ” بردارید ورقی بزنید به سفرنامه های همه کسانی که درسراسردوره صفوی به عنوان سیاح یا بازرگان یا ایلچی یا مستشارنظامی واغلب هم ازیسوعیان (ژزوئیت ها) به این سوآمده اند وببینید که همه ایشان چه شاهد های تشویق کننده وصبوری بوده اند برای آن تخته قاپوکردنها! وچه پیزری نهاده اند لای پالان آد مکشی های عباس صفوی ویا بی بته گی های سلطان حسین! ودرست ازآن زمان است که ما گوشمان بدهکارمی شود به به به گویی کنارگود نشینان فرنگی که درحقیقت تربیت کنندگان اصلی امرا ورجال ما هستند دراین سیصد سال اخیر”.
آل احمد که به عنوان یکی ازاصحاب مهم وتاثیرگذارایدئولوژی نمی توا نسته است تحقیقی درمنابع و واقعیت ها تاریخ ایران داشته باشد. بدیهی است که گزارش قابل تامل وآموزنده «یوداش تادوش کروسینسکی» راهب ومبلغ مسیحی لهستانی که شاهد «سقوط تختگاه ایران» درزمان شاه سلطان حسین بوده است، نمی توانسته مورد توجه اوقرارگیرد؟ و اگر هم چیزکی ازاین دست به گوشش خورده بود، تنها این «هنر» را داشت که از زاویه توطئه «غرب مسیحی» مورد تحلیل قرار دهد. آن گزارش، همان گونه که چند دهه بعد اتفاق افتاد، می توانست به خوبی نشان دهد که حتی درچند قرن پیش «چه شکاف ژرفی میان اهل نظرکشورهای اروپایی وایران ایجاد شده بود». آل احمدِ اهلِ ایدئولوژی چگونه می توانست جانس هنوی، بازرگان انگلیسی وازنخستین سفرنامه نویسان اروپایی را بشناسد واگراسمی ازاوهم به گوشش می خورد، با یک کلمه «جاسوس» کاراورا یکسره می کرد. اما همین هنوی درباره شاه سلطان حسین صفوی می نویسد: “طبع اوچنان ملایم بود که به سست عنصری نزدیک بود وازاین رو، نمی توان آن را درشمارفضیلت های او اورد…تنبلی، زنبارگی وشرب مدام او به درجه ای بود که شایسته پادشاهی نبود…شاید بتوان گفت که درایران، شاه سلطان حسین تنها کسی بود که ازنابسامانی های کشورآگاهی نداشت”. وبلاخره چشم وگوش آل احمد نمی توانست ببیند وبشنود که ژان شاردن جهانگرد وسوداگر فرانسوی درقرن هفدهم میلادی نوشته بود که شاه عباس کشورخود را «مانند سرزمینی بیگانه» فتح کرد ودرباره ایرانیان آن زمان می نویسد: “وزیران ازمن می پرسیدند چگونه ممکن است درمیان ما کسانی باشند که رنج سفردوسه هزارفرسنگی را با آن همه رنج وخطرتنها برای دیدن این که ایرانیان چگونه هستند ودرایران چه می کنند، بی هیچ هدف دیگری، برخود هموارکنند. چنان که گفتم، این قوم برآن اند که نمی توان به فضیلت دست یافت ویا اززندگی لذت برد، مگردراستراحت ودرخانه خود، واگرسفربرای به دست آوردن خبری نباشد، روا نیست. نیزآنان برآن اند که هربیگانه ای، اگربازرگان یا صنعت گرنباشد، جاسوس است”.* او نمی دانست چند قرن بعد هم، ازدیدگاه گروه های حتی متفاوتی ازایرانیان، به استادیِ آل احمد، هرغربیِ مسیحی «جاسوس» است.
آل احمد ورود وحضورغربیان را اززمان صفویان از”سرچشمه ها ی اصلی سیلاب غرب زدگی” وحاصل این حضورپردوام را پیدا شدن “سروکله نفت” می داند، وپس ازآن می نویسد: “سرنوشت سیاست واقتصاد وفرهنگمان یک راست دردست کمپانی ها ودولت های غربی حامی آنها است. وروحانیت نیز که آخرین برج وباروی مقاومت درقبال فرنگی بود ازهمان زمان مشروطیت چنان درمقابل هجوم مقدمات ماشین درلاک خود فرو رفت وچنان دردنیای خارج را به روی خود بست وچنان پیله ای به دورخود تنید که مگردرروزحشربدرد. چرا که قدم به قدم عقب نشست. اینکه پیشوای روحانی طرفدار«مشروعه» درنهضت مشروطیت بالای داررفت خود نشانه ای ازاین عقب نشینی بود ومن با دکتر«تندرکیا» موافقم که نوشت شیخ شهید نوری نه به عنوان مخالف «مشروطه» که خود دراوایل امرمدافعش بود، بلکه به عنوان مدافع «مشروعه» باید بالای داربرود. ومن می افزایم، وبه عنوان مدافع کلیت تشیع اسلامی. به همین علت بود که درکشتن آن شهید همه به انتظارفتوای نجف نشستند. آنهم درزمانی که پیشوای روشنفکران غرب زده ما ملکم خان مسیحی بود وطالبوف سوسیال دموکرات قفقازی! وبه هرصورت ازآنروز بود که نقش غرب زدگی را همچون داغی برپیشانی ما زدند. ومن نعش آن بزرگواررا برسرِدارهمچون پرچمی می دانم که به علامتِ استیلای غرب زدگی پس ازدویست سال کشمکش بربام سرای این مملکت افراشته شد”. (ص 76-77-78)
آل احمد که سابقه «خطر» تجدد گرایی را به درستی به مشروطه مربوط می داند وبراساس دونوشته «شیخ شهید نوری» تندرکیا – 1335 و«تسخیرتمدن فرنگی» سید فخرالدین شادمان – 1326 ، که دومی را به عمد یا غیرعمد مغلوط گزارش داده، درباره کسانی که هریک به نوعی درفراهم آوردن زمینه رویداد مهم مشروطیت نقش داشته اند در ادامه می نویسد: “همه این ها اگرچشمشان یک راست به دست قرتی بازی های دوره جوانی خودشان نبود که درپاریس ولندن وبرلن گذرانده بودند، دست کم گوششان فقط بدهکاربه «سه مکتوب» آقاخان کرمانی بود، خطاب به جلال الدوله وبه دیگرغرب زدگی های صدر مشروطیت اززبان وقلم ملکم خان وطالبوف ودیگران…” وآن دیگران را درپایین همان صفحه این گونه نام می برد: “دررساله های «اسلام، آخوند، وهاتف الغیب» – «هفتاد ودوملت» – «رساله یک کلمه» – «سیاست طالبی» – «سیاحتنامه ابراهیم بیگ» والخ …واغلب مبلغ غرب زدگی وکوبنده خرافات به اسم مذهب. به عقیده من اینها جاده صاف کن های غرب زدگی بوده اند.” (ص 79 و80)
آل احمد آن چنان تا مغز استخوان ایدئولوژی زده بود که ذهن متوهم وپریشانش به اواین امکان را نمی داد، که ازهمان نوشته های خود نام برده اش، درسی فرا گیرد، تا چه رسد به آن که بتواند به نقادی وبسط آن ها بپردازد. او نمی توانست بفهمد که «آخوندزاده، بیش ازیک سده پیش ازآن که باب التقاط های نسنجیده بازشود، ازپی آمد های خطرناک رواج چنین التقاط ها یی آگاه بود. آخوند زاده می دانست که روشنفکری ودینداری، حقوق بشروامربه معروف، انقلاب ودیانت به دومقوله متفا وت تعلق دارند وجمع میان آن ها می تواند خطرات جبران ناپذیری را متوجه کشورکند.» * * همان آخوند زاده ودیگرانی که درراه تاسیس مشروطیت کوشیدند ودرحد وسع خود تامل کردند ونوشتند و آل احمد آنان را «جاده صاف کن های غرب زدگی» نامید، ازدیدگاه توجه به تحولات رو به پیشرفت غرب درحوزه «عمل ونظر»، نکته ها ی مهمی را متوجه شدند ومورد تامل قرار دادند که روشنفکران ایرانی حتی حدود یک قرن بعد هم نتوانستند، معنا واهمیت آن ها را دریابند ودردامی گرفتارگشتند که آل احمد وامثال او با رنگ ولعاب هایی به ظاهرمتفاوت درپیش پایشان قراردادند.
آل احمد درادامه قلم فرسایی خود علیه مشروطیت چنین ادامه می دهد :”امتیازنفت درست درسا ل اول قرن بیستم میلادی (1901) داده شد. ازطرف شاه قاجاربه «ویلیام نوکس دارسی» انگلیسی که بعد حقوق خود را به کمپانی معروف فروخت. وما درست از1906 به بعد است که جنجال مشروطیت را داریم”. (ص83) آل احمد که با طرح تئو ری «توطئه» و خطرغرب وماشین وفراماسون پرده پنداری برروی واقعیت ها می کشید تا که دیده نشوند وازهرواقعیت تحریف شده به قصد بهره برداری در«پیکارسیاسی» سود می جست، قادرنبود تشخیص دهد که سابقه تاریخی مقدمات جنبش مشروطه خواهی به بیش ازهشت دهه پیش ازپیروزی مشروطیت برمی گشت.
یعنی زمانی که درسال 1213 هجری قمری دارالسلطنه تبریزتاسیس شد ودرآن جا اندیشه برچیدن «بساط کهنه» ودرافکندن «طرح نو»” پیدا شد. وآن هم زمانی بود که اندیشهِ سنتیِ دربارِتهران پشتوانه «بساط کهنه» بود.***
فریدون آدمیت در«آشفتگی درفکرتاریخی» دراشاره ای به سید احمد فردید می نویسد: “عاقبت تعلیمات فلسفی آن «استاد» ازتلامذه «حکیم هایدگر» به این جا می رسد که «روش شناسی علمی » جدید را «خواب های بی ربط» بشماریم؛ وعلوم انسانی آشفته وپریشان غربی» را به هیچ بگیریم ؛ و«عقل غربی» را سربسرپلید و ویرانگربدانیم؛ وبالاخره نظام مشروطیت را درقیاس طاعون استبداد آسیایی «دفع فاسد به افسد» بشناسیم.
درقسمت بعد مروری خواهیم داشت هرچند مختصر برکتاب «درخدمت وخیانت روشنفکران» جلال آل احمد

• رجوع شود به فصل «ایران زمین درسفرنامه های بیگانگان» از کتاب «دیباچه ای برنظریه انحطاط ایران» *
و«سقوط اصفهان» جواد طباطبایی، و«آشفتگی درفکرتاریخی» فریدون آدمیت
** ««بحران آگاهی وپدیدارشدن مفاهیم نوآئین» ازکتاب «نظریه حکومت قانون درایران» جواد طباطبایی
*** «بساط کهنه» و«طرح نو» دراندیشه سیاسی ازکتاب مکتب تبریز جوادطباطبایی

قسمت اول:

http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2017/03/2017-02-18_a.mp3
قسمت دوم:

http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2017/03/2017-02-18_b.mp3

.