فقدان مفهوم «جامعه مدنی» و امتناع تدوین آن دراندیشه قدیم

تعارضی که در آغاز دوران جدید، در نظر وعمل، میان دو ساحت عمومی وخصوصی ظاهر شد، ناچار، نیازمند مبانی نو آیینی بود تا بتواند نسبت ویا بهتر بگوییم، دیالکتیک آن دو ساحت را توضیح دهد.

فلسفه اجتماعی سده های هفده تا نوزده وعلوم اجتماعی پس از نیمه دوم سده نوزدهم وبیستم، به طور کلی وهر یک به نوبه خود، بر آنند تا به نوعی به توضیح این دیالکتیک بپردازند. اندیشه بر آمده از تو ضیح وتدوین همین دیالکتیک بود که در این دوره به شالوده ای استوار برای تاسیس علوم اجتماعی جدید تبدیل شد.
برنارد د مندویل، نویسنده «افسانه زنبوران» (نوشته شده درسال 1714) با اظهار این بیان پر تعارض در عنوان فرعی کتاب که «رذیلت های خصوصی نفع عمومی» را به وجود می آورند، به این نکته توجه کرد که حیات انسان دارای دو ساحت است و بنا بر این، دو گونه متفاوت اخلاق نیز بر مبنای این دو ساحت حیات انسانی می تواند وجود داشته باشد. با برنارد د مندویل تحولی اساسی درتلقی ازطبیعت انسان واندیشه اجتماعی صورت گرفت که ازبرخی جهات با انقلاب ماکیاوللی دراندیشه سیاسی قابل مقایسه است. مندویل در یکی از فقرات افسانه زنبوران می نویسد: «یکی ازدلایل اساسی که موجب شده است تا شماراندکی ازمردم نسبت به خود آگاهی داشته باشند، این است که بیشتر نویسندگان، وقت خود را صرف توضیح این نکته می کنند که آنان چگونه باید باشند وهرگزاین زحمت را به خود نمی دهند که به آنان بگویند به واقع، چگونه هستند. درنظرمن، بی آن که بخواهم ازخود وخواننده محترم تعریف کرده باشم، انسان، افزون برگوشت واستخوان و… معجونی ازانفعالات وهواها ی نفسانی (passions) مختلف است وازاین حیث، تا زمانی که این انفعالات وهواها ی نفسانی وجود داشته، تحریک شده ودرجایگاه نخست قرارگرفته باشند، هریک به نوبه خود، انسان را چه او بخواهد ویا نه، به سویی می رانند، نشان دادن این ویژگی ها که ادعا می کنیم، مایه شرم است، درواقع، مهمترین ستون جامعه ای مرفه است، …»
هدف فلسفه اجتماعی نظریه پردازی درباره هماهنگی میان دوساحت عمومی وخصوصی وهدف علوم اجتماعی تحلیل شرایط امکان این هماهنگی است. دراندیشه سیاسی قدیم، ارزش های اخلاقی امت درهمه ساحت های زندگی اجتماعی ساری وجاری است، اما با تاسیس اندیشه جدید واعلام استقلال دوساحت عمومی وخصوصی – میان مصلحت عمومی ونفع خصوصی- لازم بود تا برای توضیح دیالکتیک پیچیده آن، مبادی فلسفه اخلاقی نوآیینی تدوین می شد.
اندیشه مبتنی برامت که نه مفهوم فرد درآن جایی داشت ونه مفهوم اجتماع تشکیل شده ازافراد، پاسخگوی این وضعیت جدید نبود ومی بایستی اندیشه ای نوتدوین می شد تا نسبت میان فرد وجمع ونفع خصوصی ومصلحت عمومی را روشن کند. فلسفه اجتماعی وعلوم اجتماعی جدید برپایه این دریافت نوومفاهیم اساسی آن تاسیس شد. با تدوین مفهوم «فرد» و«جامعه» وتوضیح دیالکتیک آن دو، پارادایمی نوودرگسست با پارادایم امت دراندیشه اجتماعی ظاهرشد که همچون سرزمینی نا مکشوف بود.
با این پارادایم نووبرمبنای مفاهیم نوبنیاد «فرد» و«جامعه» اندیشه نوآیینی پدیدارمی شد که با مبادی اندیشه نویسندگانی مانند ابن خلدون یکسره بیگانه بود. این فلسفه اخلاق نو، فلسفه پرتعارض ویا به طوری که گفته شد، مبتنی برتوضیح دیالکتیک فضیلت ورذیلتی بود که نویسندگانی مانند مندویل طرحی ازآن را عرضه کردند. فلسفه اخلاق «مقدمه» (ابن خلدون) با ماهیت روابط اجتماعی دوران جدید سنخیتی ندارد.
نظرمندویل، برنوعی انسان شناسی نوآیینی مبتنی است که درسنجش با نظرات نویسندگانی مانند ابن خلدون می توان گفت که درواقع، نقیض نظریه اخلاقی کهن است واوبه دنبال همین انسان شناسی نوراهی به سوی علوم اجتماعی جدید بازمی کند. مندویل با تردید درمبانی ومفاهیمی که به عنوان مثال، مبنای بحث ابن خلدون بود، دریافتی نوازانسان، نیازها وطبیعت اوپیش می کشد تا دستگاه مفاهیم اندیشه اخلاقی کهن را که با الزامات علوم اجتماعی جدید سازگارنبود، دستخوش دگرگونی اساسی کند.
ابن خلدون با تصوری اخلاقی که ازعمران بدوی وسادگی وصفای آن پیدا کرده بود، هرگونه زندگی مطلوب را درقیاس با آن می سنجید وازاین حیث، ابن خلدون برآن شد که زندگی مطلوب، تنها تامین ضروریات وحداقل معیشتی عمران بدوی است.
بحث درباره دیالکتیک نفع خصوصی ومصلحت عمومی که ازمباحث عمده واساسی اندیشه اجتماعی جدید است وهمه نویسندگان مهم سده های هفده، هیجده ونوزده، هریک به نوبه خود، دراین مورد بحث کرده اند.
آدام اسمیت، نویسنده «ثروت ملل» که پیش ازآن نیزکتابی درباره فلسفه اخلاق با عنوان «نظریه احساسات اخلاقی» نوشته وزمینه را برای اقتصاد سیاسی خود هموارکرده بود، درادامه مندویل براین نکته تاکید کرد که اگرنفع خصوصی به محرک اصلی انسانی تبدیل نشود، نظام اجتماعی خیرعمومی برقرارنخواهد شد. آدام اسمیت دراین باره می نویسد:
«هرکس مبادله ای را به دیگری پیشنهاد می کند، منظورش این است: آنچه را که توداری ومن طالب آن هستم، به من بده، درعوض، چیزی را که من دارم وتومی خواهی ازآن توخواهد بود وبدین سان، ازیکدیگربیشترین خدما تی را که نیازداریم، به دست می آوریم. حس خیرخواهی وبشردوستی قصاب، آبجوفروش ونانوا نیست که غذای ما را تامین می کند، توجه آنان به نفع خودشان است که موجب این کار می شود. ما ازصفات انسانی آنان سخن نمی گوییم، بلکه سخن ازخودخواهی آنان است. ازنیازهای خود با آنان سخن به میان نمی آوریم، بلکه مزایایی راکه دراین مبادله نصیبشان خواهد شد، برآنان برمی شمریم. هیچ کس، به طورکلی، متکی به حس خیرخواهی همشهریان خود نیست، مگرگدایان. حتی گدا نیزبه طورکامل، متکی به حس رافت وانسان دوستی مردم نیست. صدقه نیکمردان، درواقع، وجوهی را که گدایی برای معیشت لازم دارد، دراختیاراوقرارمی دهد، اما با این که این اصل، درنهایت، همه ضروریات زندگی را که مورد نیازاست، برای اوتامین می کند، نمی تواند آنچه را که احتیاج دارد، دراختیاراوقراردهد بخش بزرگ نیازهای فرعی اونیزمانند سایرافراد مردم فراهم می شود، یعنی با معامله، قرارداد وخرید..»
آدام اسمیت می نویسد: «هرفردی، پیوسته، کوشش می کند تا برای سرمایه ای که دراختیاردارد، پرثمرترین کاربرد را پیدا کند. درواقع اونفع خود را دنبال می کند ونه نفع جامعه را، اما جستجوی نفع شخصی به طورطبیعی، یا بهتربگوییم، به ضرورت، اورا به کاربردی رهنمون می شود که برای جامعه سودمند تراست.»
مندویل، آدام اسمیت ودیگرنویسندگان سده های هفدهم وهیجدهم با تکیه برفلسفه اخلاق نوبه توضیح دیالکتیک روابط اجتماعی جدید پرداختند ودرواقع، توضیح این وضعیت پیچیده وپرتعارض وکوشش برای ایجاد هماهنگی میان فرد وجامعه ونفع خصوصی ومصلحت عمومی بود که به تدوین پارادایمی جدید وبنیاد گذاری اندیشه ای نومنجرگردید که حاصل آن علوم اجتماعی بود. رد «تجمل» ازویژگی های بنیا دین اندیشه قدیم به شمارمی آید. درفلسفه اخلاق جدید، تجمل نه تنها مذموم نیست، بلکه یکی ازعوامل استقرارمصلحت عمومی و«توسعه اجتماعی» است. آدام اسمیت دراین باره می نویسد:
«بدین سان، انقلابی که برای سعادت عموم دارای اهمیت بود، به وسیله دوصنف مختلف مردم پدید آمد که قصد آنان خدمت به خلق نبود. ارضای حس تجمل پرستی کودکانه (childish vanity) تنها هدف مالکان بزرگ بود. بازرگانان وصنعتکاران که ازآنان جدی تربودند، تنها برای نفع شخصی خویش تلاش می کردند ودرتعقیب اصلی که برای هرکاسبکاری محترم است، هرجا یک شاهی پول سراغ می کردند، به دنبال آن روان می شدند. هیچ کدام ازاین دو طبقه مردم، یعنی ما لکان وبازرگانان وصنعتکاران نمی دانستند وحتی پیش بینی نمی کردند که چه انقلاب بزرگی درنتیجه جنون یک طبقه وسعی وکوشش طبقه دیگر، به تدریج، به وقوع می پیوندد.»
آدام اسمیت درجا های دیگری ازکتاب ثروت ملل به اهمیت تجمل وجایگاه آن دررفاه جامعه بازمی گردد. درهمین سده نویسندگان دیگری نیزکه هریک به نوعی ازبنیاد گذاران فلسفه اجتماعی وعلوم اجتماعی بودند، با ارزیابی مثبتی که ازتجمل عرضه کردند، راهی نوونا شناخته به سوی تحلیل پیچیدگی پدیدارهای اجتماعی واقتصادی گشودند که ازبنیاد با بحث اخلاقی نویسندگانی مانند ابن خلدون متفاوت بود.
هگل ازهمان نخستین نوشته های دوره جوانی، به تکرار، براین نکته تاکید می کند که جامعه مدنی مورد نظراو، چنان که ازاصطلاح آلمانی bürgerliche Gesellschaft برمی آید، همان جامعه سرمایه داری است وتمایزمیان دولت وجامعه مدنی جزبا بسط مناسبات سرمایه داری ودرک نویی ازانسان که فلسفه هگل، به نوعی، فلسفه آن انسان واین مناسبات نو است، امکان پذیرنمی شده است.
تمایزمیان امرسیاسی واقتصادی جامعه درآغازدوران جدید، گامی بلند درجهت استقلال شانی ازپدیدارهای اجتماعی بود که ازآن به «امراقتصادی» تعبیرشده است. نکته پراهمیت دیگردرفراهم آمدن شرایط امکان تاسیس علم اقتصاد، پیدایش تلقی نویی ازانسان است که به عنوان فردی آزاد وبرابربا دیگرافراد جامعه، با خارج شدن ازوضعیت امت وجماعت، به انسانی تبدیل می شود که درفلسفه جدید ازآن به «عاقل فعال» یا (subjekt) تعبیرشده است.
توصیف مبتنی بر واقع گرایی از واقعیت «اجتماعی» را نباید با تحلیل مبتنی بر «منطق امر اجتماعی» که در واقع ودر آخرین تحلیل، به گفته امیل دور کایم، امر اجتماعی را جز با امر اجتماعی و منطق مستقل آن تبیین نمی کند، اشتباه کرد. استناد به نظریه ای اخلا قی در حوزه علوم اجتماعی، به هیچ وجه مودی به چنین تبیینی نمی تواند باشد.
به نقل ازکتاب «ابن خلدون وعلوم اجتماعی»
چاپ اول 1374 جواد طباطبایی

قسمت اول:

http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2016/10/2016-10-15_a.mp3
قسمت دوم:

http://goftar-berlin.de/wp-content/uploads/2016/10/2016-10-15_b.mp3

.