موضوع حدود 22 قرن ازتاریخ اندیشه پیش ازمارکس، مناسبات سیاسی بود که دولت تبلورآن است. ازارسطوبه این طرف همه اندیشمندان اعتقاد داشتند که جامعه به دولت نیازدارد، زیرا درحوزه دولت مناسبات مهمی شکل می گیرد که دریونان به آن ها مناسبات شهروندی گفته می شد وبراساس آن مناسبات، افراد با آزادی های شهروندانه به اداره امور«شهر» یا پولیس می پرداختند.
اندشمندان دوران جدید هم به شیوه های دیگر دولت را توضیح دادند، برخی مانند هابزبا توجه به خباثت سرشت انسان، نبود دولت را بزرگ ترین شرممکن می دانستند وبرخی مانند لاک که انسان را گرگ انسان نمی دانستند، براین باوربودند که گاهی مناسبات دوستانه وشهروندانه به هم می خورد، ووجود دولت برای تنظیم مناسبات شهروندی ضروری است. علاوه براستدلال ها یی که درباره ضرورت دولت گفته شده این ادعا هم وجود دارد که دولت حوزه آزادی افراد است واگردولت نباشد آزادی هم وجود نخواهد داشت.